صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۰۵ آذر ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۱۶۳۸۳۴
تاریخ انتشار: ۳۴ : ۱۰ - ۰۷ خرداد ۱۳۹۳
به بهانه فرمايشات آيت‌الله وحيد خراساني:
*هادي سروش
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
در لابلاي اخبار به جملات زير از زبان حضرت آيت‌الله العظمي وحيد خراساني كه خود افتخار سالها شاگردي محضرشان را داشته‌ام برخوردم كه بسيار جالب و مغتنم است.

فرمايش ايشان را ملاحظه كنيد:

آيت‌الله العظمي وحيد خراساني: دين اسلام، دين رحمت و رسول اسلام، رسول رحمت است. اين دين، آن رفتار پيغمبر و اميرالمؤمنين(ع) جايي براي حركت‏‌هاي تكفيري و اين تندروها باقي نمي‌گذارد. فقاهت در اين گونه جريان‌ها از بين رفته است، سب و لعن علني جايز نيست و دستور خود ائمه بر خلاف اين است.

در روايات دو مطلب آمده يكي نفي و ديگري اثبات.

نفي اين كه نبايد با اتباع مذاهب ديگر دشمني كرد و به مقدسات آنها توهين نمود و لعن وسب بزرگان آنها جايز نيست. زيرا موجب دور كردن آنها از اهل بيت(ع) و معارف آنها مي‏‌شود.

ديگر اين كه فرمودند"در نمازهاي جماعت آنها شركت و به آنها محبت كنيد، از مرضاي آنها عيادت و سخنان و معارف ما را براي آنها بيان كنيد".

چه شايسته نمود حركت زيباي امام صادق در راستاي ترسيم چهره "علمي" عالمان شيعه و اضافه نمودن "العالم بزمانه" تا بين علم و بين آگاهي نسبت به شرائط موجود اسلام و مسلمين پيوند ناگسستني برقرار نمايد. و به نظر مي‌رسد سخنان جناب استاد معظم مصداق همين بيان حضرت صادق(ع) مي‌باشد.

در شرح و تبيين ديدگاه معظم له توجه اجمالي به مطالب ذيل بسيار بجاست:

همه توجه به حفظ اسلام

1) اصل اصيل در اسلام در پرتو كتاب و سنت "حفظ كيان اسلام" است و رعايت اين اصل همواره مورد توجه همه معصومين(ع) بوده است.

حضرت امير(ع) همواره در تمام زمان بعد رحلت رسول‌الله (ص) چنين عمل كرد در حالي كه اهرم‌هاي جدي براي مخالفت با حاكميت داشت.

مثل ناراحتي همسرش نسبت به زمامدارن و نيز دعوت به قيام و حركت از سوي عده¬اي مجاهد و ايثارگر و غيره امّا سيره آن حضرت بر سكوت و احياناً همكاري با آنان در برخي از جهات بوده است.

خود مي‌فرمايد:

"در عين اينكه بخدا قسم خود را اولي به اين مقام از ديگران مي‌دانم (خطبه / 118) امّا تا زماني كه امور مسلمين از حالت صحت و سلامت بيرون نرفته از آن مي‌گذرم (خطبه / 74) و نسبت به آن شخصيكه زمام امور را بدست گرفته مطيع خواهم بود (خطبه / 92) و همين كار را كردم و دست خود را پس كشيدم (نامه / 62)".

نه تنها از درگيري باآنان دوري نمود بلكه در جماعت آنان شركت كرد و در پاسخ به شبهات و مشكلات علمي و عملي آن روز دريغ نفرمود.

استحباب ارتباط حسنه با اهل سنت

2) موضوع ارتباط حسنه با اهل سنت راحضرت صادق(ع) در يك بيان كلي (همه وظيفه را) بصورت يك "اصل" بيان فرمودند و عمل كنندگان به آن اصل را به "هولاء الجعفريه" معرفي كردند (وسائل 8 / 430) و متن آن گفتار اين است:

"شما شيعيان به امام خود نگاه كنيد كه ما با آنان (اهل سنت) چگونه رفتار مي‌كنيم شما نيز آنگونه باشيد، ما به آنان محبت مي‌كنيم به عيادت مريض شان و تشييع جنازه اموات شان همت مي‌گماريم" (كافي 2 / 219. 635)

نكته قابل توجه براي اهل فقاهت اين است كه حضرت صادق(ع) اسم اين روش رفتاري را "تقيه" نام نهاد كه به نظر ميرسد "تقيه" فقط جهت نفي ندارد بلكه جهت اثباتي مهمي در آن قرار گرفته كه تشريح آن فرصت ديگري ميطلبد.

از روايات متعددي كه در اين جهت است صاحب وسائل الشيعه در جلد8صفحه 430 استفاده "استحباب رفتار نيكو با اهل سنت و شركت در جماعت آنان را" كرده است كه اين استفاده از مثل ايشان در خورد تامل و فكر است.

ائمه(ع) نيز عملاً اصحاب خود را به اين روش رفتاري تشويق نموده‌اند كه ملاقات داود رقي و كمك مالي او به يكي از بستگان‌اش كه ظاهراً از گروه افراطي سني‌ها بوده، و نيز كمك امام جواد(ع) براي استخلاص يك "زيدي مذهب" از زندان و نيز محبت امام هادي(ع) به يك عامي مسلك اصفهاني و صدها نمونه‌اي كه در كتابهاي سيره ائمه جمع آوري شده نظائري از اين حقيقت است كه بناي جدي امامان(ع) بر محبت به آنان بوده.

در اين زاويه مهم اين است بدانيم:

اولاً اسلام دين رحمت است بگونه‌اي كه خدا به رسولش مي‌فرمايد مرا به عنوان "رب رحيم آن هم به رحمت واسعه" معرفي نما. (انعام / 147)

و ثانياً رسول اين دين "پيامبر رحمت" است (انبياء / 107 و آل عمران / 159)

و ثالثاً سيره ائمه(ع) بر محبت و رحمت است چنانچه حضرت صادق(ع)فرمود:
"امامت ما بر محبت و مدارا و اُنس است" (وسائل 16 / 165 از خصال)

تا اين جا آنچه خوانديد به تعبير استاد در "مقام اثبات" بود يعني آنچه "بايد" انجام دهيم.

حرمت اهانت به مقدسات يك مذهب
3) امّا در "مقام نفي" كه سخن از "نبايد" است اول دليل بر نفي هر گونه "اختلاف افكني و اهانت" خصوصاً اهانت به اشخاص يا مصاديق مذهبي يك قوم، خود قرآن است: "لا تسبو الذين يدعون من دون‌الله فيسبوا‌الله عدواً" (انعام / 108)

بعد از قرآن، سيره معصومين در اين راستا راهگشاست كه آن حضرات نه خود به مخالفين شان اهانت كردند و نه اجازه دادند اصحابشان اهل اهانت باشند.

حضرت امير(ع) وقتي در صفين شنيد برخي از اصحاب به ياران معاويه اهانت مي‌كنند همه سربازان لشگر خود را جمع و خطبه خواند و آنان بر اهانتي كه نموده بودند توبيخ نمود. (نهج البلاغه خطبه / 206)

وظيفه توصيف جامعه ظلم ديده است ونه بيشتر

4) بر اساس رواياتي كه از معصومين(ع) به ما رسيده آن حضرات همواره نسبت به دوران غصب خلافت بنا بر توصيف آن روزگار را داشتند و نه بيشتر. نگاه به نهج البلاغه خطبه‌هاي 103 و 108 و نامه 53 و بند 70بهترين شاهد براين مدعاست.

وجالب اينجاست كه حتي وقتي از آن حضرت در مورد برخي از خلفاء سؤال شد پاسخ صريح نفرمودند و سؤال‌كننده را رهنمون مي‌فرمودند كه از "ظالم امروز" غافل مشو. (نهج البلاغه خطبه 162)

آيا آنانكه با كوبيدن بر طبل نقاط ضعف افراد مدعي ولايت اهل البيت هستند بر سيره امام خود مشي مي‌كنند؟!

نفي لعن علني متعين
5) بله "تبري از ظالمين" يكي فروع شناخته شده مذهب ماست امّا "تبري" كه فقط و فقط به شكل "لعن" لازم نيست ظاهر شود، مهم "عدم گرايش و نپذيرفتن و دوري كردن" است و البته طلب وصول ظالم به آنچه كه استحقاق آن را دارد هم ميتواند مورد نظر باشد.

ببينيد در قرآن كه بيش از 40 بار از كلمه لعن و مشتقّات آن استفاده شده غير از يك مورد كه "شيطان" باشد (سوره ص / 28) شخص و مصداق مورد لعن مشخص نشده وبه شكل جمعي و با تعبيرات كنائي آمده است.به نظر شما اين روش قرآن ما را به چه رفتاري دعوت مي‌نمايد؟

سيره معصومين(ع) با اين منطبق قرآني كاملاً منطبق است كه آنان نام اشخاصي كه احيانا مورد احترام بخشي از مسلمين بودند رانمي بردند مگر با تعبيرات كنائي كه نظير آن در زيارت عاشورا آمده كه البته بسيار معدود ومحدود است.

فرضاً اگر نام شخصي در لسان ائمه(ع) مورد لعن قرار گرفته باشد كه آن شخص امروز مورد احترام بخشي از مسلمين باشد آيا مدرك جواز براي لعن علني و رسانه‌اي مي‌شود؟،

به گمان ما اگر در ميان احاديث حديثي به آن مضمون داشته باشيم قطعاً آن حديث جزو اسراري محسوب مي‌شود كه خود آن حضرات(ع)امر به كتمان فرمودند،

"لا يسعي حديثنا الا صدور امنيه و احلام رزينه" (نهج البلاغه خطبه / 189)
در نتيجه القاء بيان حديث نياز به زمينه آماده و شرائط كاملاً مساعدي را مي‌طلبد.

بر اين اساس "لعن و نفرين" بصورت كلي بدون ذكر نام در جمع عمومي مي‌تواند سيره ائمه اطهار(ع) باشد، نه "لعن و نفرين" در جمع عمومي و معرض همگان آن هم نسبت به كساني كه مورد احترام جمعي از مسلمين هستند.

ورود دو نتيجه منفي در صورت بي‌توجهي به اين ملاكات قطعي است:

اولاً اگر ما حفظ حرمت ننمائيم حتمادر بخشي ازجوامع مذهبي آنان مقدسات ما نيز مورد اهانت قرار گيرد.

وثانياً طبق فرمايش حضرت استاد، عده كثيري را از بهره مندي نسبت به معارف اهل بيت محروم مي‌نمائيم.

در پايان سخني بسيار عميق از استادي بسيار ژرف نگر بخوانيد كه اين نويسنده در تمام عمر طلبگي خود در موضوع "اختلاف شيعه و سني" سخني به اين بلندا از كسي نديده است:

"برخي در دو جبهه مخالف هستند ولي با هم براي يك جهت همكارند مانند دو تيغه قيچي كه در حركت بر ضد هم يك چيز را قطع مي‌كند.

شيعه و سني اختلاف‌اش اين طور است و آن كه قطع مي‌شود ريشه اسلام است.

يكي امام صادق وكتاب كافي را از اعتبار مي‌اندازد و ديگري شافعي و كتاب بخاري را و آن محور اين دو تيغه خارج از كشورهاي اسلامي است".
(يادداشتهاي استاد مطهري 6/97)