در بررسی و تحلیل تاریخ معاصر ایران، شناخت شخصیتها و بازیگران این دوران
و نقش آنها در وقوع جریانها و رخدادهای ماندگار، مسالهای است که
میتواند ما را در شناخت دقیقتر علتها و عوامل عقبماندگیها، پیشرفتها و
تغییرات اجتماعی یاری رساند.
بازشناسی این شخصیتها که در
متن اصلی وقایع قرار گرفتهاند، میتواند پاسخگوی این سوال باشد که چرا و
چگونه ما در مسیر توسعه از کشورهای دیگر جا ماندیم؟ شناخت این چهرهها و
شخصیتها که اغلب یا نماد مجموعه حاکمیت در ایران یا نماد طبقه تحصیلکرده و
فرنگرفته ایرانی هستند، نشان میدهد که چرا با وجود آنکه در نتیجه تماس
با غرب، فکر و اندیشه تغییر در جامعه در آنها به وجود آمد و دل به اندیشه
تجددطلبی بستند و جهشهای اصلاح سیاسی و اقتصادی را دنبال کردند، در نهایت
نتوانستند تلاشهای خود را به مقصود برسانند و به گونهای یا از میان
برداشته شدند یا تنها توانستند با محکم کردن بندهای استعمار، سرمایههای
کشور را به باد دهند و نارضایتیهای عمومی را به وجود آوردند؛
نارضایتیهایی که در نهایت خود را در جنبش مشروطه نشان داد.
اصلاحات میرزا تقیخان امیرکبیر
امیرکبیر تا قبل از دوره
کوتاهمدت صدارتش در زمان ناصرالدینشاه یعنی در فاصله سالهای ۵۱-۱۸۴۸م
/۳۰-۱۲۲۷ش، دو بار به همراه یک هیات رسمی به روسیه سفر کرده بود و چهار سال
هم در جریان معاهده ارزروم، در کشور عثمانی اقامت داشت. با وجود آنکه این
دو کشور در مقایسه کشورهای اروپایی پیشرفته به حساب نمیآمدند اما آنچه
امیر میدید با اوضاع ایران تفاوتهای بسیار داشت. زمانی که او بر مسند
صدارت نشست همزمان بود با ظهور افرادی چون مارکس، نیچه، ادیسون، ولتر،
دالامبر، ژان ژاک روسو، آدام اسمیت و... در اروپا که با اختراعات یا
نظریاتشان دنیا را تکان داده بودند؛ اختراعاتی که زندگی بشر را زیر و رو
کرده بود و حاکمیت را از آن مردم میدانست و به قانون و نه به شخص خاصی،
تفویض میکرد که از این حق حمایت کند. اغلب این افراد معتقد به آزادی فردی و
امنیت اجتماعی بودند و میگفتند که بهزیستی و رشد و توسعه زندگی افراد در
گرو آزادی و امنیت اجتماعی امکانپذیر است.
در چنین شرایطی بود که ضرورت
ایجاد اصلاحات در ذهن امیر شکل گرفت؛ اصلاحاتی که هر چند در دوره کوتاهی
اتفاق افتادند اما تاثیر عمیقی بر ایران به جای نهادند و نامی نیکو در
تاریخ برای وی به ارمغان آوردند. فریدون آدمیت درباره امیر مینویسد:
«اهمیت مقام تاریخی امیر به سه چیز است: نوآوری در راه نشر فرهنگ و صنعت
جدید، پاسداری هویت ملی و استقلال سیاسی ایران در مقابله با تعرض غربی،
اصلاحات سیاسی مملکتی و مبارزه با فساد اخلاق مدنی.» امیر البته نیک
میدانست که هر چند تغییرات زیادی برای جبران عقبماندگیها لازم است اما
شناخت قالبهای اجتماعی صنعت و تامین شرایط آن هم بسیار مهم است، بنابراین
تلاش کرد دستاوردهای جدید با فرهنگ سنتی جامعه همسویی نسبی داشته باشد.
اصلاحات داخلی
پس از دوران حاج میرزا آقاسی،
سالی دو کرور (یک میلیون تومان) کسری بودجه به وجود آمد. امیر برای رفع این
مشکل و کاهش مخارج دولتی و افزایش درآمدها دست بهکار شد. آدمیت در این
باره مینویسد: «او مصمم شد که تشکیلات اداری را براندازد، طبقه دهقانان را
از ستمگریهای گذشته آزاد کند و اصول مالیاتی را تغییر دهد. سپس مالیه و
خزانه مملکت را سر و سامان داد، از مواجب و مستمریهای گزاف شاهزادگان و
درباریان و روحانیان کاست، برای پادشاه حقوق ثابت معین کرد، بر عایدات
دولتی افزود و میان دخلوخرج موازنه برقرار کرد.» او با برقراری مالیات بر
تیول واگذارشده یا مصادره تیول افرادی که سابقه خدمتگزاری به بیگانگان
داشتند، بر درآمدهای دولت افزود.
همچنین به اوضاع گمرکها رسیدگی
کرد و به سلطه افرادی که اداره گمرکات را به نرخ اندک خریداری کرده و از
عواید آنها ثروت بسیار اندوخته بودند پایان داد. او همچنین با استخدام
استادان نظامی غربی و تشکیل یک ارتش منظم از قدرت قبایل کاست و شورشهای
منطقهای را سرکوب کرد. مهماتسازی در این زمان رشد بسیاری کرد به طوری که
در تهران ماهی هزار تفنگ و در اصفهان ۳۰۰ تفنگ ساخته میشد و توپریزی و
باروتسازی تبریز که یادگار عهد عباس میرزا بود دوباره رونق گرفت. در
زمانهای قبل از او مواجب اداره چندین هزار سرباز اخذ میشد در حالی که
تعداد سربازان بسیار کمتر (حدود صد نفر) بود که تازه حقوقشان هم پرداخت
نمیشد، اما در زمان عزل امیر ارتش ایران به ۱۳۷هزار و ۲۴۸ نفر رسیده بود
و هزار توپ با گلولههای پنج تا ۱۲ کیلویی داشت.
او همچنین با اصلاح نظام
دیوانخانه و دارالشرع، به حمایت از حقوق اقلیتها پرداخت و شکنجه زندانیان و
مظنونان را ممنوع و با وضع قوانین مبارزه با رشوهخواری و برانداختن
لوطیگری و قمهکشی، امنیت اجتماعی بیشتری را برای مردم تضمین کرد و اینها
در حالی اتفاق میافتاد که کمی پیشتر در زمان حاج میرزا آقاسی چنان اوضاع
شهر بههمریخته و بینظم بود که گفته میشود گاومیش حاج میرزا آقاسی در
شهر ول میگشت و به مغازهها میرفت و ارزاق مردم را میخورد! امیر همچنین
در زمینه توسعه شهری و ایجاد امکانات زیربنایی مانند تاسیس مریضخانه دولتی
و آبلهکوبی همگانی، ایجاد چاپارخانهها و سیستم پستی جدید، انتقال آب کرج
به تهران، سنگفرش کردن معابر عمومی و کوچهها و مرمت و حفظ آثار و بناهای
باستانی... تلاش فراوان کرد. امیرکبیر را همچنین میتوان بانی و موسس فرهنگ
نوین ایران دانست.
او با تاسیس مدرسه دارالفنون،
انتشار کتب فنی و بهداشتی و روزنامه وقایع اتفاقیه و اعزام دانشجو به اروپا
و و استخدام معلمان اروپایی نقش بزرگی را در فعالیتهای اصلاحطلبانه آن
روزگار ایفا کرد زیرا اعتقاد داشت آشنایی با دانش جدید و احوال دیگر
کشورها قوای عقلانی افراد را پرورش خواهد داد، بنابراین مقرر کرده بود که
هر کسی ۲۰۰ تومان در سال حقوق دیوانی دارد به دو تومان مشترک روزنامه شود.
او همچنین در زمینه رشد صنعتی گامهای بلندی برداشت.
فریدون آدمیت در این باره
مینویسد: «در رقابت با کالاهای خارجی از صنعت ملی سخت حمایت کرد و امتعه
وطنی را معمول کرد. به استخراج معادن دست زد و آن را تا پنج سال از پرداخت
مالیات معاف کرد. استاد معدنشناسی از خارج آورد و نمایشگاهی از مصنوعات
ایرانی تاسیس کرد و محصولات ایرانی را به نمایشگاه بینالمللی لندن
فرستاد.»
سیاست خارجی
امیرکبیر در سیاست خارجی خود و
در ایجاد روابط با کشورهای دیگر بسیار سیاستمدارانه عمل میکرد. وی علاوه
بر اینکه برای برقراری روابط دوستانه با آنها میکوشید اما در عین حال
تلاش میکرد قیودی را که بر اساس معاهدات قبلی به ایرانیان تحمیل شده بود
از میان بردارد و از میزان نفوذ و سلطه بیگانگان به خصوص روس و انگلیس در
کشور بکاهد و در این راستا از سیاستهای موازنه منفی استفاده میکرد به این
معنی که از واگذاری هرگونه امتیازی به این کشورها امتناع میورزید.
امیر اصرار داشت مشکلات داخلی
با تدبیر نیروهای داخلی و نه با مداخله بیگانگان حل و فصل شود. وی برای
توسعه تجارت خارجی و کاهش نفوذ روس و انگلیس روابط ایران را با کشورهایی
چون اتریش، پروس و آمریکا گسترش داد. با این کار درآمدهای حاصل از صادرات
ایران نیز افزایش پیدا کرد. برای مثال شیلات شمال که در زمان محمدشاه توسط
روسها اداره میشد و درآمدی حدود سالانه شش هزار تومان برای ایران داشت به
ایرانیان واگذار شد و درآمد آن به ۳۰ هزار تومان در سال رسید.
سقوط امیرکبیر
البته اقدامات امیر از همان
ابتدا زمینه را برای سقوط او هموار کرد. او در حالی حقوق ناصرالدین شاه را
به سالی ۲۴ هزار تومان کاهش داد که پادشاه قبلی محمدشاه سالی ۶۰ هزار
تومان مواجب میگرفت. کاهش نفوذ و قدرت درباریان و اجرای سیاستها موازنه
منفی در قبال روس و انگلیس و حسادتها و کینهورزیها باعث شد امیرکبیر پس
از گذشت سه سال و دو ماه و سه روز از صدارت و در زمانی که به «کنسطیطوسیون»
(مشروطه) میاندیشید و درصدد بود استبداد را ضابطهمند کند، عزل و پس از
آن در سال ۱۸۵۳م / ۱۲۳۲ ش دستور قتل وی از سوی ناصرالدینشاه صادر شود.
اما اینکه چرا اقدامات امیرکبیر
این چنین سریع به پایان راه رسید مسالهای است که جای تامل بسیار دارد.
زیباکلام در این باره مینویسد: «آیا امیر نمیتوانست معتدلتر و
انعطافپذیرتر عمل کرده و آرامتر گام بردارد؟ آیا امکانپذیر نبود که آن
همه اقدامات گستردهای را که او با عجله و شتاب در سه سال انجام داد در یک
مقطع زمانی ۱۰ساله به اجرا درآورد؟... او آشکارا حوصله و تحمل مخالفت با
اصلاحات و سیاستهایش را نداشت.» و بعضی دیگر از محققان چون کاتوزیان
معتقدند که شخصیت و روش اجرای سیاستهای امیرکبیر بسیار شبیه به رضاخان
بوده و رمز نیکنامی او در تاریخ در حذف سریع وی بوده است کمااینکه اگر زنده
میماند در اسطورهشناسی تاریخی ایرانیان اینک از او به عنوان عامل یکی از
قدرتهای بیگانه و مستبدی بیرحم یاد میشد.
علاوه بر این، جامعه ایرانی که
در حالت عادی امثال سالارها و آصفالدولهها و میرزا آقاخانها را تولید
میکرد نیازی به وجود افرادی چون امیر نمیدید، زیرا در این راستا نه حق
انتخاب داشت و نه تصور چنین حقی را بر خود متصور بود، بنابراین با نایستادن
پشت امیر زمینه را برای حذف راحت وی مهیا ساختند.
به هر حال پس از عزل امیرکبیر و
در زمان صدارت میرزا آقاخان نوری قسمت عمدهای از دستاوردهای امیر نابود
شد یا ابتر ماند زیرا آقاخان نقطه مقابل امیرکبیر بود. او در مخالفت با چاپ
کتاب سفیر ایران در روسیه چنین استدلال کرد که: «مصلحت نمیداند برای مردم
فرق اوضاع اروپا با اوضاع ایران درست معلوم شود.»
*روزنامه بهار