صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۲۴ آذر ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۱۲۰۷۹۱
تاریخ انتشار: ۲۰ : ۰۵ - ۲۳ تير ۱۳۹۲
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
«شیخ خزعل» نمونه‌ای تمام‌قد از یک پادشاه شرقی هزارویک‌شبی است که در حال گوش سپردن به نوای موسیقی و تماشای رقصی زیبا، دلخوش به شمردن سکه‌های بی‌شمار خویش است و همزمان به سلطنت سرزمینی بزرگ‌تر با سکه‌هایی بیشتر چشم دوخته است. شیخ خزعل با پشتوانه ثروت افسانه‌ای خود به‌عنوان بزرگ‌ترین مالک خوزستان و وابستگی‌اش به قبیله‌ای قدرتمند در زمانه‌ای پرآشوب سعی در ایجاد حکومتی شبه‌مستقل در جنوب ایران برای خودش داشت اما امواج پرتلاطم سال‌های پرحادثه ‏1925-1897 کشتی تفریحی او را به زیر کشید.
«فراز و فرود شیخ خزعل» روایتی ثانیه‌به‌ثانیه از سال‌های پرحادثه ‏1925-1897 خوزستان را ارایه داده است. «عبدالنبی قیم» با مطالعه دقیق اسناد و کتاب‌های بسیاری کوشیده است تصویری دقیق از اوضاع اقتصادی و اجتماعی خوزستان این سال‌ها را ارایه دهد. به این‌ترتیب ما روایت روی کارآمدن این اعجوبه قبیله‌ای را مرور خواهیم کرد که با مرگ پدر و به قتل رساندن برادر بزرگ‌تر به سوی قدرت، خیز برمی‌دارد و در اندیشه نشستن بر اریکه سلطنت عراق است.

وقوع انقلاب مشروطه در سال 1285 (1906هـ .ش)، کشف اولین چاه نفتی خاورمیانه در سال 1908، شعله‏ور شدن آتش جنگ جهانی اول در سال 1914، اضمحلال و فروپاشی امپراتوری عثمانی‏، روی کار آمدن بلشویک‏ها و تشکیل اتحاد جماهیر شوروی در سال 1917و سقوط خاندان قاجار و برآمدن رضاخان اتفاقات مهمی است که در دوره حکومت شیخ خزعل روی می‌دهد اما او پس از به دست گرفتن زمام امور آنچنان زیرکانه و حساب‏شده عمل می‌کند که گاهی ‏وقت‏ها انگلیسی‏ها را مامور می‏کند تا از طرف او با مقامات دولت قاجار مذاکره کرده و به‌‏جای وی چانه‏زنی کنند: شیخ خزعل در تابستان 1921، «پیل» کنسول‏ بریتانیا در اهواز را مامور کرد تا با «قوام‏السلطنه» نخست‏وزیر درباره مالیات ‏معوقه مذاکره کند و قوام‏السلطنه را به قبول نظر شیخ متقاعد سازد.
شیوه سلوک شیخ خزعل در اين کتاب کاملا تشریح شده است که چگونه او پس از کنار زدن برادر در کاخ «فیلیه» به نوای گروه موزیک اختصاصی خود گوش می‌سپرد و با هدایا، خرده‌گیران را به صف دوستان پیوند می‌زد. او در قصر خود را هم روی فرقه‌های سختگیر و هم روی رقاصه‌ها و بت‌پرستان هندی باز گذاشته بود تا از هرکدام در فرصت خود سود برد: افتتاح لژ فراماسونری با کمک و مساعدت او بود و خزانه او روی خوانندگان زن یا رقاصه‌ها باز بود، همچنان که این خزانه روی‏ نیکوکاران و صالحان فرقه‌های مختلف باز بود... . یکی از روش‌های شیخ خزعل این بود که کسی را از نزدیکان خویش با پول‌های گزاف به‏ تهران فرستاد و او را نگهبان دربار کرد که از هر پیشامدی استفاده کند و او با میرزاعلی‌اصغرخان اتابک و دیگر درباریان دوستی ‏می‏‌کرد و همیشه دل‏های آنان را با پیشکشی و پول می‏جست. نتیجه این‏ تدبیرها بود که حکومت او در محمره و فلاحیه از حکومت خوزستان جدا و یکسره با تهران سروکار داشت. گویا اتابک همیشه هوادار شیخ بود و بر پیشرفت کار او می‏کوشید، نیز شیخ دختر نظام‏السلطنه را گرفته بود که این زمان یکی از نزدیکان شاه بود. همچنان دختر برادر شاهزاده عبدالحمید عین‏الدوله را به زنی داشت که از درباریان بسیار بزرگ بود. در سایه همراهی اینان کار شیخ روزبه‌روز بالا می‏گرفت تا آنجا که به جای معزالسلطنه، لقب سردار اقدس، به او دادند و از درجه امیر تومانی به رتبه امیر نویانی بالایش بردند. علاوه بر آن به او القاب ‏نصرت‏الملک و سردار ارفع نیز داده بودند.
و اما در دیوان شیخ خزعل: شیخ خزعل در اداره‏ امور ایالت و ترسیم خطوط اصلی سیاست خویش‏ همانند حکام و پادشاهان آن دوره تصمیم‏گیرنده نهایی بود و همه مسایل ‏به او ختم می‌شد. به نظر می‌رسد بزرگان قبیله محیسن و حتی بزرگان خاندان آل‌بوکاسب‏ هیچ‌گونه نقشی در تصمیم‏گیری یا اداره امور نداشتند. برکناری شیخ کاسب ‏پسر ارشد خویش از ولیعهدی و گماردن فرزند دوم خود شیخ عبدالحمید به ‏جای او نشان از قدرت شیخ خزعل دارد... نحوه اداره امور و ساماندهی کارها در دستگاه او همانند تمامی حکام و سلاطین مشرق‌زمین در آن دوره به شکل سنتی بود و از اداره امور به شکل ‏نوین و مدرن خبری نبود.
منافع تجاری روابط شیخ خزعل را شکل می‌داد آنگونه که در پژوهش قیم آمده است: شیخ خزعل حکومت مرکزی را کاملا متقاعد کرده بود که نبودش مساوی اخلال در تجارت و رکود آن است و همزمان با انگلیسی‌ها تجارت می‌کرد، با روس‌ها مذاکره و با آلمان‌ها مراوده داشت و در پس پرده هم با اقدامات محرمانه کار خود را در تعارض با منافع بقیه پیش می‌برد... و البته هرچند ارتباط عالی او با دولت فخیمه انگلیس زبانزد خاص و عام است اما در این کتاب خاطرنشان شده است که انگلیسی‌ها همواره مواظب او بودند تا مانع افزایش قدرتش شوند تا آنجا که هرچند به نیروی مسلحی برای امنیت مناطق نفتی نیاز مبرم داشتند حاضر به تسلیح شیخ خزعل نبودند.
رویارویی رضاخان و شیخ خزعل و سیر این رویارویی، از خواندنی‌ترین فصل‌های کتاب است. در این قسمت‌ها هم می‌بینیم که شیخ خزعل چگونه از قدرت منطقه‌ای خود و در خطربودن منافع نفتی بریتانیا برای بقا سود می‌جوید اما در نهایت این منافع انگلیسی بود که شیخ خزعل را سوار بر کشتی‌اش به رضاخان تسلیم کرد و مرگی سیاه را برایش رقم زد. به این‌ترتیب حکومت 28ساله شیخ خزعل که از ژوئن 1897 آغاز شده‏ بود و روزبه‌روز بر قدرت و شوکت آن افزوده می‌شد، در دسامبر 1924 به ‏پایان رسید.
سرنوشت سیاه شیخ خزعل در کتاب با این جملات، پایان‌بندی شده است: بعدها رضاخان ضمن اذعان به ‏سرسپردگی خود به انگلیس، به آنها خرده می‏گیرد که چگونه انگلیسی‏ها به‏ هنگامی که آلت ‌دست بهتری پیدا کردند به‏ راحتی و بدون توجه به خدمات و دستاوردهای دوستانشان آنان را به فراموشی سپاردند... در صفحات قبل‌تر مرور کرده‌ایم که رضاخان نه‌تنها مخالفان خود را از تیغ گذراند، بلکه حتی آنهایی ‏که در تحکیم پایه‌های حکومت او نقش بسزایی داشتند و در مقاطعی او را یار و یاور بودند نیز از گزند او و از تیغ او درامان نبودند. سپهدار، چاره‏ای جز خودکشی نیافت، احمد قوام به اروپا گریخت، مصدق سیاست را کنار گذاشت، سمیتقو و آخرین ایلخان قشقایی در شرایط مشکوکی جان باختند. تیمورتاش‏ وزیر دربار کشته شد، فیروز فرمانفرما یاور و دست ‏راست رضاخان خفه شد، سردار اسعد بختیاری به‏رغم کمک‏های ‏ارزشمندش به رضاخان و تصدی مقام وزارت جنگ و بعد وزارت پست و تلگراف و تلفن در زندان کشته شد، عبدالحسین دیبا معاون نخست‏وزیر نیز سرنوشتی بهتر از تیمورتاش و نصرت‏الدوله فیروز و شیخ خزعل در انتظارش ‏نبود. و البته رضاخان هم به کوزه منافع دولت فخیمه واریز شد.