پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : «گابریل گارسیا مارکز» را باید «مارکو پولو»یی دیگر دانست؛ مردی که با کتاب های بی نظیر خود و معرفی سبک «رئالیسم جادویی» دل و اندیشه ی میلیون ها نفر در سراسر جهان را درنوردید و خود را برای همیشه در عرصه ی ادبیات جاودانه کرد.
وقتی در دنیایی با هفت میلیارد جمعیت زندگی می کنید تصور تنها شدن ابلهانه به نظر می رسد. در هر دقیقه صدها نفر متولد می شوند و صدها نفر از دنیا می روند ولی هزاران کیلومتر فاصله ی مکانی، زمانی و فکری میان انسان ها، فرصتی برای عمیق شدن در برقراری این تعادل تلخ را باقی نمی گذارد. ولی چه انفاقی می افتد که با رفتن انسانی پیر و بیمار که سرنوشت در چند سال گذشته به تلخ ترین شکل ممکن و با بیماری زوال عقل از ذهن همیشه پویا و نابغه ی او انتقام گرفته بود، چنان احساس دلتنگی و تنهایی می کنی که گویی همیشه او را می شناختی؟
خبر مرگ گابریل گارسیا مارکز در پنجشنبه ی گذشته برای میلیون ها نفر از علاقه مندان به جهان او چنین حسی داشت: تنهایی؛ تنهایی یی که شاید بتوان با مطالعه ی دوباره ی کتاب های جاودانه ی مارکز آن را پر کرد ولی از تلخی نبودن او و تصور اینکه دیگر هرگز دست به قلم نخواهد برد، نمی کاهد.
نویسندگان، بزرگ ترین جهانگردهای دنیا هستند. افرادی که با جادوی قلم خود و خلق اثرهایی بدیع، کیلیومترها فاصله را در می نوردند و قلب میلیون ها انسان را در دورترین نقطه های جهان تسخیر می کنند. افرادی که بدون اشتراک در زبان و کیش و آیین آنها با خوانندگان خود، ارتباطی عمیق و فرا انسانی با آنها برقرار می کنند. از این حیث مارکز را باید مارکو پولویی دیگر دانست. مردی که جهان را در زندگی 87 ساله ی خود درنوردید.
مرگ مارکز نه تنها برای مردم کشورش «کلمبیا» که برای همه ی افرادی که او را می شناختند و با اثرهای او آشنایی داشتند سنگین بود. پیام های تسلیتی که از طرف بزرگ ترین نویسندگان معاصر و رهبران و مقام های کشورهای مختلف به یاد او منتشر شد، بیانگر جایگاه بلند مارکز به عنوان نویسنده یی تاثیرگذار و پیشگام بود. «خوان مانویل سانتوس» رییس جمهوری کلمبیا، مارکز را بهترین کلمبیایی تمام اعصار و مرگ او را برابر با هزاران سال غم و تنهایی دانست. این حادثه حتی رقیب و دشمن دیرینه ی مارکز «ماریو بارگاس یوسا» نویسنده ی بزرگ اهل «پرو» را نیز متاثر کرد. یوسا، مارکز را نویسنده یی بزرگ و اثرهای او را جاودانه خواند. یوسا کسی است که با کوبیدن مشت به صورت مارکز در جریان یک درگیری، کبودی یی را زیر چشم او خلق کرد که ثبت آن به یکی از خاطره انگیزترین عکس های مارکز منجر شد.
از میان چهره هایی که در بزرگداشت مارکز سخن گفته یا بصورت مستقیم و از طریق صفحه های اجتماعی خود پیام هایی را منتشر کرده اند می توان به «باراک اوباما» رییس جمهوری آمریکا، «بیل کلینتون» رییس جمهوری پیشین آمریکا، «ایزابل آلنده» نویسنده ی بزرگ شیلیایی- که در کشورمان با کتاب هایی نظیر «خانه ارواح»، «منهای عشق» و «حاصل روزهای ما» شناخته می شود-، رییسان جمهوری مکزیک، برزیل، فرانسه، اکوادور و ده ها چهره ی دیگر اشاره کرد.
مرگ مارکز در کشورمان نیز واکنش های بسیاری را در پی داشت. بسیاری از علاقه مندان او با تغییر نمایه ی صفحه های اجتماعی خود به عکس مارکز، به او ادای احترام کردند. همچنین این حادثه در ایران بُعد های تلخ تری پیدا می کند؛ چراکه یادآور فوت نه چندان دورِ مردی است که ما ایرانی ها اثرهای مارکز و در راس آن ها کتاب «صد سال تنهایی» او را با ترجمه او شناختیم: «بهمن فرزانه».
***مارکز، از تولد تا مرگ
مارکز با نام کامل «گابریل خوزه دولا کونکوردیا مارکز» در ششم مارس 1927 در «آراکاتاکا»ی کلمبیا متولد شد. نزدیکانش او را «گابو» صدا می زدند. مادر و پدر مارکز که داستان عشق آنها الهام بخش لایه های عاشقانه ی بسیاری از اثرهای او بود، به دلیل شغل پدر دایما در سفر بودند. گابو کودکی خود را دور از والدینش و با گوش دادن و فراگرفتن داستان های خانوادگی سحرآمیز و پر رمز و رازی که پدر بزرگ و مادربزرگش برای او نقل می کردند، سپری کرد؛ داستان هایی که بدون شک در خلق آثار رویاگونه ی او تاثیر فراوانی داشتند.
مارکز زمانی که تحصیلات دبیرستان و سپس کالج را در رشته ی حقوق به پایان رساند، وارد حوزه ی روزنامه نگاری شد؛ دورانی که مصادف با آشنایی او با جمعی از روزنامه نگاران و نویسندگانی شد که در رشد و شکلگیری رویکردها و قالب های ادبی مارکز نقش فراوانی داشتند.
علاوه بر این آشنایی با اثرهای دو تن از شناخته شده ترین نویسندگان صاحب سبک آمریکایی-«ویرجینیا وولف» و «ویلیام فالکنر»- تاثیر قابل توجهی بر شکل گیری دنیای ادبی مارکز باقی گذاشت. تاثیر فالکنر بر مارکز به حدی بود که او حتی بعد از ازدواج و تشکیل خانواده، جنوب آمریکا و «مکزیکوسیتی» را به عنوان خطه یی که بر اثرهای ویلیام فالکنر تاثیرگذار بود، برگزید و به استثنای چند سال زندگی در اروپا، تا پایان عمر در آنجا باقی ماند.
مارکز نویسندگی حرفه ای را از همان زمان آغاز کرد و نخستین کتاب خود «طوفان برگ» را بعد از هفت سال تلاش برای یافتن ناشر در سال 1955 میلادی به چاپ رساند. مارکز تا پایان عمر این کتاب را کتاب مورد علاقه خود معرفی می کرد. شخصیت اصلی این کتاب شباهت فراوانی به پدربزرگ او که کودکی مارکز را با داستان های خود خاطره انگیز کرده بود دارد.
***صد سال تنهایی
صد سال تنهایی را بدون شک می توان معروف ترین و بزرگ ترین اثر مارکز دانست. مارکز با نگارش این کتاب علاوه بر معرفی سبک ریالیسم جادویی، خوانندگان خود را به ساده ترین و در عین حال گیراترین شکل ممکن با دنیایی که ریشه در کودکی های نویسنده و تجربه ها و آموخته های گوناگون او از زندگی دارد، آشنا می کند.
مارکز همیشه دوست داشت داستانی برگرفته از خانه ی پدربزرگ و مادربزرگ خود که کودکی اش در آن سپری شده بود، بنویسد. ولی هرگز نقطه ی شروع و خط داستانی درستی به ذهنش نمی رسید. جرقه ی صد سال تنهایی بهترین کتاب مارکز و یکی از برجسته ترین آثار ادبیات قرن بیستم در جریان یک گردش خانوادگی و درحالی که مارکز مشغول رانندگی بود به ذهن او رسید و او که مدت ها منتظر این لحظه بود فرمان خودرو را چرخاند و به خانه بازگشت تا نگارش کتابش را شروع کند. صد سال تنهایی بعد از چاپ در سال 1967 ابتدا در کشورهای اسپانیایی زبان و در پی ترجمه ی آن در سال 1970 به زبان انگلیسی، در جهان به شهرت و محبوبیت بزرگی دست یافت. افتخارهای کسب شده بوسیله ی مارکز بعد از چاپ این اثر، در سال 1972 و با اعطای جایزه ی «نوبل ادبیات» به او کامل شدند.
گرچه بسیاری عقیده دارند هیچ یک از کتاب هایی که مارکز تا پایان عمر منتشر کرد، موفقیت و جذابیت صد سال تنهایی را نداشتند ولی با این وجود، برخی از این آثار جزو بهترین و پرخواننده ترین کتاب های جهان بشمار می روند. از میان این کتاب ها که بسیاری از آنها در کشورمان نیز ترجمه و بارها تجدید چاپ شده اند می توان به «عشق سال های وبا»، «ساعت نحس»، «پاییز پدرسالار»، «گزارش یک آدم ربایی»، «تشییع جنازه مادربزرگ» و «ژنرال در هزارتوی خود» اشاره کرد.
با وجود اینکه خوانندگان اثرهای مارکز می توانستند انتظار شباهت های بسیاری را از مطالعه ی کتاب های مختلف او داشته باشند، مارکز هرگز خود را به سبکی خاص محدود نکرد و ذهن بازیگوش و ریسک پذیر او همواره به دنبال خلق اثری نو و تازه بود. او می گفت: «در نگارش هر اثری به دنبال رویکردی تازه هستم. کسی نمی تواند سبک داستان نویسی خاصی را انتخاب کند. بلکه باید تحقیق کنید و بهترین سبک را در خدمت داستان خود بیابید».
گابریل گارسیا مارکز پنجشنبه 17 آوریل(28 فروردین) در سن 87 سالگی و در حالی که همسر و فرزندانش در کنار او بودند در مکزیکوسیتی گذشت. در پی در گذشت مارکز، در کلمبیا زادگاه او سه روز عزای عمومی اعلام شده است.
*از: عطیه میرقراه چولو