صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۰۳ دی ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۱۶۱۰۶۶
تاریخ انتشار: ۲۳ : ۱۴ - ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۳
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

رضا ساکی

سال 1366 بود گمانم. سوار تاب شهربازی «کیو» خرم‌آباد شدم. تابی بود که دور خودش می‌چرخید. اول آرام شروع می‌کرد به چرخیدن،‌ بعد تند می‌شد. طوری تند که از حالت عمودی به حالت تقریبا افقی تغییر وضعیت پیدا می‌کردیم. مشکل ما با آن تاب این بود که زیاد نمی‌چرخید و سوار شدن و پیاده شدن‌مان سه دقیقه نمی‌شد. مدتش خیلی کم بود و این همه هم‌نسلان من را آزار می‌داد. آن روز اما وقتی تاب حالت افقی پیدا کرد دیگر به حالت عمودی برنگشت. اولش فکر کردم متصدی تاب دارد به ما لطف می‌کند. برای همین جیغ می‌زدیم و کیف می‌کردیم. سه چهار دقیقه‌ای جیغ زدیم ولی خبری از تمام شدن تاب‌بازی نشد. فکر کردیم متصدی دارد خیلی به ما لطف می‌کند. پس چند دقیقه‌ دیگر هم جیغ زدیم و شادی کردیم اما وقتی خبری از خاموش شدن تاب نشد نگران شدیم. با آن سرعت و با آن حالت افقی نه چیزی در اطرف و پایین تاب می‌دیدیم و نه صدایی می‌شنیدیم اما من متوجه شدم که جمعیت و سیاهی دور تاب از وقتی که سوارش شده‌ایم خیلی بیشتر شده است. عاقبت هم که صدای آمبولانس آمد فهمیدیم که مرگ نزدیک است.

در همان حالت هم کاری جز جیغ کشیدن نداشتیم. آن‌قدر جیغ کشیدیم که صدایمان گرفت و ساکت شدیم. خلاصه بعد از یک ربع ناگهان تاب خاموش شد و ما را از یک طرف و دل‌وروده‌مان را از طرف دیگر بردند روی برانکارد گذاشتند. از آن روز به بعد هرگز سوار هیچ وسیله بازی نشده‌ام. یعنی با این سبیل‌های کلفتم مثل سگ از وسایل شهربازی می‌ترسم. از بانجی جامپینگ می‌ترسم. از طیاره می‌ترسم. واقعا آدم چرا زندگی‌اش را بدهد دست «شفت»! شفتی که آسیب دیده است. یعنی پراید و اسکانیا و طیاره و موتور کم بود که شفت هم به آنها اضافه بشود؟ واقعا چرا باید شفت دستگاه بازی بشکند و باعث شکسته شدن گردن سه دختر جوان بشود! لابد دوستان می‌گویند شفت است دیگر، می‌شکند، گردن است دیگر، می‌شکند، وسیله بازی است دیگر، می‌شکند، در همه جای دنیا هم می‌شکند، ناگهان هم می‌شکند، خودش می‌شکند، خودجوش می‌شکند، ما هم دوست نداریم بشکند...

باقی بقای‌تان!

منبع: ایسنا