صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۲۲ آذر ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۱۳۵۳۸۲
تاریخ انتشار: ۴۱ : ۲۰ - ۱۰ آبان ۱۳۹۲
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
پنجشنبه 9 آبان ماه سر خیابان دکتر قندی نرسیده به پل سیدخندان و جنب پارک هلال احمر که فرهنگسرای اندیشه را در میان دارد، شاپرک ها مشغول کارند.

وقتی می رسم که مریم سرمدی بازیگر و از دست‌اندرکاران جشن "شاپرک‌های شهر" کاورهای زردی در دست دارد و آنها را بین کودکان کار تقسیم می‌کند. حامد جوادزاده کارگردان برنامه هم بی‌سیم به دست اینجا است و با حسین رفیعی که اجرای برنامه را برعهده دارد، همه چیز را چک می کند. در همین لحظه بهاره رهنما وارد می شود. مثل شخصیتی که در سریال در حال پخش "پژمان" بازی می‌کند، هدفن تلفن همراهش را در گوش دارد و تلفنی با کسی حرف می زند؛ "تا دوشنبه نمایش ما اجرا داره، نمی دونم تا حالا به سالن اکو اومدین یا نه، خوشحال می‌شم تشریف بیارین..."

از دیدن کاورهای زردی که تن بچه ها است ذوق زده می شود و با آنها خوش و بش می کند به او یک کاور نارنجی می رسد. برای اینکه دل بچه‌ها از کاور رنگ او نخواهد می گوید: "کاور شما قشنگ‌تر است"

بچه‌های روابط عمومی و هماهنگی هم همگی اینجا هستند و شال قرمزی که دور گردنشان انداخته‌اند آنها را قابل شناسایی می‌کند. محسن حاجیلو مجری تلویزیون به تازگی به گروه اضافه شده و از همین حالا مشغول شیطنت و حرف های بامزه زدن است. مهران رنجبر که این روزها در "آوای باران" حسین سهیلی‌زاده بازی می‌کند هم کلاه به سر در میان جمعیت ایستاده است. ابوالفضل جلیلی را هم می‌توان این گوشه و کنار پیدا کرد؛ کسی که بیشتر عمر فیلمسازی اش را به کودکان کار اختصاص داده است و حالا این روزها سفیر شاپرکها شده است.

حالا که جمع همه جمع است، سه تن از بچه‌هایی که در خیابان‌های شهر با طبل و سازهای بادی امرار معاش می‌کنند، با همراهی هنرمندان وسط خیابان می‌روند. بهاره رهنما دسته‌گل‌های زرد را در دستش گرفته و به مسافران متعجب خودروها هدیه می‌کند. رفیعی از او درباره حس و حالش می‌پرسد که می‌گوید: اولش که اینجا آمدم هیجان‌زده شدم. اما بعد حالم بد شد از فکر به اینکه این کودکان باید در چهارراه ها به راننده های بی حوصله رو بیندازند و گل و فال هایشان را بفروشند. کار ما تایید این حرکت یعنی دستفروشی سر خیابان ها نیست بلکه ما می خواهیم بگوییم نباید بچه ها را از یاد برد و باید برای آموزش و پیشرفت آنها کوشید.

حاجیلو هم میکروفن به دست مزه‌پرانی می‌کند و رفیعی از او به عنوان آقای دلواپس یاد می‌کند؛ شخصیتی که گزارش های فراوانش از شبکه سه روی آنتن رفته است. صدای ساز بچه ها خیابان را پر کرده است. این طرف هم ترانه‌های احسان خواجه امیری پخش می شود. از لابلای درختان پارک، سیروس میمنت به چشم می خورد که به سمت جمعیت می آید. او می‌گوید برای حمایت از کودکان کار اینجا است و هنرمندان باید هر کاری از دستشان برمی آید انجام دهند و همین حضور مشخص می کند که موضوع کودکان کار با ارزش و قابل توجه است.

رفیعی از جلیلی هم می خواهد اظهارنظر کند که او می گوید: جشنواره "شاپرک‌های شهر" به مسائل تعلیم و تربیت کودکانی می پردازد که بخشی از جامعه هستند و مشکلات تربیتی و روحی دارند.

علیرضا اولیا بازیگر و گوینده رادیو نیز به جمع پیوسته است. رفیعی سروقت سه نوجوانی می رود که ساز می زنند. بامزه اینجا است که هر سه پسرعمو هستند و چهار سالی می شود در خیابان‌ها کار می کنند. پسرعموی بزرگتر می گوید: "اکثرا از کار ما خوششان می‌آید و اکثرا هم خوششان نمی‌آید!" منظورش این است که یا مردم خیلی از کارشان استقبال می کنند و یا اصلا علاقه ای به کارشان ندارند. پسرعموها کرد کرمانشاه هستند. پسر بزرگتر دلش می‌خواهد کارمند بانک شود، دومی مهندسی ساختمان شغل مورد علاقه اش است و آخری دلش می خواهد دکتر شود. دکتر قلب!

در همین لحظه امیرحسین رستمی از راه می رسد. او قبلا برای هدیه نوروزی یکی از مجلات حاجی فیروز شده بود و اصلا عجیب نیست که حالا او را به عنوان فال و گل فروش سرچهارراه ببینیم. یکی از پسرعموها می‌گوید: إ من شما را توی تلویزیون دیده بودم!

حاجیلو مقابل دوربین هنرنمایی می‌کند: سرزمین مادری من ایران. تعظیم می‌کند و به سمت رفیعی برمی‌گردد که خطاب به هنرمندان می گوید به آنها که لبخند می زنند دو تا گل هدیه بدهند. حالا دیگر بوق‌های از سر عصبانیت مردم برای ترافیک به کنجکاوی آنها و لبخند شگفت‌زدگی شان بعد از گرفتن گل تبدیل شده و همه چیز مرتب است. جوادزاده ندا می دهد که دیگر وقت رفتن داخل فرهنگسرا است تا به برنامه های بعدی امروز برسند.

گروه کم کم راهی فرهنگسرای اندیشه می شوند و سالن فرهنگسرا در چشم به هم زدنی پر می شود. رفیعی پشت تریبون قرار می گیرد: هدف ما فقط کودکان کار نیست، اوضاع همه کودکان سرزمین ما آنهایی که بی سرپرست هستند یا بدسرپرست، یا کودکانی که خانواده هایشان توان اقتصادی پایینی دارند باید بهتر شود و دیگر چنین افرادی در سرزمین ما نباشند. از همین رو دوستان ما امروز هر کاری داشتند، سر فیلمبرداری بودند یا... رها کردند و اینجا آمدند تا در روز جهانی خانواده از این کودکان حمایت کنند.

مجری برنامه از ابوالفضل جلیلی می خواهد روی سن بیاید و او کوله دردل‌هایش را باز می‌کند: امیدوارم به بچه ها خوش گذشته باشد و بگذرد. مسئولان کشور باید چشمشان را روی موضوع کودکان کار باز کنند. من سال 65 در دارالتأدیب با بچه های کار آشنا شدم و از 14 فیلمی که ساخته ام 12 فیلم مربوط به این کودکان است. اما متاسفانه هیچ کدام در کشور امکان نمایش پیدا نکرده‌اند در حالی که در سراسر جهان نمایش داده شده‌اند.

وی افزود: این جشنواره شبیه جشنواره هایی که به بهانه کودک صرفا فیلم نمایش می دهند نیست و با آنها فرق دارد. ما باید کودکان نیازمند را درک کنیم. آنها نیاز به کمک دارند. رضاداد مشاور رییس سازمان سینمایی و دبیر جشنواره فجر امسال در مصاحبه رادیویی که با شبکه فرهنگ داشتیم گفت هر کاری از دستش بربیاید برای این جشنواره می کند اما متاسفانه حالا که تماس می‌گیرم جواب من را نمی دهد.

حالا گروه موسیقی خانه هنر شوش روی صحنه می آیند و فلوت می زنند و بعد این بار سه پسرعمو روی سن هنرنمایی می کنند.

حالا میکروفن را می دهند دست علی صالحی بازیگر و او از همان ردیف اول شروع به صحبت می کند و بعد یادش می آید باید روی سن بیاید: در تمام سال هایی که کار هنری کردم دوست داشتم در امور خیریه شرکت کنم. به قول معروف زکات بازوی توانا گرفتن دست ناتوان است. حسن انسانیت ما که با آن زندگی می کنیم امر می کرد امروز اینجا حاضر باشیم.

شاهین آرین خواننده، خیر دیگری است که حالا او روی سن حاضر می شود: چه سخته، گم بشی و ندونی، بی راهه نرفته مسیر پیش روته/ چه سخته دلهره همیشه، باور اینکه شاید تقدیر تو سقوطه...

 بعد نوبت به گروه تئاتر بچه های کار می رسد که یک نمایش جالب اجرا می کنند. تئاتری به شیوه کاربردی با تکنیک مجسمه. آنها آنچه را هستند به نمایش می کشند و در بخش بعدی را آنچه ایده‌آلشان هست بازی می کنند. حالا دو تن از دختران کار ترانه ای را اجرا می کنند.

حالا نوبت تمام هنرمندان دستفروش و دیگر هنرمندان است که روی سن بیایند.

نمک‌پرانی‌های حاجیلو ادامه دارد: من سه ساله که بودم در بغل مادرم شیر و کیک می خوردم و عاشق بازی مجید مشیری بودم.  

آرین از حضور در جمع بچه های کار خوشحال بود و افسوس می خورد چرا در شرایط زندگی فعلی بچه ها به چنین معضلاتی دچار می شوند.

مهدی ماهانی خودش را کوچکترین عضو جمع می دانست و خوشحال بود چنین حمایتی از بچه های کار می شود.

حامد تهرانی که با خنده بازار به یک چهره پرطرفدار تبدیل شده است نیز اظهار امیدواری می کرد که این مراسم ها سالی یک بار برگزار نشوند و در طول سال ادامه پیدا کنند و به شوخی می گفت پرسپولیسی ها باحالتر هستند و حاجیلوی استقلالی حساب شاکی شده بود.

تهرانی استدلال می آورد: می گویند در یک صحرا که استقلالی ها و پرسپولیسی‌ها در آن بودند طوفان شد و تمام پرسپولیسی‌ها را باد برد. استقلالی ها خوشحال شدند اما ندا آمد باد از شما به خاطر 6 سوراختان رد می‌شود. ماهانی هم به شوخی پاسخ داد: باد آورده را باد نمی برد بعد هم میکروفون را سریع به یزدان فتوحی دیگر بازیگر خنده بازار داد تا تهرانی نتواند با استقلالی ها کل کل کند.

فتوحی معتقد بود باید بچه های کار از  آنهایی که عضو باندهای کاسبکارانه هستند جدا کرده و تا جایی که می توانیم به آنها کمک کنیم. علی صالحی هم از بی اعتنایی و بی احترامی هایی که به بچه های کار می شود ناراحت بود و می گفت: در کشوری که "قلاده های طلا" مورد استقبال قرار می گیرد نباید هم آثار ابوالفضل جلیلی اکران شود.

نفر بعدی سیروس میمنت بود که بچه های کار را جزو آینده‌سازان مملکت می دانست و در این باره گفت:  مادر و فرزندی با هم به مرکز خرید می روند و بچه مدام بی تابی می کند و پای بر زمین می کوبد مادر از او می پرسد اینجا که به این زیبایی است چه چیزی تو را ناراحت کرده که اینقدر گریه می کنی اما بچه آنقدر پاهایش را به زمین می کوبد که بند کفشش باز می شود، مادر دولا می شود تا بندهای کفش او را ببندد و همان جا از زاویه دید او فضا را تماشا می کند و می فهمد کودکش چیزی جز سیاهی و کفش های مردم نمی بیند. بنابراین ما باید زاویه دیدمان را با کودکان یکی کنیم.

جلیلی هنرمند دیگری بود که روی سن ایستاده بود و از نمایشی که بچه ها اجرا کرده بودند شگفت زده شده بود. او گفت: کار این بچه را خیلی دوست داشتم و دست همه شان را می بوسم.

امیر حسین رستمی هم از اینکه به تعبیر خودش  کنار برادر و خواهرهای کوچکترش قرار گرفته خوشحال بود و آرزو می کرد روزی پول نفت سر سفره این بچه ها بیاید.

مهران رنجبر که می گفت در سریال "آوای باران" به کارگردانی حسین سهیلی زاده نقش یکی از همین بچه های کار را ایفا می کند تنها پشتیبان این بچه ها را خدا و امیرالمومنین می دانست و می گفت جز این دو کسی نمی تواند برای آنها کاری کند.

مجید مشیری در پاسخ به شوخی های حاجیلو تنها حرف هایش را با سلام به او آغاز کرد و گفت: خوشحالم در جمع هنرمندان و بچه های کار هستم، تنتان سالم و دلتان خوش.

اولیا گوینده رادیو هم آرزو کرد این جمع ها همیشه تکرار شود  و متنی را که ماهایا پطروسیان در اختیار او قرار داده بود برای بچه های کار خواند.

گیل آبادی رئیس شورای سیاست گذاری جشنواره آخرین کسی بود که از وقتی که هنرمندان برای حضور در این مراسم گذاشتند تشکر کرد و گفت: امیدوارم سیاست گذاران زد و بندها را کنار بگذارند و واقعیت های جامعه را ببینند. کودکانی که خودشان را وقف ایران زمین کرده اند و حالا 35 هنرمند که دغدغه مشترکی دارند جمع شده اند تا کاری کنند. مطمئن باشید این صادقانه ترین جشنواره ای است که در ایران برگزار می شود.

در پایان این مراسم از بچه های کاری که اکنون در مراسم مختلف ورزشی، درسی و هنری موفقیت هایی کسب کرده بودند تقدیر شد.

این مراسم ساعت 18:45 با گرفتن عکس یادگاری و امضا از هنرمندان به پایان رسید.

منبع: مهر