اما نکته جالب اینجاست که نقدهای غیرمنصفانه به عملکرد وزارت ارشاد اغلب از کسانی صادر میشود که در دولتهای نهم و دهم و بهویژه در وزارت ارشاد وقت بودند و به باور قاطبه اهل فرهنگ و هنر، دورهای همراه با کاستی را رقم زدند.
تردیدی نیست که مدیریت فرهنگی در
جامعه ما بسیار دشوار است. دلیل آن هم مثل روز روشن است. اول آنکه هنوز
نظریه قابل اتکا و تعریف دقیق و مورد اجماعی از فرهنگ و هنر اسلامی و
نشانهها و حد و حدود آن تدوین نشده است یا دستکم نظریهپردازان ما
درباره این حوزه و حدود و صغور آن به یک نظر واحد نرسیدهاند. تقریبا هرکسی
بر اساس سلیقه خویش اظهار نظر میکند و کمتر متکی به یک نظریه علمی هستیم و
دوم آنکه؛ افراد و نهادهای فراوانی (به گمانم حدود 30 نهاد) متولی حوزه
فرهنگ هستند که با این وضعیت، سیاستگذاری و اجرا در این حوزه کاری بس دشوار
مینماید.
به گزارش انتخاب، مضاف بر اینکه بسیاری از مشکلات فرهنگی نظیر بدحجابی، کمتوجهی
جوانان به مسایل اعتقادی و سنتهای ایرانی اسلامی که در دهههای اخیر
گسترش یافتهاند، ریشه در مسایل اجتماعی و اقتصادی چون فقر، بیکاری، تورم و
گاه رفتار دوگانه دولتمردان دارد و حتی اگر قصوری به گردن وزارت فرهنگ و
ارشاد اسلامی است به اندازه نهادهای دیگر است که در این حوزهها مسوولیت
دارند اما خودشان را کنار کشیدهاند.
اما نکته جالب اینجاست که نقدهای
غیرمنصفانه به عملکرد وزارت ارشاد اغلب از کسانی صادر میشود که در
دولتهای نهم و دهم و بهویژه در وزارت ارشاد وقت بودند و به باور قاطبه
اهل فرهنگ و هنر، دورهای همراه با کاستی را رقم زدند. در دولتهای نهم و
دهم در وزارت ارشاد مدیرانی منصوب شدند که برخی از آنها نهتنها صاحب تخصص و
تبحر نبودند بلکه حتی با این حوزه آشنایی چندانی نیز نداشتند. فرصتی پیدا
شده بود در جایی قرار گیرند که مستحق آن نبودند. شاید بتوان گفت بهترین
شاهد مثال این ادعا گروهی بودند تحت عنوان «مشاوران جوان»؛ گروهی از جوانان
از یک دانشگاه یا منتسب به یک طیف سیاسی که در انتظار نشستن بر مناصب مهمی
چون مدیرکل، مدیرعامل، قائممقام و مشاور وارد وزارت ارشاد شدند و در
تصمیمهای مهم و تخصصی نقشآفرینی کردند و دانسته یا نادانسته اعتبار
مدیریت فرهنگی را خدشهدار کردند. (البته در وزارتخانههای دیگر هم این وضع
بهتر نبود).
همین گروه امروز گمان میکنند که در حوزه مدیریت فرهنگی
صاحبنظرند و با نقدهای غیرمنصفانه بر وزیر و وزارت ارشاد میتازند. البته
نقد حق همه است اما قلب واقعیت، خلاف اخلاق رسانهای است.
اینکه یکی از همین مشاوران جوان به بهانه دیدار نوروزی وزیر ارشاد با یکی
از روسای سابق جمهور، وزیر ارشاد را تهدید میکند که «اگر تکلیف خود را
روشن نکند تعارضات دامندارتر خواهد شد و سرنوشت بسیار بد و تلخی را برای
ایشان رقم خواهد زد.»
نشان از همان گمان پیشگفته دارد. به نظر میرسد این
گروه با حوزه فرهنگ و هنر قرابت چندانی نداشته و ندارند مگر اینکه برای
رفتارهای هیجانی و غیرمتعارفی چون برکناری یکشبه وزیران کابینه در حین
مذاکره با همتای خارجی، که موجب لکهدارشدن حیثیت سیاست خارجی کشورمان شد،
دلتنگ شده باشند. احترام به بزرگان جزو آیین و سنت ما ایرانیان است و همواره رسم بوده که وزرای کابینه به دیدن وزرای قبلی، روسای قوای سهگانه و مسوولان سابق کشورمان رفتهاند.
فراموش نمیکنم وقتی احمد مسجدجامعی بر مسند وزارت قرار داشت مقید بود
علاوه بر مسوولان رده اول کشورمان حتما به دیدن رییسجمهور سابق و وزرای
فرهنگ قبلی و حتی هنرمندان پیشکسوت برود و این سنتی نیکو و نشانه ادب و
احترام است که جامعه سیاسی ما سخت به آن نیازمند است. تقریبا همه اهالی
فرهنگ و هنر به این نکته واقفند که مدیریت فرهنگ و هنر که مهمترین نماد آن
وزارت ارشاد است از نیمه سال 84 تا نیمه سال 92 وضعیت نامتعادلی را پشتسر
گذارد که شمارش دلایل این ادعا از عهده این مقال خارج است. انتصابهای
بیقاعده، طرد برخی از اهالی فرهنگ و هنر، ایجاد فضای غیرفرهنگی و
رویآوردن به جنبههای نمایشی بهجای فعالیتهای محتوایی، برخی از این
ضعفهای اساسی بود که مسیر مدیریت فرهنگی را از جاده اصلی تغییر داد. شاید
بتوان مهمترین خلأ مدیران فرهنگی دو دولت پیشین را عدم شناخت این حوزه
بیان کرد؛ عدم شناختی که خواسته یا ناخواسته بسیاری از هنرمندان شهیر را به
کنج عزلت و انزوا راند.
اما اینک با درایت دولت تدبیر و امید و احترام و
اعتماد متقابل، صاحبان اصلی «دولت فرهنگ» دوباره به عرصه فعالیت
بازگشتهاند و به نظر میرسد عملکرد وزیر ارشاد در این مدت کوتاه توانسته
تا حدی جبران مافات کند. فراخواندن همه سلایق و گرایشهای فرهنگی، هنری و
دمیدن دوباره روحیه امید و نشاط در میان هنرمندان که همگرایی و وفاق را
همراه داشت، ایجاد فضای باز بهمنظور استفاده از تمامی قابلیتهای هنرمندان
متعهد کشور و فاصلهگرفتن از فضای غیرفرهنگی، انتخاب و انتصاب مدیرانی که
اغلب دارای دانش، تجربه و عملکرد موفق بودهاند (فارغ از گرایشهای سیاسی)،
تلاش برای انطباق فعالیتها و رویدادهای تحت مدیریت وزارت ارشاد با اصول و
مبانی دینی و عرفی جامعه و توجه به اقتصاد فرهنگ در راستای توانمندسازی
هنرمندان بخشی از این عملکرد است. البته شرایط موجود نیز کافی و وافی نیست و
اهتمام بیشتری میطلبد.
آرامش حاکم بر نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران و
رویکردهای محتوایی و مخاطبمحور در این نمایشگاه یکی از نشانههای این
توفیق است تا آنجا که مرجع عالیقدر حضرت آیتالله جعفر سبحانی با استناد به
اخبار افراد مورد وثوق از برگزارکنندگان نمایشگاه تشکر کردند. بر همه
نخبگان نظام اعم از اهالی فرهنگ و هنر و رسانه، روحانیت و مراجع
عظیمالشأن، نمایندگان محترم مجلس و گرایشها و جناحهای سیاسی است که با
درایت و فراست، تفاوت واقعیت و واقعیتنمایی را درک کنند و تحتتاثیر تهاجم
سازماندهیشده رسانهای قرار نگیرند چراکه اگر این نیرویی که گاهی صرف
تقابل با مدیران موفق، متدین و خوشفکر میشود با همافزایی برای شکوفایی
فرهنگ و هنر به کار میرفت امروز وضعیت فرهنگ و هنر کشور بسیار آرمانیتر
از آن چیزی بود که اینک هست.