پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
شيخ
بهایی نه تنها فلسفه يوناني و اسلامي، بلكه تمامي علوم رسمي را نیز بي
فايده ميداند و اما در مقابل، عشق و ايمان و عرفان صحيح را تمجید كرده و
معتقد بود عشق است كه انسان را از علائق جسماني و قيود دنيوی آزاد ميكند و
قلوب و صدور را مانند نور كوه طور، منور ساخته و قلب را به لوح محفوظ
تبدیل می کند.
شیخ بهائی معتقد است که حاصل و نتیجه علوم و فنون گوناگون، در صورت عدم
تلاش براي نيل به معرفت خالق و خدمت خلق، عشق به دنيا و غفلت از حق و حقيقت
بوده و موجب كبر و غرور و تفاخر و تكاثر و ريا خواهد شد. به همين دليل
زماني كه بين حكمت يوناني ـ اعم از ارسطويي و افلاطوني و حكمت اسلامي اعم
از اشراقي و مشائي ـ و بين حكمت ايماني مقایسه شود، نه تنها در مي يابيم
كه آن كوششها، تلاش بيهودهاي است، بلكه در می یابیم که سورهای منطقی ابن
سينا و اتکای محض بر عقل، نيرنگ شيطان و پس مانده دانش يونانی است.
شيخ بهايي معتقد است كه بحث فیلسوفان درباره رطب و يابس و برهان تناهي
ابعاد، سبب غرور و غفلت است و برهان ثبوت عقول دهگانه، افتضاح انسان و تفكر
و اندیشه در مسأله هيولی و صورت، موجب اتلاف وقت و عمر بوده و هیچ یک از
آنها مرضي را شفا نداده و مشكلي را حل نميكنند. بنابراین شيخ نه تنها
فلسفه يوناني و اسلامي، بلكه تمامي علوم رسمي ـ از رياضيات و طبيعيات گرفته
تا فقه و صرف و نحو و علم اصول - را نیز بي فايده ميداند و معتقد است كه
آنها به جز خيالات و صور واهی، هيچ نيستند و تنها سبب غفلت انسان و دوري او
از حق و حقيقت ميباشند.
زان نگردد بر تو هرگز راز گر بود شاگرد تو صد فخر راز
او همچنین صرف عمر در صرف و نحو و بيتوجهي به عشق و عرفان را این گونه سرزنش ميكند:
صرف شد عمرت به بحث نحو و صرف از اصول عشق هم خوان يك دو حرف
و اما در مقابل، عشق و ايمان و عرفان صحيح را تمجید كرده و از مدرسين
ميخواهد كه درس عشق بياموزند و از دانش پژوهان ميخواهد كه - هر چند يك يا
دو حرف - عشق بياموزند. زيرا عشق است كه انسان را از علائق جسماني و قيود
دنيوی آزاد ميكند و قلوب و صدور را مانند نور كوه طور، منور ساخته و قلب
را به لوح محفوظ تبدیل می کند. شیخ معتقد است تنها آن درس و بحث و تحقيق كه
وصول به حقيقت و تمييز حق از باطل را واجب كند و به قصد قرب خداي تعالي
باشد، ماجور است، در غير اين صورت تحقيقی بيفايده و «بئس المرض» ميباشد.
درس اگر قربت نباشد زان غرض ليس درسا انه بئس المرض
در اين صورت در مييابيم كه او آن دسته از متعاطیان علوم و فنون را كه به
خاطر دنيا و اسباب تفاخر و تكاثر درس ميخوانند و به دنبال حق و حقيقت
نيستند به شدت مورد انتقاد و تنبیه قرار ميدهد. شیخ بهائی شارحین و مفسرین
فلسفه یونانی را نیز به باد انتقاد گرفته و آنها را جیره خوار دانشمندان
یونانی می داند.
وين علم دني كه ترا جان است فضلات فضايل يونان است
همچنین عليرغم اينكه شيخ، خود از دانشمندان بارز رياضيات و علوم غريبه است، ميگويد:
تا چند زني ر رياضي لاف تا كی بــافي هزار گزاف
به علوم غريبه تفاخر چند زين گفت و شنود زبان در بند
و با اينكه فقيه و مجتهدی مسلم و شيخ الاسلام عصر بوده درباره فقه ميگويد:
چند زين فقه و كلام بي اصول مغز خالي كن اي ابو الفضول
البته همه اينها بدين معنا نيست كه شيخ، ضد علم و دشمن فلسفه و فن و ادب
بوده است يا اينكه قائل به اهميت آن علوم و فنون و معارف نيست و يا مقام
عالي و مقدس فقها و حكما را درك نميكند، اين امر چگونه ممكن است در حاليكه
او اعلم علما و افضل حكما در عصر خود بوده و در هر فن و معرفتي، قله
وغایت شمرده ميشده است؟
بلكه باید دانست که تمام انتقادات و تنبيهات و سرزنشهای او به اين دليل
است كه خود در زمره دانشمندان خبیر و عرفا بصيري بوده كه اين نكته را درك
كردهاند كه اگر توجه بشر از حق و حقيقت و اعتبار وحي و انقياد در برابر
انبياء و اولياء، به سوي عبادت دنيا و علم براي علم معطوف شود و بيش از حد
لزوم به پرنده عقل مجال پرواز دهد ، بيترديد دچار تباهي وفساد خواهد شد،
زيرا در اين امر، آفات عظيم و مصائب بيشمار و بلاهایي كشنده وجود دارد.
به همين دليل او احساس كرده كه نه تنها تنبيه اهل دانش و ارباب فضل و ادب
بلكه تمام بشر، واجب و فرض است تا مبادا نيرنگ علم و عقل را بخورند، زيرا
معتقد است عقل انسان، عاجز و ناقص می باشد.
شيخ بهائی بشریت را به سوی حقیقت و پيروي از كلام انبياء واولياء دعوت
ميكند، زيرا آنها سفيران حق و آموزگاران بشر بوده و عقلشان از عقل ما
پيشرفتهتر و علمشان از علم ما، اعلي مرتبهتر است. آنچه شیخ ميگويد اين
است كه به زخارف دنيا وقع ننهيم و خود را تطهیر و تزکیه كنيم تا به علم و
عرفان حقيقي ـ كه همانا كمال مطلوب بشر و ريسمان نجات درهر دو عالم است ـ
نائل شويم.*