خوانش مسير آينده سوريه با تفسير دوگانه كه يك سوي آن بر ديدگاههاي اسد درباره انتخابات استوار است و سوي ديگرش بر استراتژي مخالفان تمركز دارد، امكان پذير و ترسيم ميگردد.
بشار اسد از ژوئيه
2000 تا كنون رئيسجمهوري سوريه بوده است. تحولات خاورميانه عربي و شمال
آفريقا موجب تحولاتي در اين كشور شد. در حقيقت اين تحولات تلاشي سازمان
يافته براي ترميم ناكارآمديهاي نظام سياسي مبتنيبر اقتدارگرايي و مآلاً
با هدف استقرار دموكراسي و ثبات سياسي بود. به گزارش انتخاب، البته در باور رهبران دمشق
قراين نشان ميداد كه دومينوي بهار عرب نميبايست به سوريه تسري مييافت و
در صورت تسري نتواند تداوم يابد. چراكه در بحبوحه تصاعد بحران دومينو در
سوريه، اصلاحاتي در اين كشور رقم خورد تا مايه تزلزل پايههاي نظام سياسي
بشار اسد نگردد. براي نمونه رفراندومي براي تجديدنظر در قانون اساسي سوريه
در فوريه 2011 با حمايت رهبران تراز اول سوريه صورت گرفت، با اين هدف كه
سوريه از سيستم تك حزبي آن هم با محوريت حزب بعث خارج گردد. اما اين
اصلاحات سودي نداشت. دومينوي بهار عرب در سوريه با مقاومتي كه بشار اسد از
خود نشان داد، در اين كشور متوقف ماند و سوريه را وارد چهارمين سال درگيري و
بحران و جزر و مدهاي ناشي از آن نمود. در اين راستا، شهرهايي چون: حمات،
حبله، دمشق، لاذيقيه، درعا، حمص میدان تاخت وتاز گروههای تروریست شد، اما
همه آنها با سركوب ارتش سوريه مواجه شد. به دنبال تصاعد بحران استراتژي
مشترك كشورهاي غرب با محوريت ايالات متحده، فرانسه و انگلستان از يك سو و
اقدامات مقابلهجويانه آل سعود، آل ثاني، آل نهيان و ديگر رهبران سني و
سلفي جهان عرب از سوي ديگر شرايط را به گونهاي رقم زد كه وضعيت در اين
كشور منجر به جنگ فرسايشي گردد. متعاقب آن تلاش براي حل بحران سوريه كه
وارد سال چهارم آن شد، با مساعي برخي از اعضاي جامعه بينالملل به جايي
نرسيد. در اين ميان برگزاري انتخابات رياستجمهوري آخرين راهحل بحران
سياسي اين كشور براي بركناري يا بقاي اسد در نظر گرفته شد. بهرغم ايجاد
موانع و ابراز مخالفت كه از سوي برخي از مخالفان منطقهاي و فرامنطقهاي و
نيز مخالفان سياسي او در شهرهاي حمص، درعا و حماه ديده شد، با انتخابات
دموكراتيكي كه در سوم ژوئن 2014 برگزار گرديد، بشار اسد براي سومين بار و
براي يك دوره هفت ساله ديگر رئيسجمهور اين كشور انتخاب شد. به اين ترتيب
انتخاباتي كه با پيروزي بشار اسد به پايان آمد، مسير نظام سياسي اين كشور
بعد از انتخابات را تغيير خواهد داد. خوانش مسير آينده سوريه با تفسير
دوگانه كه يك سوي آن بر ديدگاههاي اسد درباره انتخابات استوار است و سوي
ديگرش بر استراتژي مخالفان تمركز دارد، امكان پذير و ترسيم ميگردد. در
تفسير اول كه مبتني بر ديدگاههاي اسد استوار است، نتيجه انتخابات است كه
براي اسد اهميت راهبردي مييابد. لذا نتيجه اين انتخابات متوجه بحراني است
كه بشار اسد گرفتار آن شده است. ترديدي نيست كه با انتخاب اسد براي بار
سوم، از ميزان مشکلات سياسي او كاسته ميشود. اين انتخابات و وجود آن رقباي
نمادين نشان داد كه بشار اسد هنوز مرد شماره اول اين كشوراست كه قادر است
نظم سياسي در حال امحا را اعاده نمايد. اين انتخابات نشان داد كه آن فضايي
را كه مخالفان سياسي و مخالفان دنياي خارجي اش چه در عالم نظر و چه در عالم
عمل به تصور ميآوردند، فراهم نكرد. به واقع اين انتخابات ايده سوريه
پسااسد را كه از سوي مخالفان سياسي بيروني و درونياش تدارك شده بود، نقش
بر آب كرد و به همان مخالفان فهماند كه او در مقام يك سياستمدار شهامت خواه
و البته اين بار اصلاح طلب نميتواند قدرت را ميان ساير سودا گران قدرت
تقسيم نمايد يا از دست بدهد. بنابر اين ايده سوريه پسااسد با چنين
انتخابات و انتخابي به پايان آمده است. در مراحل بعد اين انتخابات نوعي خود آگاهي و اعتماد به نفس را براي طرفداران بشار اسد در سواحل مديترانه و
در نواحي استراتژيكي چون: حمص و دمشق به وجود آورد و به همان طرفداران
فهماند كه فقط رهبري چون او ميتواند براي آنان امنيت آورد و به بحران، جنگ
و فضاي پر آشوب پايان دهد. مزيد بر آن چرخش قدرتي كه به نفع خاندان اسد
رقم خورده است، راهبردهاي حزب و شعارش يعني (خدا، سوريه، بشار و بس) را
راهنماي عمل سياسي نظام سوريه خواهد كرد. در مسير دوم كه بر استراتژي
مخالفان تمركز دارد، ماجرا از گونه ديگري ورق خورده است. اول آنكه بر خلاف
تصورات اسد و بطلان ايده پسا اسد، انتخابات سومين بار او، اين كشور را وارد
فاز جديدي از بحران ميكند به اين معني كه اين انتخابات و چنين انتخابي به
معني پايان جنگ نيست و با توجه به انعطاف ناپذيري اسد، تقسيم سوريه از نظر
سياسي امري محتمل خواهد بود. به اين ترتيب فضا براي تداوم بحران و جنگهاي
داخلي فراهم شده است.دوم آنكه نتيجه انتخابات نه به معني پيروزي بشار بلكه
به معناي پيروزي حاميان منطقهاي و فرا منطقهاي او ميباشد. لذا در نگاه
اپوزيسيون و جهان غرب، بحران بشار اسد با توجه به انتخاب او به حال خود
باقي است. سوم آنكه رفورمهاي بانكي رقباي او در شعارهاي انتخاباتي، اين
انتخابات را در نگاه مخالفان خارجي و سكولارهاي نظام سياسي سوريه بي تاثير
نشان ميدهد. در اين راستا مخالفان خارجي بيشترين نقد را متوجه راهبردهاي
خود ساختهاند، به اين معني كه اگر راهبردهاي آنان در سرنگوني اسد داراي
انسجام و كارآمدي بيشتري بود، هيچگاه منجر به انتخاب اسد نميشد. چهارم
آنكه اين انتخابات وچنين انتخابي در نگاه مخالفان دنياي خارج ودرون نظام
سياسي، منجر به خوانش بحران سوريه از منظر حقوقي خواهد شد و فضاي اين كشور
را به سمت دو قطبي شدن خواهد برد. نكته آن است براي رهبري چون بشار اسد، آن
هنگام كه بعد از مرگ برادر براي مسئوليتهاي غير مترقبه به ارتش و اداره
فراگرد حيات سياسي خوانده شد، هيچگاه تصور نميكرد كه روزگاري تقدير و
سرنوشت سياسي بخواهد مسير و جاده نظام سياسي اش را همانند اتوبان فرودگاهي
كه برادرش باسل اسد در آن تصادف كرد، تاريك و مه آلود سازد. انتخاب بشار
اسد به جاي پدر و برادر، تنها ارث بردن از تنعم، مزايا و مواهب قدرت نبود.
انتخاب بشار، او را وارث حوادثي نمود كه با توجه به چرخش يكدست وهميشگي
قدرت در دستان خاندان او، آن هم از فاصله سالهاي 1971 تا كنون غير منتظره
بود. به اين ترتيب او را بايد وارث مشكلات و زخمهاي ديرينه و باز مانده
قرن بيستمي از دوران پدر دانست. اين زخمها با تغيير موازنه قدرت و تغيير
در اوضاع و احوال بينالمللي و به تبع آنچه به بهار عرب معروف شده است، هم
اينك در قرن بيست ويكم و در دومين دهه از هزاره سوم سر باز كرده اند.