صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۱۲ آذر ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۱۲۰۳۲۰
تاریخ انتشار: ۳۰ : ۱۱ - ۱۹ تير ۱۳۹۲
احمدی نژاد و از دست رفتن عناصر پیشرفت
* شهیر شهید ثالث
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :


دو شرط اساسی تحقق پیشرفت مادی در یک جامعه "همکاری" (Cooperation) و هماهنگی (Coordination) است. فهم این امر هم چندان مشکل نیست و تنها به یک درک عرفی از نحوه حرکت یک مجموعه انسانی اعم از گروههای کوچک و یا یک جامعه و یا یک کشور نیاز دارد. بدون حضور "همکاری" و "هماهنگی" در یک مجموعه انسانی نیروهای موجود غیر همسو، پراکنده و غیر همزمان عمل کرده و و لذا طبق قانون احتمالات به سمت حذف یکدیگر و برآیندی معادل صفر میل می کنند.

برای درک عینی این قضیه تصور کنید که کاروانی از اتوموبیل در جاده ای کوهستانی در حال حرکت است و بناگاه سنگی عظیم از کوه فرو افتاده و در چند متری اتوموبیل پیشتاز گروه بر روی جاده فرود آمده و راه را بکلی سد می کند. دهها اتوموبیل پشت سر یکدیگر مجبور به توقف می شوند و سرنشینان پس از اطلاع از آنچه که بوقوع پیوسته رفته رفته بدور صخره بزرگ گرد می آیند و هر یک برای از میان برداشتن آن از سر راه، فکری و پیشنهادی می دهند.

در سناریوی اول مجسم کنید دهها نفر بطور غیرهمزمان و هر یک از سوئی، عده ای از جلو و عده ای دیگر از سمت مقابل و گروهی دیگر از طرفین و خلاصه پراکنده و غیرهمسو مشغول هل دادن سنگ شوند. طبق قانون احتمالات احتمال اینکه سنگ از جای خود بجنبد بسیار اندک است چرا که نیروهای غیرهمسو میل به حذف یکدیگر دارند. اما در سناریوی دوم فرض کنید که همگی افراد در یک سوی سنگ جمع شده و نه تنها همسو بلکه همزمان نیروئی را به سنگ وارد کنند. نتیجه طبیعی اینست که سنگ آرام آرام می غلطد و تا سقوط به قعر دره، جمع در حرکتی "هماهنگ" از تلاش و "همکاری" با یکدیگر دست بر نداشته و نهایتا موفق به حذف مانع حرکتشان می شوند.

شاید هیچ کس بیش از "ویلیام وایت" (William H. Whyte) بر روی مردمی که در کوچه و خیابان های نیویورک مشغول قدم زدن هستند مطالعه نکرده باشد. در سال ١٩٦٩ این جامعه شناس، موفق به اخذ بودجه ای برای مطالعه در احوالات مردم در خیابانهای نیویورک گردید. کاری که بعدا ١٦ سال از عمر وی را به خود اختصاص داد. وایت به کمک دستیاران جوانش با استفاده از دوربین و نیز برداشتن یادداشت از مشاهدات خود آرشیو بی نظیری را فراهم آورد که در آن موضوعات متنوعی از قبیل نحوه راه رفتن مردم در پیاده روهای شلوغ، مواجهه با ترافیک و غیره مورد بررسی قرار گرفته بود. وی در کتابی بنام "شهر" که حاصل این تحقیقات بود می نویسد: "عابر پیاده یک موجود اجتماعی است. او وسیله حمل و نقلی است بسیار موثر و در عین حال پیچیده".

او در کتاب خود نشان می دهد که چگونه در شلوغ ترین ساعات روز در پیاده روهای پر ازدحام، این پدیده حمل و نقل بسرعت در حال عبور است بنحوی که تقریبا تصادمی روی نمی دهد. جالب اینکه هر چه ازدحام بیشتر می شود طبق آمار بدست آمده تعداد برخوردها بدلیل احتیاط بیشتر عابرین کاهش می یابد. عابر پیاده بر سر چهارراهها محاسبه می کند و متناسبا به سرعت خود می افزاید و یا از آن می کاهد. درحالیکه فاصله اش با نفر جلو حفظ می شود با افراد دو طرف نیز با حفظ سرعت، فاصله خود را تنظیم می نماید. در پیاده رو مردم از همه رنگ در حال حرکتند. علیرغم آنکه برخی سریع و برخی به دلایلی آهسته، برخی شتابان و برخی با عجله کمتر حرکت می کنند اما مجموعه زنده هزاران عابر تقریبا بدون برخورد با یکدیگر در حال حرکت است و نسبتا هم از خود کارآئی نشان می دهد.

این مجموعه براستی دیدنی و جالب توجه است. آنچه که وایت به ما آموخت این بود که در جمعیتی پر از افراد با حرکتهای متفاوت، عابرین هر لحظه با اصلاحات کوچکی که در نحوه گام برداشتن خود انجام می دهند باعث می گردند که جریان کلی سیلان جمعیت دچار وقفه و رکود نگردد. در این جمعیت بزرگ هر عابر بطور دائم رفتار اطرافیان خود را مورد مطالعه قرار داده و متناسبا حرکت خود را تصحیح می کند تا از برخورد مصون بماند. هیچ کس به آنان نمی گوید چه وقت و چگونه باید رفتار خود را عوض کنند با این حال همه افراد قادرند بهترین حدس را نسبت به رفتار اطرافیان خود به عمل آورده و در اکثر مواقع نیز بنحو اعجاب آوری این پیش بینی ها و برداشت ها از حرکات دیگران درست از آب درآمده و جریان جمع دچار توقف نمی شود. تک تک عناصر مجموعه دست به حل یک مسئله می زنند، مسئله ای که جنبه هماهنگی دارد.

در مورد ترافیک نیز مسئله تشابه بسیاری با حرکت موجی عابرین پیاده در پیاده روهای پر ازدحام نیویورک دارد اما بدلائلی که محتاج به یک نوشته جداست قضیه به مراتب پیچیده تر است.

وقتی نوبت به ترافیک می رسد ما برای "آرامش و آسایش خود" و به عبارت دیگر جلوگیری از جنگ اعصاب و هم چنین "حداکثر نمودن بازدهی سیستم" نه تنها مجبوریم با یکدیگر هماهنگ باشیم بلکه باید شدیدا به همکاری باهم بخصوص در باب رعایت "حق" یکدیگر در چارچوب مقررات رانندگی نیز دست بزنیم. از این نظر رانندگی افراد در یک جامعه یکی از برجسته ترین نمودهای روح "همکاری" و "هماهنگی" در جامعه است. هر چه در جامعه ای تضاد و اصطکاک و خشم و نابردباری و عدم تحمل یکدیگر بیشتر باشد بطور چشم گیری وضعیت رانندگی نابسامان تر، بی نظم تر و از همه بالاتر خطرناکتر می شود. نحوه رانندگی آئینه تمام نمای بعدی از روحیه اجتماعی است که هماهنگی و همکاری را در آن جامعه تعریف می کند.

روحیه تهاجمی و عصبی و عدم بردباری و تحمل یکدیگر تنها در نحوه رانندگی نیست که خود را نشان می دهد بلکه از سپهری به سپهر دیگر سر می کشد و تاروپود جامعه را چون تارعنکبوتی در بر می گیرد. تفاهم و اتفاق نظر جای خود را به خصومت و جدال و اصطکاک دائمی می دهد و چنین است که نیروهای جامعه غیرهماهنگ و غیرهمسو شده و تلاش افراد به جای جمع شدن (در صورت همسو و هماهنگ بودن) سعی بر حذف یکدیگر پیدا می کنند.

در سال ١٩٥٨ دانش پژوه علوم اجتماعی "تاماس شلینگ" (Thomas C. Schelling) دست به تجربه ای زد. او از دانشجویان حقوق "نیو هیون" (New Haven) سئوال کرد فرض کنید که شما می خواهید فردی را ملاقات کنید. نه می دانید که کجا باید او را ملاقات کنید و نه راهی دارید که با وی صحبت کرده و از چند و چون محل ملاقات آگاه شوید. در چنین شرایطی به کجا خواهید رفت؟

بنظر می رسد سئوالی است که پاسخ دادن به آن غیرممکن است. نیویورک شهر عظیمی است و محل های مناسب برای ملاقات بی نهایت زیاد. با اینهمه اکثر دانشجویان یک محل را برگزیدند. کیوسک اطلاعات در ایستگاه بزرگ مرکزی قطار. سپس شلینگ مسئله را باز هم پیچیده تر کرد. او گفت این بار فرض کنید روز ملاقات را می دانید اما ساعت ملاقات را نه، چه ساعتی را انتخاب خواهید کرد که به کیوسک اطلاعات ایستگاه مرکزی قطار مراجعه کنید؟ این بار حتی بطرزی شگفت آورتر تقریبا همه دانشجویان گفتند وقتی که ضربه های ساعت، ١٢ ظهر را اعلام کند. معنی این تحقیق آنست که اگر شما دو دانشجو را از آن جمع انتخاب کرده و آنها را در بزرگترین شهر جهان رها می کردید باحتمال بسیار زیاد آنان یکدیگر را پیدا می کردند و نهاری را نیز باهم صرف می کردند! شلینگ چنین نتیجه گرفت که موفقیت در حل مسائل هماهنگی در گرو آن است که فرد تا چه حد اعمال خود را با دیگر افراد گروه (و در معیار کلان جامعه) هماهنگ می سازد.

شلینگ با انجام آزمایشهائی مشابه به کشف بزرگی نائل شد. او نشان داد که توافق های مرموزی در درون جمع صورت می گیرد که آن نقاط تفاهم را " نقاط شلینگ" نام نهادند.

جوامع غربی خوب یا بد جوامعی هستند که میزان همگونی در آنها بسیار بالاست و در واقع "نقاط شلینگ" بسیاری بطور نامرئی بر شئون زندگی و کار آنان سایه افکنده و همین امر از پراکندگی و هدر رفتن نیروها تا حد بسیاری جلوگیری می کند. این امر (باز هم خوب یا بد) پیشرفت های شگرف مادی را برای آنان به ارمغان آورده است.

در جامعه ایران صرف نظر از گروههای قومی و نژادی مختلف، بدلائلی که موضوع این مقاله نیست جامعه از آن یکنواختی لازم برخوردار نبوده و تشتت فکر و نظر در آن بطور مشهودی احساس می شود. اما آنچه که من در اینجا می خواهم به عنوان یک ناظر از آن یاد کنم اینست که ظرف چند سال گذشته این تشتت (مآلا پائین آمدن آستانه تحمل در برابر نظر مخالف) بنحوی چشمگیر از دل جامعه ایران سر بر آورده و "نمای از بیرون" جامعه را سخت عصبی و پرخاشگر جلوه می دهد.

ایرادات بسیاری در زمینه مدیریت کشور به آقای احمدی نژاد وارد می شود. مخالفان و منتقدین احمدی نژاد از گروههای سیاسی داخلی و برش بزرگی از جامعه تحصیل کرده و شهری ایران گرفته تا اوپوزیسیون خارج از کشور و حتی افرادی که زمانی جایگاه برجسته ای داشته و از حلقه افراد خودی ایشان بشمار می آمدند، قادرند لیست بلند بالائی از این انتقادات را تهیه و در معرض دید ما قرار دهند. طبیعی است که ایشان و گروه حامی وی نیز مطالبی را در دفاع از خود مطرح می کنند که هم آن ایرادات و هم این دفاعیات از موضوع این بحث خارج است.

اما آنچه را که من می خواهم در اینجا به طرح آن بپردازم تغییر مشهودی است که ظرف چند سال گذشته در جامعه ایران شکل گرفت. آقای احمدی نژاد با تکیه بر "گروه محوری" و "گروه شیفتگی" افراطی در حرف و در عمل، آنچنان در برابر کمترین اختلاف در نحوه تفکر از خود بی قراری و کم تحملی نشان می داد که همان هماهنگی نه چندان بالائی را هم که در جامعه ایران وجود داشت حتی در درون گروه اصولگرایان که خود منتسب به آن است به تفرقه و تشتت و پراکندگی تبدیل نمود. این موضوع کوچکی نیست.

اگر من بخواهم بر روی یکی از اصلی ترین ضرباتی که از سوی احمدی نژاد و گروه وی بر کشور وارد شد دست بگذارم بی تردید تشدید اختلافات، عصبی کردن جامعه و دامن زدن به تشتت و نهایتا امکان ناپذیر کردن "هماهنگی" بین نیروهای موجود در جامعه و هم چنین درهم شکستن روحیه "همکاری" و وفاق را برخواهم گزید.

اگر میلیاردها سرمایه در اختیارمان باشد اما نتوانیم نیروهای اجتماعی را در یک جهت بسیج و هماهنگ کنیم و اگر نتوانیم از همکاری تمامی ظرفیت های انسانی خود سود برده و آنانرا در ساخت یک جامعه سالم و پیشرفته بکار گیریم یک گام به پیش برخواهیم داشت و دو گام به پس.

شهیر شهید ثالث