پیمان قاسمخانی میگوید«اگر با افرادی مثل همایون شجریان که آرام و سر به زیر به نظر میرسند فوتبال بازی کنید، کلا تصوراتتان له میشود!» این هنرمند را همچنین باید از آن مردهای با جرأتی دانست که اصلا از همسرش نمیترسد چون به جرات و البته با خنده میگوید؛ در فیلم اولی که میخواهد کارگردانی کند، ریسک حضور بهاره رهنما را نمیپذیرد!
در گفتوگوی پیمان قاسمخانی با ایسنا، که به بهانه اکران فیلم «طبقه حساس» انجام شد که او فیلمنامهنویساش است، این هنرمند به چند پرسش حاشیهای درباره خودش نیز پاسخ میدهد و نکات جالبی را مطرح میکند.
به نظر او دنیای مردان از زنان جذابتر است و برای توضیح این عبارتش هم لذت فوتبال بازی کردن را مثال میزند. صحبت از بهاره رهنما به عنوان یک همسر و بازیگر شناختهشده، شایعه اختلاف با مهران مدیری، اعتقاد به گفتمان با مسعود دهنمکی، علاقهاش برای بازی حمید فرخنژاد در سینمایی «پژمان» و... از بخشهای دیگر این گفتوگو است.
گفتنی است بخش اول این مصاحبه که به فیلم «طبقه حساس» اختصاص داشت، چند روز قبل در سرویس سینمایی ایسنا (اینجا) منتشر شد و حال ادامه این گفتوگو را میخوانید:
درباره فیلمنامه سینمایی «پژمان» بگویید. چه اتفاقی قرار است برای فیلم سینمایی «پژمان» بیفتد؟ ضمن اینکه میگویند قرار است سال 93 اولین فیلمتان را با فیلمنامهای که 10 سال است آن را برای خودتان در کشو گذاشتهاید، جلوی دوربین ببرید.
از چه چیزهایی خبر دارید!!(خنده)
اول «پژمان»را بگویم که اولین فیلم سینماییای است که از روی سریال تلویزیونی ساخته میشود و اگر داستان خوبی برای آن نداشتم سراغش نمیرفتم. فیلم داستان خوب و با نمکی دارد که بازیگران اصلی آن پژمان جمشیدی و سام درخشانی به همراه یکی از بازیگران سینما هستند که خودم حمید فرخنژاد را در نظر دارم که امیدوارم جور بشود. ضمن اینکه بهروز رهبریفرد هم در فیلم هست و داستان ربطی به سریال «پژمان» ندارد، یعنی سعی میکنم این طور باشد تا کسانی که سریال را ندیدهاند،فیلم را راحت تماشا کنند و متوجه داستان بشوند.
شما الان پس از یک تجربه تلویزیونی سراغ نسخه سینمایی آن هم رفتهاید. در طول سالهای گذشته و با وجود همکاری زیاد، هیچ وقت این فرصت پیش نیامد که با مهران مدیری یک فیلم سینمایی کار کنید؟
بعد از سریال «باغ مظفر»،یک ایده سینمایی برای آن داشتم و برادران آقاگلیان هم مجوز سینمایی آن را داشتند. پیشنهاد من در آن زمان این بود که برویم سمت نسخه سینمایی، ولی کلا آن گروه خیلی تمایل به سینما ندارد.
این تمایل نداشتن، به اختلافهایی که شنیده میشد میان شما و مهران مدیری وجود دارد، مربوط میشد؟ میگویند دو آدم نابغه نمیتوانند خیلی با هم راحت کار کنند و از این جهت همکاری قاسمخانی و مدیری نشدنی است.
نه راستش مشکلی نداشتیم. مهران کار خود را میکرد و من هم کار خودم را. از یک جایی به بعد من احساس میکردم احتیاج دارم به سینما برگردم و دوست داشتم فیلم سینمایی کار کنم در حالی که مهران، تلویزیون را دوست داشت. آن موقع بحث شروع کار شبکه نمایش خانگی هم مطرح بود که من علاقهای به آن نداشتم. اینکه بین من و مهران اختلافاتی وجود داشته باشد، هم درست نیست. اما از لحاظ کاری تا آخرین کاری که («مرد هزار چهره») با هم انجام دادیم همه چیز خیلی خوب پیش رفت.
حالا چرا تلویزیون را خیلی دوست ندارید؟ در صورتی که «پژمان» و «مرد هزار چهره» مخاطب میلیونی داشتند.
اتفاقا این بخش قضیه که مربوط به تعدد مخاطب است را خیلی دوست دارم. مخصوصا اینکه بازخورد کار را خیلی سریع میگرفتیم و این احساس شگفتانگیزی بود. اگر بخواهم خیلی دقیقتر بگویم، من اگر یک تیم نویسندگان داشتم که 7-8 نفر دور هم جمع میشدیم و حرف همدیگر را خوب میفهمیدیم، از تلویزیون بیرون نمیآمدم، ولی متاسفانه آن تعداد نویسنده را ندارم که بتوانم با آنها راحت باشم و پاسکاری خوبی با هم داشته باشیم.
الان من فقط یک محراب (قاسمخانی) را دارم که او هم اصلا نویسندگی را دوست ندارد و تا بتواند از زیر آن در میرود. البته مطمئن هستم نویسندگان خوبی داریم اما من به آنها دسترسی ندارم و این فرصت را هم ندارم که استعدادهای خوب را پیدا کنم و به آنها آموزش بدهم.
شما در این سالها علاوه بر نویسندگی، بازیگری در سینما را هم تجربه کردید.فکر نمیکنید اگر بازی خوبی را که در «سنپترزبورگ» داشتید در یک سریال هم تجربه میکردید احتمالا محبوبیت بیشتری به دست میآوردید؟
طبیعتا آدم درسریال بیشتر دیده میشود اما خیلی خوشحالم که در تلویزیون چنین کاری نکردم، چون دوست ندارم موقعی که به خیابان میروم مرا بشناسند. سختم میشود.
اما در فیلم سینمایی «زندگی مشترک آقای محمودی و بانو» بازی کردید، بازیگری در سینما هم برایتان جذاب نیست؟
بازیگری کلا برایم جذاب نیست. فیلمنامهنویسی را دوست دارم و کارگردانی را هم نمیدانم اصلا دوست دارم یا ندارم، فقط میدانم که متنفرم از اینکه سر صحنه باشم! چون شلوغی صحنه تمرکزم را به هم میریزد؛ به همین دلیل است که ساخت اولین فیلم بلند خودم را هم مرتبا عقب انداختهام.
این فیلمنامهای که قرار است خودتان کار کنید، بالاخره امسال آماده میشود؟
فعلا قول دادهام فیلمنامه «پژمان» را تا اواخر بهار تمام کنم که فکر نمیکنم بشود. درباره فیلمنامه خودم هم سه بار روی آن کار کردهام ولی هربار احساس کردم باید آن را کنار بگذارم، چون حریفش نبودم و در لحن فیلم دچار مشکل شدهام.
چرا؟
فیلم نوعی کمدی دارد ولی داستانش بیشتر جدی است. به همین دلیل ماندهام که چقدر از فیلم کمدی است و چقدرش جدی؟!
این فیلمنامه را برای بازیگر خاصی مینویسید؟
بله. (خنده و سکوت).
این وسط تکلیف «سن پترزبورگ 2» چه میشود؟
واقعا وقت نمیکنم سراغ فیلمنامهاش برم اما به هرحال اگر قرار باشد آن را بنویسم،«فرشاد» (نقشی که پیمان قاسمخانی در «سنپترزبورگ 1» آن را بازی میکرد) باید حدود 50 ساله باشد تا به سن و سال الانم بیاید. آقای افخمی نظرش بر این است که به فضایی برویم که اجداد فرشاد و کریم و... در روسیه را ببینیم که داستان خیلی سختی است ضمن اینکه فکر میکنم تماشاگر کلکل دو نقش اصلی (محسن تنابنده و پیمان قاسمخانی) را بیشتر دوست دارد.
نکته مهمتر و دلیل اصلی هم که یک جور هایی از نوشتن این فیلمنامه طفره میروم این است که باید در آن بازی کنم و الان وقتش را ندارم.
اما اگر انجام شود احتمالا اتفاق خوبی میافتد!
بله و این خیلی عجیب است. من در زندگی برای هیچ کدام از فیلمهایم، به این اندازه بازخورد مثبت نگرفتهام، یعنی از وقتی نسخه نمایش خانگی «سن پترزبورگ» توزیع شد، افراد زیادی را دیدم که بارها فیلم را تماشا کرده بودند و دوستش داشتند. البته واقعا «سن پترزبورگ» فیلم خوبی بود و حیف شد که آقای افخمی تا آخر نتوانست برای تدوین بماند و مجبور شد از ایران برود.
کلا ایده «سن پترزبورگ» خیلی فانتزی بود؛ چیزی که کمتر در سینما یا تلویزیون ایران محلی از اِعراب دارد. فانتزیترین داستانی که در ذهنتان است، چیست؟
قدیمها داستانی نوشتم که همه داستان آن در یک کشتی کروز میگذشت. فیلمنامه داستان آدمی بود که هر دفعه میخوابید و بلند میشد به یکی دیگر از شخصیتهای کشتی تبدیل شده بود،یعنی یکبار معاون ناخدا بود، یکبار یک قاچاقچی، یکبار دزد دریایی و... . همه این اتفاقات هم، مسیری بود برای اینکه او به دختری که در کشتی به او علاقهمند بود، نزدیک شود. این شخصیت با نگاهی به «هفت شهر عشق» عطار در هر قالبی که میرفت، قدم به قدم به او نزدیک میشد تا جایی که آخرین بار پس از بیدار شدن به خود همان دختر تبدیل میشد. کلا یک فیلم دیوانه کمدی جذابی بود که خیلی آن را دوست داشتم ولی شرایط آن جور نشد که ساخته شود. البته یک کارگردان خارجی دوست داشت این کار را بسازد ولی من فرصتی نداشتم که مدت طولانی آنجا باشم و بنویسم.
امکان ساخت فیلم به شکل کمدی بود؟ چون طنز و کمدی در ایران با کشورهای دیگر فرق دارد و آن هم بیشتربه واسطه نوع نگاه است.
بله همین طور است من آن زمان حدود 25 صفحه اول آن را نوشتم و سیناپس را هم ابتدا به انگلیسی نوشته بودم. گروهی که از هالیود به ایران آمده بودند و همچنین آقای فیل رابینسون که نوشتههای مرا خوانده بودند گفتند کاملا امکان ساخت آن وجود دارد.
یک سوال کمی بیربط هم به ذهنم رسید که قبلا هم بحث آن را در جایی شنیده بودم. شما را به عنوان پرفروشترین طنزنویس در سینما میشناسند و مسعود دهنمکی را هم به عنوان پرفروشترین کارگردان. ترکیب این دو چطور میشود؟ اصلا امکان دارد کار مشترکی با هم انجام دهید؟
شدنی نیست، چون سر اولین فیلمنامه آقای دهنمکی یعنی«اخراجیها 1» با هم صحبت کردیم. آن موقع فیلمنامه کامل نوشته شده بود و یک ماه با هم راجعبه آن حرف زدیم و هر دو فهمیدیم نگاهمان درباره کمدی خیلی خیلی از یکدیگر دور است.او به یک چیز میخندد و من به یک چیز دیگر. در نتیجه با همه احترامی که برایش قائلم معتقدم نه من میتوانم با او کار کنم و نه او میتواند با من کار کند.
پس کلا به «گفتمان» معتقدید!
بله کاملا اعتقاد دارم. ضمن اینکه خوشحال بودم کسی از یک کار دیگر به حوزه فرهنگی میآید. حتی یک خاطره جالب هم از ایشان دارم. زمانی که مستند آقای دهنمکی به نام «کدام استقلال، کدام پرسپولیس» در سینما سپیده اکران شد، من هم آنجا بودم. گروهی از دوستان بسیجی بودند و عده دیگری هم جماعت سینمایی با تیپهای مخصوص به خودشان. برایم جالب بود که این جمع در یک جا با هم بُرخورده بودند و صحبت میکردند و این همان مفهوم «گفتمان» است.
من خوشحال بودم که مسعود دهنمکی آمده این طرف و این دو گروهی که از نظر ظاهر با هم تفاوت دارند با هم گفتوگو میکنند. الان هم خوشحالم که کار میکند هرچند بعد از «اخراجیها1» فیلمهای دیگر او را ندیدم.
یک سوال بیربط دیگر! امکان دارد مثلا وقتی دارید فیلمنامهای را مینویسید، خانم رهنما به عنوان همسرتان بگوید باید یک نقشی هم برای من بنویسی؟ اصلا به عنوان کسی که احتمالا امسال اولین فیلم سینماییاش را میسازد، قرار است بهاره رهنما را هم در فیلمش بازی بدهد؟
چیزی که اول درباره «بهار» میخواهم بگویم، این است که، در این چند وقتی که بازیهای او را در تئاتر دیدهام، تازه به استعدادش پی بردهام. قبل از آن، میدانستم او بازیگر خوبی است اما معتقد بودم که در جاهایی دارد تکراری میشود ولی در چند کار اخیری که از او دیدم فهمیدم تواناییهایی داشته که دیده نشده و حتی خود من هم که نزدیکش هستم ندیده بودم. پس حتما دوست دارم با او کار کنم اما در کار دوم! در کار اولم این ریسک را نمیکنم (خنده).
چرا؟ واقعا نمیترسید که با انتشار این گفتوگو خانه راهتان ندهند؟!
(با خنده) به دلیل تجربهای که از زمان ساخت اولین فیلم کوتاهم دارم که در آن بهار به همراه مهران مدیری، سروش صحت و پگاه آهنگرانی بازی میکردند و پریای ما (دختر پیمان قاسمخانی و بهاره رهنما) فقط یک ساله بود...
اما کلا به نظر میرسد کمی مردسالار باشید. چند گفتوگو از خانم رهنما خواندم که به شدت چنین چیزی را نشان میداد.
نه واقعا! اما حقیقت این است که اگر در مقابل خانم رهنما کمی مردسالار نباشید باید پیشبند ببندید، ظرفها را بشویید و دوخت و دوز کنید.(خنده)
من کلا مردسالار نیستم ولی به آن میزان زنسالاری هم که «بهار» قائل است، قائل نیستم. در نتیجه بین خودمان یک مبارزه پنهان دوستانه داریم، یعنی یک رابطه و دیالوگهای دوستانه داریم که خودمان بدون خنده میگوییم ولی فکر میکنم اگر آن را بنویسم کار بامزهای میشود. البته شخصیتی که خانم رهنما در سریال «پژمان» بازی میکرد را براساس شخصیت خودش نوشته بودم و من هم گاهی دوست دارم این ادا را دربیاورم که شخصیت بیژن بنفشهخواه خودم بودم هرچند واقعیت این است که نبودم، ولی«بهار» به همان شدت که در سریال دیدید گرفتار و درگیر مسائل مختلف پیراموناش است و البته فردی اجتماعی است که من اینطور نیستم.
این وسط دخترتان چه میکند؟ پدر که سرش شلوغ است و مادر هم گرفتارتر از پدر.
او شخصیت مستقلی دارد و خیلی به کار ما علاقه ندارد. موسیقی خودش را دنبال میکند و روحیاتش هم به مادرش نزدیک است و دو تایی با هم خوشاند! من هم در اقلیت محض قرار دارم و بیشتر در خانه میمانم و مینویسم طوری که وقتی پریا کوچک بود، یک بار که میخواستم از خانه بیرون بروم به من میگفت «مامان که سر کاره، تو دیگه کجا میخوای بری!»
و به عنوان سوال آخر. یکجایی خواندم که پیمان قاسمخانی در نوشتن، سریال خارجی دیدن و فوتبال بازی کردن خلاصه میشود. همه اینها جز فوتبال را هم میشود در خانه انجام داد!
سریال که خیلی زیاد. «برکینگ بد» که تمام شد، «گیم آو ترون» را شروع کردهام که آن هم خیلی محشر است. کلا سریالهای فانتزی آمریکایی خیلی جذابند.
مثل کارهای استودیو «ماروِل»، «اَوِنجرز»، «هالک» و....
دقیقا. اصلا خستگی آدم را در میبرند. برنامه فوتبالیمان که هر هفته به راه است. اصلا آنجا خودش یک کلاس درس است.
چطور؟
من همیشه به شوخی به دوستانم میگویم که آدمها در فوتبال شخصیت واقعی خودشان را نشان میدهند. از همایون شجریان گرفته تا پژمان جمشیدی و بچههای دیگر شاید در محیط بیرون آدمهای به شدت آرام و منطقی و سر به زیری باشند اما اگر یک بار با آنها فوتبال بازی کنید، کلا تصوراتتان له میشود! این دقیقا همان جنبهای است که میگویم مردها دنیای جذابتری دارند. خانمها حداقل از لذت تکل دوپا زدن زیر پای همدیگر محرومند! تازه اگر هم تکل بزنند تا چند ماه با هم قهر میکنند!