صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۰۷ آذر ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۱۲۵۵۸۶
تاریخ انتشار: ۵۱ : ۱۴ - ۲۹ مرداد ۱۳۹۲
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
ترجمه فارسی خاطرات محمد البرادعی از سه دوره ریاست بر آژانس بین المللی انرژی اتمی با استقبال خوب مردم در کمتر از دو ماه به چاپ دوم رسید.

به گزارش آینده ، چاپ دوم کتاب «عصر فریب» با عنوان فرعی «دیپلماسی اتمی در دوران خیانت» که در برگیرنده خاطرات محمد البرادعی، از سه دوره ریاست بر آژانس بین المللی انرژی اتمی است؛ اکنون در روزنامه فروشی های سراسر کشور در دسترس علاقمندان است.

البرادعی که در این کتاب بیش از هر چیز به تلاش هایش در راه خلع سلاح هسته ای و همزمان بهره برداری صلح آمیز همه کشورهای عضو آژانس از انرژی هسته ای پرداخته،  به طور خاص در 4 فصل از 13 فصل کتاب به موضوع ایران اشاره کرده است. وی در این بخش ها به مشکلاتی که غربی ها بر سر راه ورود ایران به کلوپ کشورهای صاحب فناوری هسته ای ایجاد کرده اند؛ اشاره کرده و از فشارها، دخالتها و سیاسی کاری های آمریکا در این پروسه پرده بر می دارد.

این کتاب که اردیبهشت سال گذشته ( 2012 میلادی) و توسط انتشارات «بلومزبری» منتشر شده بود؛ خرداد امسال به همت انتشارات ایران و ترجمه فیروزه درشتی روانه بازار نشر شد و اکنون در مدتی کمتر از دو ماه، به چاپ دوم رسیده است.
اشاره و ارجاع چندباره نامزدهای ریاست جمهوری در مناظرات تلویزیونی به این کتاب؛ شاید یکی از دلایل استقبال گسترده مخاطبان از این کتاب باشد.



در یادداشت مترجم کتاب بر چاپ دوم آن آمده است:

کمتر کسی از محمد البرادعی، دیپلمات طاس، قدبلند و اخموی مصری که 12 سال بر کرسی ریاست مهم ترین نهاد هسته ای در جهان تکیه زده، انتظار دارد این همه مباحث حقوقی، هسته ای و بین المللی را به نوشتاری شیوا و خواندنی تبدیل کند.
با آنکه مقامات کره شمالی، لیبی و عراق سوژه تفریح خواننده کتاب هستند، به ایران که می رسد حکایت فرق می کند.هرچند کتاب موضوعاتی چون پرونده هسته ای عراق، ایران، کره شمالی و لیبی را در بر می گیرد،بیش از نیمی از حجم آن به رایزنی ها، سفرها و ملاقات های البرادعی بامقامات ایرانی اختصاص دارد.صفحات کتاب پر است از نام های آشنا که یکی پس از دیگری ایفای نقش می کنند.

نخستین شخصیت ایرانی که نامش در این کتاب آمده، «سید محمد خاتمی» است. او خاتمی را با عباراتی چون «شخصیتی جذاب و دوست داشتنی»، «توانا در تکلم به چند زبان»، «به قدرت رسیدن با اقتدار کامل»، «معتقد به اصلاحات اجتماعی» و «طرفدار آزادی بیان» توصیف می کند و می گوید،«خاتمی به رغم آنکه نتوانست وعده هایش را عملی کند، در میان جوانان محبوب است» و او را «مردی با عبای شکلاتی» می نامند.

البرادعی درباره هاشمی رفسنجانی می نویسد: «به نظر می رسید داناترین سیاستمدار گروه باشد، با شور و غیرت صحبت می کرد».

وقتی با خاتمی صحبت می کند، رئیس جمهور وقت ایران جمله ای می گوید که دیپلمات مصری را شگفت زده می کند. می گوید: «ما تنها از گاز خنثی در راه اندازی حوضچه سانتریفیوژ استفاده کردیم». البرادعی می نویسد،جزئیات حرف هایش باعث تعجب من شد. خاتمی، یک روحانی، به یکی از وسایل آزمایش سرد سانتریفیوژ اشاره کرد. اماچرا او باید از آزمایش با گاز خنثی اطلاع داشته باشد. باعث تعجب من شد.

وقتی نویسنده فکر می کند درتعریف از مقامات ایران زیاده روی کرده، به یکی از جملات حسنی مبارک استناد می کند و اعتقادات شیعه، بویژه «تقیه»، را به سخره می گیردو مسئولان ایرانی، بویژه روحانیان، را به فریبکاری با ظاهری معصومانه متهم می کند.

او از روابط سرد و گرمش با مقامات ایران می گوید؛ اینکه بعضی مواقع به آنها فهمانده از رفتارشان ناراضی است. می گوید در عمل، نقش واسطه میان ایران و امریکا را بازی می کرده و در عین حال، از سوی هر دو دولت تحت فشار بوده، ولی خم به ابرو نمی آورده است. پای ثابت همه این مباحثات، خاتمی، خرازی و روحانی هستند.

سیروس ناصری به عنوان «یک ناظر هوشیار سیاسی» هم در این کتاب جایگاه ویژه ای دارد. او در شرایطی که ایران داوطلبانه تعلیق را پذیرفته، به البرادعی توضیح می دهد که در آستانه انتخابات ریاست جمهوری ایران هیچ سیاستمداری خطر بی اعتبار شدن در انظار عمومی را نمی پذیرد و تعطیلی برنامه غنی سازی ایران برای همیشه غیرممکن خواهد بود.

البرادعی نتیجه می گیرد که تعلیق داوطلبانه فرصتی طلایی برای دستیابی به توافق است. متعاقب آن، موافقتنامه پاریس با تاکیدهای روحانی بر حقوق ایران به امضا می رسد.


.. او از گوش هایش هم مدد می گیرد. یک بار جورج بوش، رئیس جمهور امریکا، درملاقات او عبارتی را می گوید که زنگ ها را در گوش
البرادعی به صدا درمی آورد؛ اینکه اسرائیلی ها شاید بخواهند علیه ایران از زور استفاده کنند.

البرادعی منتظر می شود بفهمد جزئیات تهدید اسرائیل چیست، ولی بوش یا از آن اطلاعی نداشته یا نمی خواسته او چیزی بفهمد. یادش می آید که در درون دولت امریکا هم عده ای از حمله نظامی به ایران حمایت می کنند.
بحث به اینجا که می رسد، برگه ای را که حسن روحانی به نمایندگی از ایران تحویلش داده، به بوش می دهد؛ برگه ای بدون امضا یا عنوان که در آن نوشته شده ایران آماده است در همه زمینه ها، از جمله برنامه اتمی و مسائل منطقه ای با امریکا وارد مذاکره شود. ولی بوش می گوید فقط با عالی ترین مقام نظام حاضر به گفت وگوست.

کمی بعد، در ماه ژوئن، محمود احمدی نژاد، رئیس جمهور ایران می شود؛ کسی که به اعتقاد البرادعی «کاملاً مذهبی و از تندخوترین تندروها در میان نامزدهای ریاست جمهوری» بود. او در ماه اوت 2005 سکان ریاست جمهوری را در دست می گیرد، تیم علی لاریجانی جایگزین تیم روحانی می شود و گفت وگوها سیر نزولی طی می کند. البرادعی می نویسد:«در محافل دیپلماتیک بسرعت وضعیت تغییر کرد. دیگر امیدی به آینده نبود».

از آن پس، ماجراها با ایران هم روند معکوسی را طی می کند؛ دوران «غافلگیری» های مقامات ایران، و دست و پا زدن روسیه برای رهایی از بن بست آغاز می شود. البرادعی جانب میانه را می گیرد. علی لاریجانی همان پیشنهاد روحانی را تکرار می کند که تهران آماده مذاکره با امریکاست و تلاش های البرادعی و گفت وگوهایش با کاندولیزا رایس به ثمر می رسد و چند روز بعد واشنگتن اعلام می کند آماده گفت وگوی مستقیم با تهران است، به شرط تعلیق همه فعالیت های غنی سازی.

او جزئیات را نمی گوید، ولی تب و تاب مذاکرات و هیجان دیپلمات ها را می توانید احساس کنید. نام ها یکی پس از دیگری می آیند، به این یکی می گوید تنهایی با فلان کس مذاکره کن، با آن یکی درباره نامعقول بودن پیشنهادش صحبت می کند و از آن دیگری می خواهد کاری نکند که فرصت از دست برود.از بی میلی یکی و خوشحالی آن دیگری می نویسد؛ از نامه های شخصی برخی مقامات به او و توصیه های شخصی خودش به برخی دیگر. و سرانجام آب سردی که بر سر  مذاکرات ریخته می شود.

آخرین فصلی که به ایران مربوط می شود، پر از هول و هراس،بیم و نومیدی، استعفا، چالش، و استمداد از دیپلمات ها و رئیس جمهوری سابق است.البرادعی که یک بار از خاتمی رنجیده و سعی کرده بود به او نشان دهد آزرده است، اکنون از اظهارنظر رئیس جمهور وقت ایران، محمود احمدی نژاد، آن قدر آشفته است که در اجلاس داووس دست به دامان خاتمی می شود. به او می گوید کاری کند که شرایط از این که هست، بدتر نشود.

از لاریجانی به عنوان یک مصلحت گرای مقاوم با ذهنی منطقی،تیز و صریح نام می برد، ولی به جلیلی که می رسد، می گوید: «او غرب را با بی اعتمادی کامل می دید و بخصوص از خاویر سولانا، همتایش در سه کشور اروپایی انتقاد داشت».
از نخستین ملاقات خود با احمدی نژاد در کاخ ریاست جمهوری و خوب و بدهای آن دیدار می نویسد؛ از مهم ترین ملاقاتش، ملاقات با مقام رهبری،می نویسد که با وجود مقام بلندمرتبه اش، در مکانی کاملاً معمولی که خیلی ساده تر از دفتر احمدی نژاد است، فعالیت می کند.
..جملات پایانی کتاب، طعنه ای به ایران است: «هیچ چیزی ایران را راضی نمی کرد که بی پرده و با شفافیت کامل پای میز مذاکره بنشیند».

در برخی جاها نکاتی را می گوید که ذهنتان را درگیر می کند؛ مانند آن بخش که علی اکبر صالحی پس از ملاقات او با احمدی نژاد وعده هدیه می دهد و سپس همسرش،عایده و خود او هدایایی به نشانه ادب دیپلماتیک دریافت می کنند.
در سراسر بخش هایی که مربوط به ایران است، درگیری البرادعی با امریکا را می بینید؛ اینکه تا چه حد این درگیری واقعی بوده و تا چه اندازه بزرگ نمایی شده است را تاریخ مشخص خواهد کرد. شاید در جایی دیگر یکی دیگر از شاهدان این ماجراها خاطراتش را بنویسد و برخی جاهای خالی کتاب البرادعی را پر کند.

چاپ اول کتاب تقریباً همزمان با کارزار انتخابات ریاست جمهوری به دست خوانندگان رسید. اکنون پس از گذشت زمانی اندک، چاپ دوم آن با متنی منقح تر و دقیق تر در دسترس مخاطبان قرار دارد.