صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۰۷ آذر ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۱۵۹۱۱۳
تاریخ انتشار: ۱۸ : ۰۹ - ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۳
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
 
مری کریستینا، زن اندونزیایی است که به جرم حمل کراک در فرودگاه شیراز دستگیر و به حبس ابد محکوم شد. اکنون بعد از گذشت چهارسال از دستگیری این زن، کمیسیون عفو و بخشودگی قوه‌قضاییه برای آزادی او و بازگشتش به اندونزی قول مساعد داده ‌است. مری در مدتی که زندان بوده زبان فارسی را یاد گرفته البته با لهجه‌ غلیظ و بسیار سخت فارسی صحبت می‌کند و معنی بعضی جملات را هم نمی‌فهمد. این زن که اکنون در ندامتگاه شهرری به سر می‌برد در گفت‌وگو با «شرق» از دولت اندونزی خواست زندانیان ایرانی را که در این کشور هستند، آزاد کند. گفت‌وگو با مری را بخوانید:

چند سال است در ایران زندانی هستی؟
چهارسال یا شاید هم بیشتر.

به جرم حمل کراک بازداشت شدی، چرا این کار را کردی؟
من نمی‌دانستم در بسته‌ای که حمل می‌کنم کراک گذاشته ‌شده ‌است من فکر می‌کردم دارو یا لباس با خودم جابه‌جا می‌کنم.

مگر می‌شود نزدیک به دوکیلو کراک همراه داشته ‌باشی و ندانی؟
من واقعا نمی‌دانستم چون کسی که به من گفته ‌بود برایش این‌چیزها را جابه‌جا کنم، گفته بود نباید بسته را باز کنم، چون پلمب‌شده و چیزی در آن هست که نباید پلمبش باز شود.

چند بار مواد حمل کردی؟
من سه‌بار به ایران آمدم و اجناسی که گفته می‌شد لباس و داروست حمل کردم البته نمی‌دانم داخل آنها هم مواد بوده یا نه.

وقتی به ایران می‌آمدی کجا ساکن می‌شدی؟
هر بار که می‌آمدم همه کارها از قبل انجام و حتی برایم هتل هم رزرو شده‌ بود. لازم نبود در تهران کاری بکنم از فرودگاه مستقیم به هتل می‌رفتم و از آنجا هم به فرودگاه برمی‌گشتم و به کشور خودم می‌رفتم.

در این سفرها تهران یا شهرهای دیگر در ایران را دیدی؟
متاسفانه ندیدم فقط در مسیر هتل خیابان‌ها را تماشا می‌کردم اصلا فرصتی نبود که بخواهم جایی بروم معمولا یک یا دو روز بیشتر نمی‌ماندم.

چه کسی بسته‌ها را برایت می‌آورد؟
نمی‌شناختمش. بسته را به لابی هتل می‌آورد از قبل هماهنگ شده‌ بود. من راس ساعتی مشخص به لابی می‌رفتم، بسته را می‌گرفتم و بعد به فرودگاه می‌رفتم هیچ اسم و مشخصاتی هم از آن آدم ندارم شماره تلفنی هم ندارم.

اگر مشکلی پیش می‌آمد چه می‌کردی؟
به شخصی که در اندونزی کار را به من سپرده‌ بود زنگ می‌زدم. با کسی در ایران تماس نمی‌گرفتم.

هیچ‌وقت به این فکر نکردی اگر کاری که می‌کنی تجارت است چرا باید این همه پنهان‌کاری انجام شود؟
به خاطر کاری که می‌کردم پول می‌گرفتم خیلی هم کنجکاوی نمی‌کردم. فکر نمی‌کردم از من که آدم بی‌اطلاعی هستم و اصلا هم نمی‌دانم مواد چیست چنین استفاده‌ای کند.

چرا این شغل را انتخاب کردی؟
از شوهرم جدا شده ‌بودم و درآمدم کم بود. بچه ‌داشتم می‌خواستم خودم هم درس بخوانم. شش‌ماه بود کلاس زبان می‌رفتم و برای زندگی‌ام پولی نداشتم وقتی به من پیشنهاد دادند به ایران بیایم و لباس جابه‌جا کنم گفتند پول خوبی گیرم می‌آید حتی تون، شخصی که این پیشنهاد را به من داد در آخرین‌‌بار که به ایران آمدم گفت این دفعه پول خوبی به تو می‌دهم و دیگر لازم نیست به ایران بروی. می‌توانی درس‌ات را بخوانی. به من قول داده ‌بود خرج تحصیلم را بدهد که این‌بار دستگیر شدم.

چطور دستگیر شدی؟
وقتی به ایران آمدم، تونی با من تماس گرفت و گفت از تهران به شیراز برو در آنجا اجناس را تحویل می‌دهند. من اصلا تهران را بلد نبودم اشتباهی فرودگاه امام‌خمینی رفتم گفتند اینجا نیست برو مهرآباد به سختی به مهرآباد برگشتم، بلیت خریدم و به شیراز رفتم بعد هم اجناس را تحویل گرفتم. قرار شد از آنجا به دوبی و بعد مالزی و بعد هم به اندونزی بروم. از گیت پرواز رد شدم چمدانم را باز کردند و گشتند. چیزی نبود. گیت دوم را هم رد کردم. ماموری دنبالم آمد و گفت خانم این چمدان مال شماست گفتم بله. آن را باز کرد و نگاه کرد من از چیزی خبر نداشتم. گیت را رد کردم و به سمت پرواز رفتم داشتم سوار هواپیما می‌شدم که ماموری آمد و دوباره من را صدا کرد گفت خانم چمدان را باز کن من هم قبول کردم تعجب کرده‌ بودم چرا آنقدر نگاه می‌کنند مرد مامور چاقویی داخل بسته کرد و پودر سفیدی بیرون آمد و بعد هم من را بازداشت کردند. من همه واقعیت را گفتم نمی‌دانم چرا بازداشتم کردند. بعد هم که محاکمه شدم حبس ابد به من دادند.

خانواده‌ات در جریان پرونده‌ات هستند؟
فقط عمویم می‌داند. او به من کمک می‌کند بقیه در جریان نیستند.

گفتی بچه‌ ‌داری بچه‌هایت سراغت را نمی‌گیرند؟
من پسر 17ساله و دختر 14ساله‌ دارم که پیش مادرم زندگی می‌کنند. عمویم به آنها گفته به زودی مادرتان برمی‌گردد گفته من در ایران درس می‌خوانم.

چرا از شوهرت جدا شدی؟
اول شوهرم نبود، دوست‌پسرم بود. پدرم از او خوشش نمی‌آمد اما من باردار شده ‌بودم به پدرم گفتم می‌خواهم با این پسر ازدواج کنم چون اگر بچه را بی‌پدر به دنیا بیاورم آبروریزی می‌شود پدرم گفت نه نمی‌توانی با این مرد لاابالی ازدواج کنی اگر می‌خواهی این کار را بکنی برای همیشه از خانه من برو تو دیگر دختر من نیستی من هم ازدواج کردم و دیگر به خانه پدرم نرفتم.

ماجرای طلاق را توضیح ندادی؟
خیلی بی‌ادب بود و من را کتک می‌زد تا وقتی بچه‌ها کوچک بودند تحمل می‌کردم اما دیگر بچه‌هایم بزرگ شده‌ بودند خیلی زشت بود که من را جلو بچه‌ها کتک می‌زد از دستش خسته‌ شده ‌بودم طلاق گرفتم و او رفت.

بچه‌ها پدرشان را می‌بینند؟
گاهی می‌آمد و بچه‌ها را می‌دید اما خیلی کم حالا هم می‌آید مادرم می‌گوید عید آمد، بچه‌ها را برد و برایشان خرید کرد.

فارسی را چطور یاد گرفتی؟
در زندان شیراز که بودم دو دوست داشتم آنها زبان من را بلد نبودند با هم قرار گذاشتیم من به آنها انگلیسی یاد بدهم آنها به من فارسی. اولش سخت بود اما حالا خوب حرف می‌زنم خوشم می‌آید که فارسی صحبت می‌کنم.

به تو گفته‌اند به زودی آزاد می‌شوی. ظاهرا فقط قول شفاهی داده‌‌اند اما تاریخ دقیق را نگفته‌اند؟
من پرسیدم اما جوابی ندادند خانم نجیمی وکیلم می‌گوید دارد کارهای آزادی را انجام می‌دهد و احتمالا شش‌ماه طول می‌کشد.

در زندان کار می‌کنی؟
بله من مسوول آشپزخانه بخش قرنطینه هستم.

یعنی تو خودت هم در بخش قرنطینه هستی؟
نه. خودم بخش عمومی هستم اما چون آشپزی‌ام خوب است و یاد گرفتم غذای ایرانی درست کنم و خیلی ساکت هستم و با کسی دعوا نمی‌کنم گفتند در قرنطینه بمان. من هم ماندم. آدم‌های قرنطینه خیلی دعوا می‌کنند اما من با کسی دعوا نمی‌کنم.

پول از کجا می‌آوری؟
سفارتخانه برایم پول می‌فرستد. برایم مهم نیست چیزی بخرم یا بپوشم غذا هم نمی‌خواهم فقط کارت تلفن می‌خواهم که با بچه‌هایم صحبت کنم و حال مادرم را بپرسم من دختر خوبی هستم حال مادرم را می‌پرسم. کارت تلفن خارجی خیلی گران است هر کارت را 10هزارتومان می‌خرم و خیلی کم می‌توانم با آن صحبت کنم.

در اندونزی هم زندانی ایرانی وجود دارد و زنانی هستند که بچه‌هایشان را نمی‌بینند و باید سال‌ها در زندان بمانند به آنها فکر کرده‌ای؟
می‌دانم زندانی ایرانی آنجا زیاد است. گناه دارند باید آزاد شوند ما زن‌ها چه کار کنیم که کشورها با هم قرارداد ندارند؟

دولت ایران همکاری لازم را برای آزادی تو کرده و به گفته خودت به زودی آزاد می‌شوی از دولت خودت برای متهمان ایرانی که آنجا در حبس هستند چه می‌خواهی؟
من از دولتم می‌خواهم بگذارند این زن‌ها خانواده‌هایشان را ببینند و به کشورشان برگردند. دلشان تنگ شده مثل من که دلم تنگ شده. می‌خواهم دولت اندونزی زندانیان ایرانی را آزاد کند این کار خوبی است که دولت ایران کرده ‌است. بهتر است دولت اندونزی هم این کار خوب را انجام دهد.
منبع: روزنامه شرق