صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۲۵ آذر ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۱۵۶۷۱۷
تاریخ انتشار: ۳۴ : ۱۹ - ۲۶ فروردين ۱۳۹۳
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
 
محمدابراهیم اصغرزاده - از دانشجویان تسخیرکننده سفارت آمریکا در تهران - می‌گوید که حمید ابوطالبی تنها یک مترجم بوده است اما حساسیت افکار عمومی در آمریکا سبب شده تا لابی‌گری‌های تندروها در آمریکا این موضوع را به هیاهو بدل سازد. او تقاضایی هم از ابوطالبی دارد: «ابوطالبی انصراف دهد تا گره‌گشایی شود».

به گزارش ایسنا، مشروح گفت‌وگوی روزنامه اعتماد با اصغرزاده در پی می‌آید:

به‌تازگی در خصوص تسخیر سفارت آمریکا پیشنهاد عذرخواهی از جانب خود برای خانواده گروگان‌ها را ارائه داده‌اید. چرا بعد از این سال‌ها به این نتیجه رسیدید؟

صحبت عذرخواهی یک دولت از یک دولت دیگر نیست. بلکه صحبت همدردی با خانواده افرادی است که به هر دلیل دچار آسیب روحی و روانی شده‌اند. نه من نه آنها هیچ یک دارای پست دولتی نیستیم. این کار انسانی در نوع خود ابتکار جدیدی هم نیست. چیزی حدود پانزده شانزده سال پیش حتی در سطح رئیس دولت، آقای خاتمی در مصاحبه با CNN و خانم کریستین امانپور نسبت به آلام و رنجی که دیپلمات‌های آمریکایی در طول 444 روز گروگانگیری کشیده‌اند ابراز همدردی کرد. خانم آلبرایت وزیر خارجه دولت کلینتون هم نسبت به مداخله سابق آمریکا در امور داخلی ایران و ساقط کردن دولت ملی دکتر مصدق عذرخواهی کرد. به هر حال روابط ایران و آمریکا نمی‌تواند که تا ابد گروگان گذشته باشد. وقتی یکی از وزرای دولت قصد داشت از محل ساختمان سفارت آمریکا برای دفتر کارش استفاده کند امام خمینی (س) مخالفت کردند و گفتند مگر قرار است قطع رابطه با آمریکا تا ابد طول بکشد. حالا هم ملت ایران تجربه دوران احمدی‌نژاد را پشت سر گذاشته‌ و هوشمندانه با انتخاب شخصی مانند حسن روحانی سایه جنگ و انزوا را از سر کشور دور ساخته، پس باید به ابتکار عمل دولت میدان داد. تاکید می‌کنم که روابط ایران و آمریکا نمی‌تواند تا ابد در بن‌بست باقی بماند و باید گره‌گشایی شود. مسائلی در روابط دو کشور وجود دارد که اگر گره‌گشایی نشود به صورت مزمن سایه بر حوادث بعدی خواهد انداخت.

این‌گونه که شما مطرح می‌کنید، دولت فعلی باید در خصوص تسخیر سفارت آمریکا موضع بگیرد، در حالی که آن اتفاق مورد تایید نظام قرار گرفت و در عین حال روابط و مشکلات فعلی، پیچیده‌تر از مسائل سفارت سابق است؟

طبیعتا شایسته این نیست که دولت یا نظام ایران برای حل آن بخواهد اقدامی صورت دهد اما دانشجویان خط امام یا جمعی از دانشجویان که در آن حادثه نقش داشته‌اند و حکومتی هم نیستند اگر پیش‌قدم شوند شاید بتوانند مشکل را حل کنند. من به خاطر اینکه گره‌گشایی کنم اعلام کردم در شرایطی که منافع ملی کشورم ایجاب کند می‌شود از این قضیه عبور کرد اما این مقید و مشروط به منافع ملی است. من چون معتقدم نهاد دانشجویان خط امام غیرحکومتی است و از 16 سال پیش به عنوان یک جریان رفرمیست و اصلاح‌طلب به کمک فضای سیاسی کشور آمده است، نباید مخالفتی داشته باشند. البته در بین این دانشجویان خط امام، افراد رادیکال هم وجود دارند که مدافع وضع موجودند اما اکثریت دانشجویان خط امام از گشایش در روابط خارجی ایران حمایت می‌کنند و موضوع اشغال سفارت آمریکا را متعلق به قالب تاریخی زمان خود می‌دانند. با این حال پیشنهاد داده‌شده کاملا شخصی بود.

مگر می شود یک رابطه به این پر پیچ و خمی را با یک عذرخواهی یا دلجویی حل کرد؟

باید گره‌گشایی کرد. زخم‌هایی در روابط دو کشور وجود دارد که اگر درمان نشود مانند زخمی مزمن و چرکین تمام مناسبات خارجی و منافع هر دو کشور را تحت‌الشعاع قرار خواهد داد. سیاستمداران دو کشور اجازه ندهند فرصت‌ها به‌راحتی از دست بروند یا خود تبدیل به تهدید بشوند. ببینید، همین ماجرای ایران‌شناس و ایران‌دوست شهیر آمریکایی مرحوم ریچارد فرای که وصیت کرده است در کنار استادش پروفسور آرتور پوپ در اصفهان دفن شود، چگونه بازیچه دست عده‌ای کم‌خرد و خودسر قرار گرفت که هیچ درکی از موقعیت و تمدن ایرانی ندارند. من از سکوت آقای رئیس‌جمهور و اعضای کابینه ایشان تعجب می‌کنم که خودشان را به ندیدن و نشنیدن زده‌اند. مگر نمی‌دانند فرای همان شخصی است که نه‌تنها یک بار از ایران و ایرانی جماعت بد نگفت که در کتاب عصر طلایی ایران، در زمانی که شیوخ عرب دلارهای بادآورده را خرج می‌کردند که تمدن اسلامی را کاملا عربی نشان دهند و حضور دیگر ملت‌ها را کمرنگ سازند، از اهمیت ایرانیان و فرهنگ ایرانی برای شکل‌گیری تمدن اسلامی دفاع و اهمیت زبان فارسی را برای تمدن آسیا گوشزد کرد. یا یک مثال کلاسیک دیگر بزنم؛ وقتی شوروی فروپاشید و به جای دو همسایه دریای خزر ناگهان سر و کله پنج کشور مدعی در ساحل دریا پیدا شد، دولتمردان و دستگاه دیپلماسی ما باید از لابی با غرب و آمریکا به صورت ابزاری استفاده می‌کردند و اجازه نمی‌دادند که روس‌ها با انعقاد پیمان‌های دوجانبه قواعد حقوقی دریاچه را بر آنجا حاکم کنند و سهم لااقل 20 درصدی ایران از بستر دریا به کمتر از 13 درصد کاهش یابد. آمریکایی‌ها هم اگر این روند واگرایی با ایران را متوقف نکنند، بیش از این در منطقه خاورمیانه زمین‌گیر و سرگرم خواهند شد. آن وقت چین و روسیه سهم خودشان از اقتصاد جهانی را افزایش خواهند داد. ببینید در همین ماجرای بلعیدن کریمه توسط روس‌ها اگر ایران تامین‌کننده گاز اروپا بود، آیا غرب اجازه می‌داد کریمه به دامن مسکو سقوط کند؟ رابطه ایران و آمریکا چه بخواهیم چه نخواهیم گروگان تاریخ گذشته‌های دور است از سقوط مصدق تا سقوط سفارت امریکا در 35 سال پیش. طبیعتا شایسته نیست که دولت یا ملت ایران برای گشودن و حل مشکل بخواهند اقدامی بکنند اما گروه دانشجویان خط امام یا همان جمعی از دانشجویان که در اشغال سفارت نقش داشته‌اند و جریانی دولتی و حکومتی هم نیستند پیشقدم شوند. گرچه در جبهه برای صلح، کسی سراغ سرباز در حال جنگ را نمی‌گیرد، با این حال شاید ما هم در حد بضاعت خود بتوانیم به جای کور کردن بیشتر، گرهی از گره‌های موجود را باز کنیم.

پرسش دیگری که این روزها مطرح است اینکه ماجرای گروگانگیری مربوط به 35 سال پیش است. چرا باید با مطرح شدن نماینده انتخابی ایران برای سازمان ملل در آمریکا با چنین واکنشی مواجه شویم؟

تردید نکنید که کابوس 444 روز گروگانگیری هنوز در خاطره جمعی جامعه آمریکا زنده است و بر هر حرکتی سایه می‌اندازد. بسیاری از آمریکایی‌ها از گذشته امپریالیستی کشورشان در حمایت از دیکتاتوری‌های نظامی خبر ندارند. حتی نمی‌فهمند که چه جنایتی در فلسطین صورت می‌گیرد زیرا غول‌های تبلیغاتی و رسانه‌ای دائما ذهن و روح مردم را در تسخیر خود دارند و اجازه نمی‌دهند که سیاستمداران معتدل آمریکایی نظیر اوباما برنامه خود را پیش ببرند. انتخاب آقای اوباما البته برای ایران فرصتی فراهم ساخت. همچنین انتخاب آقای روحانی در ایران و نمایش قدرت دموکراسی ایرانی برای آمریکا فرصتی جدید فراهم آورد تا در سیاست‌های خاورمیانه‌ای‌اش تجدیدنظر کند. در این میان ساختن فیلم‌های تحریک‌کننده هالیوودی نظیر آرگو و دادن جایزه اسکار به آن و اخیرا اخلال در صدور ویزای آقای حمید ابوطالبی نشان داد که افکار عمومی آمریکا تا چه اندازه نسبت به مساله اشغال سفارتش در تهران نگران و شکننده است. لااقل هیچ رابطه منطقی‌ای میان حمایت دولتش از شاه و گروگانگیری نمی‌تواند برقرار کند. اساسا فجایع زمان شاه و جنبه‌های مردمی انقلاب ایران به گوشش آشنا نیست. من از باب اینکه بگویم دوستی و دشمنی کشورها نسبی و موقتی است و تنها منافع ملی هر کشور است که دائمی است اعلام کردم مقید و مشروط به منافع ملی چه اشکالی دارد اشخاص و نهادهای غیرحکومتی از در آشتی‌جویی درآیند و با آسیب‌دیدگان همدردی کنند؟ 35 سال پیش دوستان من براساس تحلیلی که از پذیرفتن شاه در آمریکا داشتند تصمیم گرفتند جواب مداخله‌جویی آمریکا را در قالب اعتراض دانشجویی بدهند ولی کنترل از دستشان خارج شد و در پی حمایت و استقبال مردم ایران که ناخودآگاه جمعی‌شان انباشته از نفرت و ترس نسبت به دخالت‌های گذشته آمریکا بود ناچار از تداوم گروگانگیری طولانی‌مدت شدند. وقتی انقلاب تثبیت و استقلال کشور تضمین شد ایران به صورت کامل از مدار جاذبه آمریکا خارج شد و حتی جهان دوقطبی غرب و شرق فرو پاشید. دیگر پس از 35 سال، ترویج آمریکاهراسی و انداختن همه گناهان و ندانم‌کاری‌ها به گردن آمریکا معنا ندارد. خب همین افراط و تفریط و مخدوش کردن مرزهای میان واقعیت و خیال باعث بی‌اعتمادی می‌شود و عده‌ای هم می‌افتند دنبال شیفتگی و شیدایی نسبت به آمریکا و فکر می‌کنند قبله آمال و آزادی‌ها آمریکاست. وقتی می‌گویم منافع ملی یعنی منافع متعلق به همه آحاد جامعه، نه فقط یک گروه. منافع ملی تعریف خاص خود را دارد؛ منافع ملی ترکیبی از همه مولفه‌های ایدئولوژیک، آرمانی و غیر آرمانی است اما وقتی منافع ملی را در چارچوب جغرافیایی کشور تعریف می‌کنیم به اهداف و منافع ملی دیگر کشورها تا آنجا که با منافع ما تعارض نداشته باشد و در چارچوب سرزمینی خودشان تعریف شود، احترام می‌گذاریم. بنابراین نگرانی جامعه غربی نسبت به رشد بنیادگرایی و فاندامنتالیسم را درک می‌کنیم و متقابلا دلواپسی خود را از رشد بنیادگرایی مسیحی و یهودی که پشت پرده اسلام‌هراسی و توهین به مقدسات آن پنهان شده‌ است، نشان می‌دهیم. بنیادگرایی در هر صورت و شکل، یک خطر جهانی است.

با شرایط پیش‌آمده در خصوص موضوع آقای ابوطالبی آیا این تصمیم شما می‌تواند در این برهه صلاح باشد؟

اعتمادسازی در شرایط فعلی ضرورت اجتناب‌ناپذیر برای امنیت ملی کشور است. وزارت خارجه ابتکارات دیپلماتیک را باید به گونه‌ای به کار بندد که هزینه سیاسی و معنوی اقدامات ماجراجویانه و ضد منافع ایران در افکار عمومی را به‌شدت افزایش دهد و فرصت را از دست تندروهای ضدایرانی چه نئوکان‌ها و نئومحافظه‌کاران داخل آمریکا و چه نظام‌های فرسوده و مستعملی مانند عربستان و اسرائیل بگیرد. بارها گفته‌ام با توجه به توان نامحدود نظامی آمریکا تصور بازدارندگی نظامی، ساده‌انگاری است. بازدارندگی تنها در چارچوب تدابیر سیاسی و دیپلماتیک ممکن است. از این‌رو ابتکارات دیپلماتیک دولت روحانی می‌تواند به تقویت موقعیت ایران در افکار عمومی جهان و ارتقای منافع ملی منجر شود. همان طور که راهبرد منطقه‌ای وزارت خارجه باید این باشد که تحت هیچ عنوان در خلیج فارس و منطقه با کشورهای عربی و همسایگان وارد چالش و جنگ لفظی نشود و نباید بر اساس لفاظی آنها تحریک شود، در چالش‌های پیش رو با غرب و آمریکا نباید در ترکیب متعادل و منطقی مصلحت‌گرایی، حکمت‌سنجی و عزت ملی دچار تناقض و عدم تعادل شود.

آیا پیشنهاد شما مبنی بر عذرخواهی از خانواده گروگان‌های آمریکایی و همزمانی آن با موضوع آقای ابوطالبی هدفی خاص را دنبال می‌کند؟

من این پیشنهاد را تنها در رابطه با تنگنای معرفی و روادید آقای ابوطالبی ارائه نکرده‌ام. موضوع آقای ابوطالبی مسائل خفته و پنهان را به سطح آورد و نشان داد که زیر این پوسته به‌ظاهر آرام موجود چه میزان هیجان، نگرانی و دلواپسی در دو کشور وجود دارد. من معتقدم دولت آقای روحانی و وزارت خارجه باید جانانه از دیپلمات خود و در حقیقت از حقوق مردم دفاع کنند، باید در خصوص آقای ابوطالبی برای نمایندگی ایران در سازمان ملل پافشاری کنند و از مجاری حقوقی و کمیته ویژه مربوطه در سازمان ملل موضوع سوءاستفاده غیر حقوقی آمریکا از میزبانی خود را پیگیری کنند. این حرکت مربوط به دولت ایران است. اما اینکه آقای ابوطالبی خود تصمیم به انصراف از پذیرش این پست بگیرد و بن‌بست موجود را بگشاید، مساله‌ای ثانوی است. تقاضای شخصی من از آقای ابوطالبی این است که به خاطر حل مساله و گره‌گشایی، خود ایشان از این مسئولیت انصراف دهند. این اقدام ابوطالبی سبب می‌شود که هم موضوع حل شده و هم دولت ایران عقب‌نشینی نکند. چون دیگر موضوع از مجاری دیپلماتیک به سطح عمومی کشیده شده و برای طرفین تبدیل به موضوعی حیثیتی و پرستیژی شده، عقب‌نشینی آقای روحانی از معرفی ابوطالبی باعث می‌شود که در داخل کشور برای رئیس‌جمهور مشکلاتی پیش بیاید. در مورد منافع ملی کشور مواردی هست که به واقع‌بینی ما در سیاست خارجی بازمی‌گردد که باید لحاظ شود؛ نکته‌ای که در سخنان مقام معظم رهبری هم ذکر شده. یعنی تلفیق مصلحت، حکمت و عزت. نمی‌توان یکی را لحاظ و بخش دیگر را رها کنیم. مواردی از واقع‌گرایی حضرت امام وجود دارد که به عنوان دانشجویان خط امام وقتی خدمت ایشان می‌رسیدیم می‌فرمودند که به‌موقع آنها را خواهم گفت. ایشان مطالبی را عنوان می‌کردند که نشان می‌داد بین واقع‌گرایی و آرمان‌گرایی پل می‌زنند و آنجاست که منافع کشور حفظ می‌شود. اخیرا دیده‌ام آقای هاشمی رفسنجانی با نقل خاطراتی به بخشی از آنها اشاره می‌کند.

سیاست‌های کلی نظام و رهنمودهای رهبری در خصوص رابطه با آمریکا برای همگان لازم‌الاجراست اما در عین حال عده‌ای در داخل موافق و عده‌ای مخالفند. نقش سخنان غیر کارشناسی یا سیاسی در این‌باره چیست؟

طبیعتا اگر به تندروها میدان دهیم چه در داخل آمریکا، چه در جامعه غربی و چه در داخل ایران، وضعیت غیرقابل کنترل خواهد شد. اختلاف بر سر تعامل با آمریکا در سال‌های طولانی آنقدر نهادینه شده که هر ابتکار جدیدی در این رابطه نیازمند اجماع ملی در داخل کشور است و اینکه همه جناح‌ها باید از این اجماع حمایت کنند یعنی به عنوان یک هدف ملی پذیرفته شود که باید کشور را از معرض تهاجم، تهدید، تحریم و انزوا خارج ساخت. بحث برقراری رابطه با آمریکا نه در گذشته و نه در آینده نزدیک تابع یک روند ثابت نبوده و نخواهد بود زیرا طرفین بر اساس تعریف خود از منافع ملی و با درک شرایط زمان و مکان عمل کرده و می‌کنند و حالاحالاها این قضیه فراز و فرود خواهد داشت ولی هم روحانی و هم اوباما گام‌های خوبی برداشته‌اند که نشان می‌دهد طرفین هم به برداشت مناسبی از منافع ملی خود به‌خصوص پس از پایان جنگ سرد و فروپاشی شوروی دست یافته‌اند و هم اراده کرده‌اند. با وجود مواضع افراطی در هر دو سوی ماجرا، سخنان روحانی و اوباما در مورد پیشرفت امور، نه سیاه است نه سفید. هردو در منطقه خاکستری حرکت می‌کنند و این قدم مهمی است که برداشته‌اند. باید طرفین از مطلق‌نگری و بازی صفر و صد دست بردارند. پس از انتخابات 24 خرداد سال گذشته و مذاکرات ژنو تصویر جدیدی در افکار عمومی جهان نسبت به ایران شکل گرفته که به همراه خود فرصت نوینی فراهم ساخته است؛ فرصتی که ایران از موضع برابر و بالا و در عین حال مظلومیت و حق به‌جانب برای حل مشکلاتش با آمریکا و دنیای غرب قدم بردارد. به رسمیت شناخته شدن ایران به عنوان یک کشور دارای نفوذ در منطقه و خاورمیانه که دارای حق و توان هسته‌ای و به‌خصوص سیستمی مردمی است، امتیاز کمی نیست. ما هم همان قدر که نسبت به تندروی‌ها و بنیادگرایی‌ها در کشورهای غربی و جوامع مسیحی نگران هستیم باید نسبت به تندروی در کشورهای اسلامی هم نگران باشیم. در این زمینه بین اسلام شیعی و اسلام سنی فرقی نگذاریم. ما خودمان قربانی تروریسم هستیم. تازه از مساله گروگانگیری مرزبانان ایرانی توسط یک جریان تندروی تروریست رهایی یافته‌ایم. برای اینکه بتوانیم راحت‌تر زندگی و منافع مردم را پیگیری کنیم، باید روش‌ها و سیاست‌هایی را به‌کار بگیریم که مردم در سال 92 به ما نشان دادند و قطعا تمام این موارد بر اساس منافع ملی و سیاست‌های اجتماعی نظام باشد.

آیا ادعاهایی که آمریکا در خصوص آقای ابوطالبی مطرح کرده صحیح است؟ آقای ابوطالبی در جریان تسخیر سفارت آمریکا چه وظیفه‌ای داشته است و موضوع مترجم بودن ایشان برای گروگان‌ها آیا صحت دارد؟

آقای حمید ابوطالبی از دانشجویان مستعدی بود که به دلیل آشنایی با زبان انگلیسی و فرانسوی از طرف دانشجویان خط امام دعوت به همکاری شد تا به صورت موقت در ترجمه بعضی مراسم و مذاکرات همکاری داشته باشد. ایشان حتی به آن اندازه که خانم ابتکار و آقای شیخ‌الاسلام جزو دانشجویان خط امام محسوب می‌شدند، دانشجوی خط امام به حساب نمی‌آمد. او نه‌تنها از اعضای تصمیم‌گیرنده دانشجویان نبود که حتی به صورت ممتد در مدت 444 روز در محل سفارت آمریکا حضور نیافت و اینک خود قربانی و گروگان شیطنت جریان تندروی داخل آمریکا شده است. در مراسمی که برای گروگان‌ها برگزار می‌کردیم، مثلا هنگامی که از کشیش‌های آمریکایی برای انجام مراسم کریسمس دعوت به عمل آوردیم از ابوطالبی به عنوان مترجم استفاده کردیم یا برای دعوت از سازمان‌ها و نهضت‌های آزادیبخش جهان از آقایان عباس عبدی، محمد هاشم و حمید ابوطالبی خواستیم که به الجزیره سفر کنند. آقای ابوطالبی بعد از آن به جرگه دستگاه دیپلماسی کشور پیوست و به دیپلماتی مجرب و کارکشته تبدیل شد. همکاری ایشان با دانشجویان خط امام در حقیقت جزو کوچک‌ترین بخش از تجربه و تاریخ زندگی سیاسی ایشان است. آن زمان کسی یافت نمی‌شد که در صورت تقاضای دانشجویان دست رد به سینه‌شان بزند. اکثریت قریب به اتفاق جامعه روشنفکری و تحصیلکرده کشور از اقدام اشغال سفارت حمایت می‌کردند. ایشان حالا از دانش دیپلماسی برخوردار است و متاسفم که او اینک قربانی بازی هیاهو برای هیچ شده است. اولا بی‌جهت دوباره موضوع اشغال سفارت به تیتر یک غول رسانه‌ای آمریکا تبدیل شد و ثانیا اعتراض کاملا دانشجویی دانشجویان خط امام در 35 سال پیش اینک در قالب یک اقدام تروریستی به دنیا معرفی شد. مخالفتی که با ابوطالبی صورت گرفته به نظرم موضوعی حاشیه‌ای است که دستمایه انتقام‌گیری نومحافظه‌کاران و تندروهای آمریکایی از دولت اوباما و روحانی و تماس تلفنی سال گذشته آنهاست. انتقام از جریانی است که می‌خواهد روند واگرایی موجود را متوقف کند. همه می‌دانند نان تندروها و لابی صهیونی در چالش بیشتر میان ایران و آمریکاست. آنها توانستند حاشیه را بهانه کنند و به متن بیاورند و با تبلیغات تبدیل به یک موضوع مهم و چالش برانگیز برای دولت اوباما کنند. دولت آقای روحانی هم دچار مخمصه شد؛ نه راه عقبگرد و نه راه پیشرفت دارد. تنها می‌تواند اعتراض خود را پیگیری حقوقی کند.

پیشنهاد شما در خصوص عذرخواهی چه اندازه می‌تواند در سرنوشت چالش به‌وجود آمده در خصوص ابوطالبی تاثیرگذار باشد؟

تغییر زاویه دید در روابط خارجی ایران نسبتی با منافع چپ یا راست ندارد بلکه به واقعی بودن و تشخیص امنیت ملی ربط دارد. برای ایران امنیت ملی از بالاترین مطلوبیت برخوردار است. هر روز که می‌گذرد و نسل جدیدتر با مطالبات متفاوت‌تر به صحنه می‌آید برای ما امنیت، خصلتی پیچیده، ترکیبی و غیرنظامی‌تر می‌گیرد؛ چیزی که کمتر مورد توجه آمریکایی‌هاست و ایران خواهان تضمین و تامین آن در روابط خارجی‌اش با دیگران است. از نظر من و بسیاری اصلاح‌طلبان، قدرت صرف تسلیحاتی و امنیت نظامی و کلاسیک که به ما توانایی تهاجمی و دفاعی مسلحانه در برابر تهدیدات نظامی دشمن را بدهد، دیگر کفایت ندارد بلکه وجهه مردمی و دموکراتیک نظام بیشتر از هر چیز اقتدار و امنیت یا پایداری سیاسی سیستم ما را حفظ می‌کند.

امنیت ملی ما در گرو اقتصادی است که به منابع و بازارهای جهانی برای جذب سرمایه و تامین رفاه مردم دسترسی داشته باشد. آن وقت است که امنیت اجتماعی‌ای که در پرتو آن به حفظ الگوهای سنتی فرهنگی و مذهبی و هویتی جامعه خود بپردازیم هم فراهم می‌شود، بدون اینکه از ابزار زور و اجبار بخواهیم استفاده کنیم. و نگرانی وسواس‌گونه و افراطی نسبت به بیگانگان و غرب آن هم از جنس پارانویای دایی جان ناپلئونی مشکل ما را حل نمی‌کند. تابوهای سه‌دهه گذشته با نشست و برخاست و تلفن زدن و کدخدای جهان نامیدن آمریکا و عذرخواهی این و آن شکسته نشده و کینه‌ها شسته نمی‌شود. برداشتن قدم‌های شتابزده و بی‌پروا می‌تواند به ضرر باشد. شما می‌دانید لابی‌های متعددی از نیروهای ضد ایرانی در فضای سیاسی آمریکا حیات دارند مانند لابی قدرتمند آیپک که صرفا اهداف سیاسی را دنبال می‌کند. اقدامات سیاسی لابی‌ها سال‌هاست بر جهت‌گیری سیاست خارجی آن کشور تاثیر می‌گذارد. لابی آیپک متعلق به سران جامعه یهودیان آمریکاست که اکنون 100 هزار عضو دارد و وظیفه‌اش جلب حمایت سیاسی، نظامی و اقتصادی لازم است تا بقای اسرائیل تضمین شود.

با این حساب پس چه باید کرد؟

معادله چند مجهولی روابط ایران و آمریکا با این چیزها حل‌شدنی نیست. باید جنبید. پوتین دارد بر اساس نقشه زیرکانه با بلعیدن مناطق اطرافش و گرفتن فرصت‌های اقتصادی از ایران در دریای خزر و آسیای میانه، کشورش روسیه را تبدیل به امپراتوری میراث‌دار مشترک تزاریسم و استالینیسم می‌کند که از چالش ما با غرب سود می‌برد و در نهایت به ضرر منافع ملی ماست. ولی در شورای امنیت ملی گوشی شنوا برای شنیدن حرف‌ها و دیدگاه‌های بنده و دیگر اصلاح‌طلبان وجود ندارد. در هویت جمعی آمریکایی در دهه‌های اخیر دو اتفاق کابوس‌وار و تروماتیک نقش عمده‌ای بازی کرده است. نخست واقعه گروگانگیری و دیگری فاجعه 11 سپتامبر. گرچه این دو حادثه از یک جنس نیستند، اولی اقدامی انقلابی و تدافعی در برابر مداخله‌جویی آمریکا و دومی حادثه‌ای تروریستی است ولی افکار عمومی جامعه آمریکا هم به 11 سپتامبر و هم به گروگانگیری پاسخی متحدکننده از طریق همذات‌پنداری عمومی با قربانیان این دو واقعه داد. یعنی در هر دو واقعه دولت و ملت آمریکا موقعیت قربانی را برای خود برگزیدند. دولت آمریکا در واکنش به حادثه 11 سپتامبر با حمله نظامی و برق‌آسا به عراق و افغانستان به تخلیه روانی کابوس جامعه دست زد ولی در تخلیه روانی گروگانگیری که به‌شدت تحقیر شده بود، هنوز دچار مشکل است.

ترس و تحقیر تجربه 444 روزه آنچه رسانه‌های آمریکا گروگان گرفته شدن کل این کشور می‌خواندند، استیصال دولت و شکست پاسخ‌های نظامی و کماندویی نظیر عملیات طبس پس از 35 سال هنوز تخلیه‌ای عینی نیافته است. گروگانگیری از این منظر، ترس تحلیل‌نشده، سیال و بدون مفری در ذهن جمعی آمریکایی است که به رفتار و سیاست‌های اقتدارطلبانه آمریکا در برابر ایران جهت می‌دهد و در ضمن در چارچوب منافعشان به این سیاست‌ها مشروعیت می‌بخشد.

ولی ما هم در گذشته پاسخی به ندامت و عذرخواهی دولت آمریکا ندادیم ...

من کاری به دولت آمریکا ندارم. دغدغه من افکار عمومی و مردم آمریکا هستند که باید آنها را جدا و قابل انعطاف دید. ما باید همان زمان در ماه مارس سال 2000 میلادی که خانم مادلین آلبرایت وزیر خارجه وقت آمریکا در سخنرانی مشهورش در شورای روابط ایران و آمریکا محورهایی از مسائل مورد علاقه و زمینه‌های همکاری میان دو کشور را برشمرد و به مواردی چون صلح و امنیت در خلیج فارس، توسعه اقتصادی منطقه‌ای و مواردی از این دست اشاره کرد و از گذشته عذرخواهی کرد آن را جدی می‌گرفتیم اما دیدید نگذاشتند و هر 9 روز یک بار اصلاح‌طلبان را با بحران مواجه ساختند. زخم مزمن رابطه ایران و آمریکا همان طور که گفتم با این ملاحظات بهبود نمی‌یابد. پیچیده‌تر از این صحبت‌هاست که با عذرخواهی حل شود. ما باید در مساله ایران و آمریکا منطق جدیدی را به کار ببریم. منطق اشغال سفارت آمریکا متعلق به 35 سال پیش بوده است و این منطق حالا کارآمدی ندارد. من چند بار گفته‌ام باید با نهادهای مدنی و خانواده دیپلمات‌های آسیب‌دیده و البته نه ماموران سازمان سیا که رسما جاسوس تلقی می‌شدند ابراز همدردی کرد.

آیا در خصوص این پیشنهاد با فرد یا کسان دیگری مشورت کرده‌اید؟ مثل آقای عبدی؟ به عبارتی آیا آنها با این پیشنهاد شما موافق هستند؟

هنوز نه. بعضی‌شان زندانند، بعضی هم از فعالیت سیاسی و حزبی محروم شده‌اند. با عباس عبدی که بیشتر از بقیه دغدغه‌های اینچنینی دارد هم هنوز نتوانسته‌ام مفصل صحبت کنم. البته دانشجویان خط امام یک نهاد سیاسی و متشکل نیستند. از 16 سال پیش اکثر آنها که به‌صورت فردی و گروهی نیروی محرکه جریان رفرمیست و اصلاح‌طلب سیاسی کشور شدند علی‌الاصول نباید مخالفتی داشته باشند.

اکثر این کهنه‌دانشجویان باور دارند که عادی شدن روابط با غرب و پایان دادن به جنگ سرد میان ایران و آمریکا برای دولت‌های فاشیست و مرتجع منطقه به مراتب خطرناک‌تر از دستیابی مستقیم ما به بمب اتمی است زیرا در آن صورت دیگر نان دعوای ایران و غرب را نخواهند خورد و جهان متوجه اصلاح این حکومت‌های غیردموکراتیک خواهد شد. دانشجویان خط امام اینک برای ترویج ارزش‌های دموکراتیک، بسط روش‌های خردگرا و اعتدالی، سنت شدن انتخابات آزاد و دموکراتیک و بالا بردن ضریب امنیت و رضایت ملی در کشور تلاش می‌کنند.