معاون پارلمانی رئیس دولت اصلاحات میگوید که سال 88 «هیچکاره» بوده است.
گزیده گفتوگوی نامه با حجتالاسلام و المسلمین سیدمحمدعلی ابطحی در پی میآید:
* استدلال من این است که سال 88 آقای موسوی و کروبی و حتی اگر آدمهای
معروف دیگری هم وارد انتخابات میشدند، با آن حمایتی که از آقای احمدینژاد
میشد و با تخلفاتی که ایشان کرده بودند، مثل تقسیم پول از بیتالمال و
امکانات دولتی، در نهایت باز هم شرایط سختی به وجود میآمد. بهویژه اینکه
در آن سال قرار بود برای بار اول کار کنیم که یک رئیسجمهور تنها چهار سال
در دولت باشد. تصور ما بر این بود که اگر بتوانیم از نیروهایی که درصدی از
آرای آقای احمدینژآد را به خود اختصاص دهند استفاده کنیم، راحتتر میتوان
انتخابات را به دور دوم کشاند. همه تلاش داشتند که آقای احمدینژاد پیروز
نشوند و انتخابات به دور دوم کشیده شود.
* ادامه حصر آقایان موسوی و کروبی باعث شده که کسی نتواند آن دوره را به
درستی نقد کند. به نظر من در سال 88 عدم ائتلاف اشتباه نبود. میشد رای
بیشتری را از جامعه آورد تا آقای احمدینژاد به دور دوم بروند و به نظر من
تعدد نامزدها اشتباه نبود.
* فکر میکنم هواداران آقای کروبی و آرای ایشان بیش از 300 هزار رای باشند.
* من در ابتدا فکر میکردم که آقای احمدینژاد ادبیات ویژهای برای خود
دارند که مخاطبانشان را جذب میکند اما در ادامه نظرم عوض شد. وی در ادامه،
ادبیات خود را تغییر داد و شعارهایی مثل بیداری انسانی و تفکر ایرانی و
شعارهای روشنفکرانه لیبرال مسلکانه را مطرح کرد، البته خیلی هم خوب بود اما
اینکه هر کسی هر روز صبح بیدار شود و تصمیم بگیرد شعاری را مال خود کند
نمیشود، چون شعار دادن عقبه میخواهد که ایشان نداشتند و شعارهای خود را
نیز از دست دادند و مصداق این ضربالمثل بود که کلاغ میخواست راه رفتن کبک
رو تقلید کنه، راه رفتن خودش رو هم یادش رفت.
* سیاستهای آقای احمدی نژاد بحرانهای بسیاری را در زمینه های اقتصادی،
هستهای و سیاست خارجی برای کشور به همراه داشت و مساله مبارزه با اسرائیل و
دفاع از فلسطین و نفی هلوکاست را در افراطیترین شکل ممکن آن مطرح میکرد
اما زمانی که بهار عربی آغاز شد و سال پس از بحرانهای منطقهای به سازمان
ملل رفت و سخنرانی کرد، هیچ اسمی از فلسطین نیاورد که بسیار موضوع عجیبی
بود.
* یک بخش عظیمی از مردم کف جامعه بودند که در زمینه اعتقادی پیرو
احمدینژاد بودند که با شعارهایی که احمدینژاد در چهار سال دوم خود داد
این بخش از بین رفتند و از دور او پراکنده شدند. بخش دیگری از حامیان آقای
احمدینژاد کسانی بودند که به هر نحوی پولدار شدند که این دسته هم با وضعیت
اقتصادی چند سال اخیر کنار رفتند و هیچ وقت در تاریخ سیاسی ایران
احمدینژاد را نمیبینند.
* آقای کروبی در سال 88 به نحوی میخواستند نبود آقای خاتمی را جبران کنند.
من خودم معتقد بودم آقای خاتمی باید در سال 88 کاندیدا شوند؛ چه رای
میآوردند، چه رای نمیآوردند. اگر رای نمیآورد شخصیتی نبود که کشور را به
این نوع مقابله بکشاند.
* سال 84 اعضای مجمع متفرق شدند و کسی حمایت مستقیمی از شخص خاصی نکرد.
بخشی طرفدار هاشمی بودند، بخشی طرفدار معین و بخش کمی طرفدار آقای کروبی
ولی آقای کروبی نامزد رسمی مجموعه بودند چون در مجموعه اصلاحات رایگیری
صورت گرفت ولی در ادامه همه از آقای هاشمی حمایت کردند. آن زمان هر دو طرف
رکب خوردند. هیچکس در مجمع فکر نمیکرد و حدس نمیزد که آقای کروبی رای
بیاورد اما آقای کروبی رای خوبی آوردند. در مجمع کسی سراغ آقای هاشمی نرفت و
در ادامه، آرا تقسیم شد و موضعگیری رسمی نکردند.
* در سال 84 نه از آقای هاشمی حمایت کردم، نه از کروبی. از معین حمایت
کردم. شاید اگر آقای خاتمی کمی وقت میگذاشتند میتوانستند آقای معین را به
آقای هاشمی نزدیک کنند. در واقع تصور پیروزی آقای احمدینژاد تصور سختی
بود و هیچکس هم فکرش را نمیکرد.
* تعدد آرا باعث پیروزی احمدینژاد شد. البته تلاش جدی نیز برای وحدت صورت
نگرفت. به همین میتوان گفت که دلیل جامعه و جریانهای سیاسی در سال 92 با
وحدت به بلوغ سیاسی رسیدند.
* رای آوردن احمدینژاد ربطی به تندرویهای دوران اصلاحات ندارد. من اصلا
اعتقاد ندارم که اکثریت مردم به آقای احمدینژاد رای دادند بلکه من معتقدم
اشتباه ما در این بود که تعدد آرا وجود داشت و این تعدد نامزدها منجر به
پیروزی آقای احمدینژاد شد. این موضوع مطرح نیست که رای جامعه در سال 84
برگشت. اگر آقای مهرعلیزاده نبودند به قطع آقای کروبی و هاشمی به دور دوم
رفته بودند.
* هیچ کدام از جریانات اصولگرا نمیتوانند بگویند که در پیروزی احمدینژاد نقش نداشتیم و همه آنها باید با هم پاسخگو باشند.
* دلیل رفتنم به سمت آقای کروبی در سال 88 این بود که انتخابات دو مرحلهای شود.
* کل بچههایی که در دو سه روز اول پس از انتخابات 88 گرفتند هیچکاره
بودند. ما فقط انتخابات را برگزار کردیم اما ما را گرفتند و بعد از آن ما
«فتنه» شدیم.
* شب مناظره آقای کروبی و موسوی حضور داشتم و به آقای کروبی مشاوره
میدادم. قرار بود کلا مناظره چالشی برگزار نشود و دعوایی پیش نیاید بین دو
طرف.
* درباره مناظره موسوی و احمدینژاد خاطرم هست که در جایی قبل از مناظرات
وقتی که موضوع در تلویزیون مطرح شد من مخالفت کردم و گفتم که مناظره آدابی
دارد و نباید این مناظره برگزار شود. بعضی از دوستان اما گفتند که میرویم و
جواب میدهیم. آقای زنگنه و آقا مجید انصاری میگفتند باید مناظره برگزار
شود. شب مناظره موسوی و احمدینژاد ما حرم امام بودیم و به مناسبت شب وفات
امام، آقای هاشمی در حرم سخنرانی کردند. بعد از آن همه رفته بودیم حرم.
آقای صانعی، موسوی بجنوردی، مهدی هاشمی، آقای محقق داماد و خیلی آقایان
دیگر نیز بودند. نشسته بودیم و سفره هم پهن بود اما هنوز غذا نیاورده بودند
و در حال گوش دادن به مناظره بودیم. یک خانم خبرنگاری بود که در نشریه
فایننشال تایمز مشغول به کار بودند، بعد از مناظره به من زنگ زدند و در
شرایطی که من تنها کسی در آن جمع بودم که طرفدار آقای کروبی بودم و باقی
حاضرین همه طرفدار آقای موسوی بودند، به خبرنگار فایننشال تایمز گفتم که
آقای احمدینژاد در این مناظره فضا را به نفع خودش برگرداند. بعد از مناظره
خیلی فضا به هم ریخته بود و فضای بهتی برقرار شده بود و تصور این نبود که
احمدینژاد وقیحانه به بقیه حمله کند. بعد از مناظره به سمت خانه راه
افتادیم که در تجریش من دیدم بسیاری ریختند بیرون و شعار «دزدگیر 88» را
میدادند و من برای اولین بار این شعار را آنجا شنیدم. به این ترتیب آقای
احمدینژاد پایهگذار یک رفتار بیادبانه در سطح عمومی شد و همه اتفاقات 88
از این مناظره کلید خورد.
* پیشبینی میکردیم که آقای احمدینژاد چند موضوع را در مناظره با آقای
کروبی مطرح کنند مثل موضوع آقای شهرام جزایری عرب و بنیاد شهید و ... .
آقای کروبی جنس آقای احمدینژاد را بیشتر از آقای موسوی میشناخت و کلا
روحیه پرخاشگرایانهای هم داشتند و اتفاقا جاهایی که توصیه نمیکردیم و
خودش اتفاق میافتاد، بهتر بود.
* جریان مخالفان ما اصیلتر بودند که تندترین آنها اللهکرم بود. من خاطرم
هست که آقایان عسگراولادی، جواد لاریجانی، باهنر و علی لاریجانی در بدنه
اصولگرایان بودند و با هم رقابت داشتیم. آقای ناطق نوری و خاتمی دو رقیب
اصلی بودند که برای اولین بار در تاریخ جمهوری اسلامی ایران رقابت جدی
داشتند و هر چه بود در زمان انتخابات علیه هم فضاسازی کردند ولی بعد از آن
آقای ناطق 3 سال رئیس مجلس بودند و آقای خاتمی رئیسجمهور بودند و بهترین و
منطقیترین ارتباطات بین دولت و مجلس در این زمان بود چون در عین آنکه
مخالف یکدیگر بودند اما شخصیت علمی و تاریخی داشتند و هیچوقت ما در مجلس
پنجم یا بین رئیس دو قوه که رقیب اصلی بودند بحث و تنشی نداشتیم، نقد
محترمانه بود و کابینه یکجا و یکدست رای آورد. حتی بعد از آن همه
فضاسازی، آقای مهاجرانی رای آورد. حتی وقتی تنش میان دولت و مجلس در زمان
دولت آقای خاتمی برای استیضاح آقای مهاجرانی وجود داشت هم فضا منطقی بود.
روشن بود که چه کسانی منتقد هستند و مناظره و گفتوگو برگزار میشد. از
دوران آقای احمدینژاد اما افراد بیهویت وارد عرصه شدند و وقتی فضای
بیهویتی شکل گرفت شاهد اختلاسهای میلیاردی بودیم.
* بحث ریاست مجلس و سرلیستی بحث انحرافی است. میتوانیم بر سر آدمهای اصیل
و با عقبه کشور توافق کنیم و هیچ منافاتی بین حضور آقای ناطق و عارف وجود
ندارد و هر دوی آنها میتوانند در یک لیست قرار بگیرند و معتقدم بلوغی که
در سال 92 از خودمان نشان دادیم در انتخابات مجلس آینده هم نشان دهیم.
دولتیها، تیم آقای هاشمی و تیم آقای خاتمی باید بر سر حضور در مجلس آینده
به راه حل و یک جمعبندی برسند که راه حل پیروزی قطعی همین است.
* وقتی در زمان مراسم بزرگداشت نلسون ماندلا، آقای خاتمی میخواستند بروند و
به ایشان گفتند که ممنوعالخروح هستند خیلی ناراحت شدند. البته از صبح تا
شب کیهان در حال بیادبی است و اثری هم نداشته است. 8 سال است که این روند
ادامه دارد؛ از مرگ بر خاتمی در مجلس گرفته تا توهین در روزنامهها علیه
ایشان مطرح میشود. واقعا آقای خاتمی ضعفی در زندگی نداشتند و خیلی تلاش
کردند که ایشان را بزنند ولی نتوانستند. به طور مثال ایراد میگیرند که چرا
در جلسه سورس نشستند که خب نشسته باشند، مگر جرم است؟ آقای خاتمی در آن
جلسه سورس را ندیده است.
* در فیلم «من روحانی هستم» دو ایراد به آقای روحانی گرفته شده است که چرا
برای تمام شدن جنگ تلاش کرده است. آقای روحانی باید سینه خود را سپر کند و
بگوید تلاش کرده است تا جنگ به سرعت تمام شود و چیز بدی نیست. در قضیه مک
فارلین هم از طرف نظام به ایشان به عنوان طلبه استان سمنان نمایندگی حضور
در جلسات برای حل این مشکل مسئولیت داده شده است که بیانگر عظمت ایشان است.
* (سه اشتباه دولت اصلاحات) یکی اینکه در انتخابات 84 باید دولت اصلاحات
وارد میشد و مدیریت میکرد تا آقای احمدینژاد نتوانند پیروز شوند. از سوی
دیگر در کلان هم جریاناتی افراطی بودند که هیچ نسبتی با جریان اصلاحات
نداشتند و من به عنوان یکی از نزدیکان آقای خاتمی میتوانم شهادت بدهم که
در طول این سال ها حتی یک ملاقات هم با آقای خاتمی نداشتند و اقدامات آنها
به پای جریانات اصلاحات نوشته شد. سومین اشتباه این بود که در 23 تیر همه
میخواستند آقای خاتمی سخنرانی کند و وقتی آقای خاتمی سخنرانی نکردند این
تلقی شد که آن جمعیت و فضا علیه آقای خاتمی هستند. به نظر من باید آقای
خاتمی سخنرانی میکردند.