صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۱۲ آذر ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۱۱۹۰۴۷
تاریخ انتشار: ۴۸ : ۱۳ - ۱۰ تير ۱۳۹۲
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
کمیته فرعی روابط خارجی مجلس نمایندگان امریکا روز 28 خرداد 1392 (18 ژوئن 2013) با برگزاری یک نشست استماع به تحلیل انتخابات ایران پرداخته است.

آنچه در ادامه می آید متن کامل سخنان خانم سوازن مالونی از موسسه بروکینگز در این نشست است. طبیعی است که انتشار متن کامل این سخنان به هیچ وجه به معنی تایید لحن یا محتوای تحلیل های نویسنده نیست.

خانم «الینا راس لِتینِن»، رئیس جلسه و از اعضای محترم کمیسیون فرعی، بابت فرصتی که در اختیار من قرار دادید تا در خصوص انتخابات اخیر در جمهوری اسلامی ایران به بحث و گفتگو بپردازم بسیار سپاسگزارم. بلندپروازی های هسته ای تهران، حمایت از تروریسم، و سرکوب شهروندان کشور، مدت هاست که ایران را در صدر جدول منافع امنیتی امریکا در خاورمیانه و سراسر جهان قرار داده است. انتخاب یک رئیس جمهور جدید هیچ یک از این نگرانی ها یا اولویت ها را تغییر نمی دهد، اما مبارزات انتخاباتی و نتیجه آن، امکان انجام اقداماتی تازه را در رسیدگی به این مشکلات فراهم می آورد و موفقیت آشکار راهبردهای دنبال شده توسط دولت «اوباما» را بیشتر نشان داده و همچنین بر نیاز به دیپلماسی سنجیده برای استفاده بهینه از هرگونه فرصتی که اکنون پس از اتمام انتخابات، پیش روی جهان قرار گرفته است تأکید می کند.

بسیاری افراد، از جمله «راس لتینن» ، ارتباط فرآیندهای انتخاباتی و نهادها در جمهوری اسلامی را رد کرده اند. با تمام احترامی که برای نظر آنان قائل هستم، باید با این موضوع مخالفت کنم. تفاسیر من بر اساس نتیجه انتخابات نیست، در واقع من مواضع خود را پیش از مشخص شدن نتیجه انتخابات بیان کرده بودم. به نظر من، به عنوان یک مقام آکادمیک، دولتی و اکنون به عنوان یک محقق در مرکز  سابان در اندیشکده بروکینگز، و بر اساس سال ها تجربه پژوهشی که درباره جمهوری اسلامی داشته ام، انتخابات ایران از اهمیت برخوردار است.

من کاملاً به منطقِ این استدلال، که انتخابات کاملاً نمایشی و بی فایده است، واقف هستم. هر چه باشد، ایران یک تئوکراسی اسلامی است، کشوری که در آن در نهایت رهبر قدرت تصمیم گیری را در اختیار خواهد داشت و انتخابات نیز شدیداً، از آغاز تا پایان، مرحله به مرحله برنامه ریزی و مدیریت می شود. اختیارات رئیس جمهور کاملاً محدود می شوند، و ظاهراً هر آن چه که قبلاً موجب غیر قابل پیش بینی شدن انتخابات می شد (نظیر سال 1997، که در آن یک آخوند اصلاح طلب، رقیب پیشتاز خود را که از دید حکومت ارجح بود به چالش کشید) با انتخاب مجدد «محمود احمدی نژاد» در سال 2009 به پایان رسید. میلیون ها نفر از مردم ایران از سرعت عجیب شمارش آراء و حواشی مشکوک پیروزی نمایشی «احمدی نژاد» خشمگین شده و با سر دادن شعار «رأی من کجاست؟» به خیابان ها آمدند. خشونتی که برای سرکوب این اعتراضات به کار گرفته شد، و دادگاه های نمایشی و دیگر تاکتیک های استالینیستی که در پی این وقایع صورت گرفت، ظاهراً نشان داد که نظام ایران، یک استبداد پیش پا افتاده و مبتذل را در پیش گرفته است که در آن فرآیند رأی گیری کاملاً نمایشی است و نتایج آن بی پروا دست کاری می شوند.

با این حال، همان طور که مناظرات انتخاباتی جنجالی و غیرمنتظره و نتیجه ای که با پیش بینی های همه متفاوت بود نیز نشان داد، رد کردن احتمال این که انتخابات ایران صرفاً صحنه آرایی و تظاهر است، برداشتی اشتباه از پویایی های پیچیده داخلی این کشور است؛ و نادیده گرفتنِ بی ربط بودنِ تناقضات طراحی شده درون مقر سیاسی ایران نیز یک اشتباه بود. منظور مرا اشتباه برداشت نکنید؛ منظور من این نیست که انتخابات ایران یک حرکت دموکراتیک حقیقی است؛ جمهوری اسلامی حتی در بهترین دوران خود نیز بسیار با استانداردهای لازم برای برگزاری انتخابات آزاد و عادلانه فاصله داشته است.

با این حال انتخابات (حتی انتخاباتی که در آن به شدت تقلب می شود) نمایانگر نقاطی بحرانی در چرخه حیات نظام های سیاسی هستند و در ایران مکرراً نظام انقلاب را به جهت های جدید متمایل ساخته اند. در برخی مواقع، این تغییرات عمدی بوده اند، مانند زمانی که «علی اکبر هاشمی رفسنجانی» در سال 1989، به منظور رهبری کردن بازسازی های پس از جنگ در کشور، کاملاً بی رقیب زمام امور را در دست گرفت. در مواقع دیگر، تغییرات تا حد زیادی پیش بینی نشده بوده اند، مانند پیدایش جنبش اصلاح طلبی یا حتی خودِ «احمدی نژاد» ، که تبدیل شدنش از دستیار رهبر به سپر بلای او، موجب شد به مقر سیاسی ایران ضربه وارد شود.

انقلاب ایران محصول ائتلاف مستحکمی بود که جز مخالفت با شاه، توافق نظر چندانی نداشتند و جمهوری اسلامی در طول تاریخ خود، رقابتی شدید بر سر نفوذ و قدرت را تجربه نموده است. این رقابت به پویاییِ همیشه است، و انتخابات فرصتی برای ناظران خارجی فراهم می کند که شرایط بازی را ارزیابی کنند. برای افراد درون نظام، مبارزات انتخاباتی دریچه هایی به روی مدعیان بلندپرواز و جناح های رقیب می گشاید، تا به واسطه آن ها خودشان را برای نفوذ و شکل دهی فضای سیاسی ایران آماده سازند، درست همانند کاری که «خاتمی» و «احمدی نژاد» انجام دادند.

انتخابات ایران از این رو مهم است که روزنه هایی را فراهم می سازد که کاندیداها از آن طریق عملکرد و گفتمان های رسمی در خصوص مسألهات پیچیده را به چالش بکشند (همانند کاری که نامزدها در طول مبارزات انتخاباتی این دوره در مورد مسأله هسته ای انجام دادند)، روزنامه نگاران از مرزهای سانسورهای دولتی رها شوند، و رأی دهندگانی که گرد هم جمع می شوند خواستار آزادی زندانیان سیاسی، از جمله دو نامزد بازداشت شده پس از انتخابات بحث برانگیز دوره پیش، گردند. به قول «اکبر گنجی»، یکی از برجسته ترین مخالفان ایران، انتخابات (حتی انتخاباتی که کاملاً هماهنگ شده باشد و تنها مجموعه ای از گزینه های ناقص را پیش روی رأی دهندگان گذارد) ترمزها را خواهد برید و اتفاقاتی غیر قابل کنترل را رقم خواهد زد.

و از آن جا که میراث انقلاب و مبارزه دیرینه ایران برای حکمرانی، مشارکت مردمی را ناگزیر کرده است، انتخابات این کشور میلیون ها نفر از مردم را به شیوه هایی که کنترل آن معمولاً دشوار است، بسیج کرده و به جنب وجوش در می آورد؛ حتی اگر پیشگیری ها برای سرکوب آنان کاملاً هماهنگ شده و برنامه ریزی شده باشد. ما این صحنه ها را در سال 2009، زمانی که میلیون ها تن از ایرانیان به خیابان آمدند تا خواستار شمارش آراءِ خود شوند، شاهد بودیم؛ چون حتی با وجود این که آن ها با محدودیت های انتخاباتی نظام که بر آن ها حاکم است کنار آمده بودند، باز هم در حقشان اجحاف شده بود. این حقیقت که 74 درصد از واجدین شرایط در ایران در رأی گیری روز جمعه حضور به هم رساندند، در صفوفی طولانی به انتظار ماندند و مسلماً بر هراس و ناامیدی که پس از تظاهرات و آشوب های سال 2009 گریبانگیرشان شده بود، فائق آمدند، نشان می دهد که خود مردم ایران باور دارند که فرآیندها و نهادهای انتخاباتی از اهمیت برخوردار است. نه فداکاری های آن ها و نه خوشحالیشان از نتیجه بدست آمده را نمی توان نادیده گرفت.

اگر از هشت سال رفتارهای عجیب و احمقانه رئیس جمهور کنونی، «محمود احمدی نژاد» هیچ درسی هم نگرفته باشیم، دستِ کم این را آموخته ایم که رئیس جمهور ایران نقش مهمی دارد. با وجود عدم مشروعیت انتخاباتی، محدودیت های سازمانی، و تلاش های سخت کوشانه نظامی که حول دستور الهی ایجاد شده است، باز هم سمت ریاست جمهوری یکی از قدرت های حقیقی است که توانسته مضامین سیاست های داخلی و خارجی را شکل دهد. این مقام، اختیارات قابل توجهی در زمینه بودجه ایران، چارچوب بندی فعالیت های سیاسی داخلی، جوّ اجتماعی و فرهنگی، و حتی حساس ترین جنبه های سیاست های امنیتی ایران، اعمال می نماید. هنگامی که «حسن روحانی» در ماه اوت رئیس جمهور گردد، در دورانی به نزدیکی رأس قدرت خواهد رسید که کشور تحت فشارهای خارجی بی سابقه ای قرار گرفته و در آستانه تغییر نسلی درون حکومتی است.

برای درک بهتر اهمیت نقش رئیس جمهور ایران، کافی است به سوابق آخرین کسانی که این سمت را در اختیار داشته اند توجه کنید. «محمد خاتمی» ، رئیس جمهور اصلاح طلب، در طول دو دوره ای که رئیس جمهور بود (1997-2005) توانست از برخی از بدترین موارد نقض حقوق بشر در ایران جلوگیری کند و راه هایی تازه برای مشارکت و آزادی بیان سیاسی ایجاد نماید. دوران تصدی او، موجب جذب سرمایه گذاری های خارجی در ایران و تثبیت نرخ ارز شد. او روابط ایران را با بسیاری از کشورهای جهان بهبود بخشید، و حتی به ایجاد تعلیق چند ساله برخی از نگران کننده ترین جنبه های برنامه هسته ای کشور کمک کرد.

به هر شکل که حساب کنیم، این ها را نمی توان یک موفقیت خالص در نظر گرفت؛ بلندپروازی «خاتمی» برای ایجاد تغییر، اساساً توسط وفاداری ثابت قدمانه او به نظام تئوکراتیک و بسیاری از سیاست های مشکل ساز آن، محدود شده بود و حتی اصلاحات خفیف وی نیز هر بار با مخالفت تندروها متوقف یا خنثی می شد. با این وجود، این ها را با دو دوره ای که جانشین وی، «محمود احمدی نژاد»، روی کار آمد مقایسه کنید. «احمدی نژاد» مسئولیت سرکوب تکنوکرات ها و رسانه ها را بر عهده داشت، رونق و فزونی درآمدهای نفتی را بر باد داد، و با سخنرانی ها و گفته های افراطی و نفرت انگیز خود، به منزوی شدن کشورش کمک کرد. واضح است که میانه روی های منقطع «خاتمی»، بیشتر از ستیزه جویی های بی پروا و تند و شدید «احمدی نژاد»، به مردم ایران و به جامعه بین الملل کمک کرده است.

پرسشی که اکنون با آن روبرو هستیم این است که آیا ایرانیان و جهان، با مدیریت «حسن روحانی»، فرد روحانی که قاطعانه بر رقبای محافظه کار خود برتری یافت، شرایط بهتری خواهند داشت یا خیر. نخستین نشانه ها کاملاً خوش یمن و مساعد هستند، اما نظام فریبکار ایران و عدم تعادل تندروهای این نظام، به ویژه آن ها که در نهادهای امنیتی هستند و رویکرد دیپلماتیک گذشته «روحانی» نسبت به مسئله هسته ای را به نقد می کشند، باعث می شود نتوان با قطعیت و یقین در مورد نتیجه انتخابات اظهار نظر کرد.

با این حال هدف از این نشست، تجزیه و تحلیل انتخابات است، و من می خواهم چند دقیقه را به تأکید بر عواملی که دستیابی به این نتیجه را تسهیل کرد (نتیجه ای که بسیاری از تحلیل های پیش از انتخابات را نقض نمود) اختصاص دهم. هنگام بررسی انتخابات، پیروزی «روحانی» بعید به نظر می رسید. گفته می شد که کاندیدای ارجح محافظه کاران، «سعید جلیلی» ، یک بوروکرات مذهبی، خشک و رسمی است که شش سال پیش به عنوان مذاکره کننده ارشد هسته ای گماشته شد. صلاحیت های اصلی «جلیلی» برای این مقام، جانباز یا «شهید زنده» بودن او (چرا که وی یک پای خود را در جنگ با عراق از دست داده است)، جای مُهر بر پیشانی او (از نماز خواندن زیاد)، و خدمات او به آیت الله «علی خامنه ای» طی ده سال گذشته بود. درک این که چرا «جلیلی» به عنوان شخص منتخب در نظر گرفته می شد ساده است؛ او اساساً نسخه ای بهبود یافته از «احمدی نژاد» بود، یک تندرو از نسل جوان تر که به تعهد تمام و کمال به آرمان های انقلاب افتخار می کرد اما با توجه به صلاحیت های محدود خود، کاملاً تحت فرمان آیت الله «خامنه ای» قرار می گرفت.

در سوی دیگر، «روحانی» حتی با وجود حمایت ضمنی «علی اکبر هاشمی رفسنجانی»، در ابتدا کمترین میزان هیجان را درون ایران برانگیخت و توجه ها به او در خارج از کشور حتی از آن هم کمتر بود. چون آخوند بودن در شرایط کنونی در ایران بسیار نامطلوب است، و چون تندروها سوابق عملکرد «روحانی» در زمینه هسته ای را پیوسته تحقیر می کردند، آینده روشنی برای کاندیداتوری او تصور نمی شد. علاوه بر این، حتی اگر بر فرض محال مبارزات انتخاباتی او موفقیت آمیز برگزار می شد، تصور می شد که تندروها هیچ تردیدی در انجام دادن هر کاری که باعث خنثی شدن این تهدید بالقوه گردد، به خود راه ندهند.

با وجود این معایب، چندین عامل مهم وجود داشت که موجب کامیابی «روحانی» شد. اول اینکه، او موفق به اداره کمپینی زیرکانه و با تدبیر شد که به وی کمک کرد اعتماد افراد پرنفوذ مقر سیاسی را جلب کند و در عین حال قشر جوان و ناراضی رأی دهندگان را متقاعد سازد که به وی شانس مجددی دهند. «روحانی» هشت سال را صرف تحقیر سیاست های «احمدی نژاد» نموده بود و هنگام صحبت از مسأله هسته ای، مکرراً بر هزینه های آن بر اقتصاد ایران و ثبات سیاسی کشور تأکید می کرد. این امر به وضوح با گفته های دیگر سنت گرایان تشدید شد، چرا که آن ها نیز از قبل با «جلیلی» یا دیگر کاندیدای محافظه کار، «محمدباقر قالیباف» ، به پاره ای از دلایل از جمله تردید در خصوص قابل اعتماد بودن آن ها یا توانایی آنان در مدیریت کشور، مشکل داشتند.

با این حال «روحانی»، برای پیشی گرفتن از محافظه کارانی که با کمک نظام همراه با او به این رقابت راه یافته بودند، باید علاوه بر جوانان ناراضی ایران، اصلاح طلبان را نیز متقاعد می ساخت. بدین منظور او تلاش کرد تا از خط قرمزهای حکومت عبور کند، مثلاً با وعده دادن به آزاد کردن زندانیان سیاسی. وی همچنین با اشاره ای روشن به «میرحسین موسوی» و «مهدی کروبی»، دو کاندیدای اصلاح طلبی که پس از انتخابات 2009 بازداشت شدند، اظهار داشت که وی تمامی کسانی که تحت حصر خانگی قرار گرفته اند را آزاد خواهد کرد. او ویدئویی پیرامون زمینه مبارزات انتخاباتی خود در کمک به خروج ایران از شرایط دشوار کنونی، منتشر ساخت. این ویدئو همچنین بر تجربیات وی در طول جنگ با عراق و  مذاکرات هسته ای تأکید داشت. مبارزات انتخاباتی تهاجمی و انتقادی او، توجه مردم ناراضی ایران را جلب کرد و آن ها نهایتاً دور او جمع شدند.

راهبردِ لحظه آخری کمپین او، کنار زدن مرزهای مسأله هسته ای بود. «روحانی» با حرارت پیرامون مزیت های نسبی استراتژی های خود، در حضور یک خبرنگار تلویزیون دولتی به بحث و مشاجره با رئیس ستاد «جلیلی»، که معاون مذاکره کننده نیز بود پرداخت. در این راستا، او مسئول غافلگیرانه ترین و چشمگیرترین تغییر در مبارزات انتخاباتی بود: پیدایش انتقادی شدید و صریح از رویکرد کنونی در قبال مسأله هسته ای. این انتقادات در طول یکی از سه مناظره تلویزیونی میان هشت کاندیدای تأیید صلاحیت شده، مطرح شد. در طول یک گفتگوی زنده چهار ساعت و نیمی در تلویزیون دولتی، تبادل نظر در خصوص مسائل کلی سیاست خارجی، به شکلی غیرمنتظره تبدیل به مبارزه و انتقاد شدید با رویکرد هسته ای شد. یکی از نامزدها، «علی اکبر ولایتی»، برای شکست خوردن در دست یابی به یک معاهده هسته ای، و اجازه دادن به گسترش و افزایش تحریم ها علیه ایران، «جلیلی» را مورد سرزنش و انتقاد قرار داد.

بحث و گفتگوی شگفت آوری که در پی اتهامات «ولایتی» شکل گرفت، آگاهی مقامات و حاکمان ایران از آسیب پذیری روزافزون کشور را افشا کرد. این را می شد تنها به عنوان یک مداخله در نظر گرفت، مداخله ای که توسط سرسخت ترین حامیان حکومت آغاز شد و هدف آن نجات دادن نظام از طریق اعتراف به مخاطرات کنونی و روی آوردن به عمل گرایی (به جای خشک اندیشی های «جلیلی») بود. این رویداد همچنین به منزله اعتراف به مشکلات و سختی های ناشی از تحریم ها بر زندگی مردم ایران بود. تمام این مسائل به سود «روحانی» تمام شد، چرا که ظاهراً میانه روی های وی در این زمینه، در مقایسه با تمرد و مقاومتی که «جلیلی» و «آیت الله خامنه ای» از آن سخن می گفتند، همگامی بیشتری با خواسته های عموم مردم داشت.

«روحانی» علاوه بر مبارزات انتخاباتی زیرکانه خود، از اتحاد بی سابقه میان جنبش اصلاح طلب ایران و جناح میانه رویی که «روحانی» و «رفسنجانی» به آن تعلق دارند، بهره برد. پیشینه تفرقه میان این دو جناح به نخستین سال های انقلاب باز می گردد. این جدایی و اختلاف پس از سال 1997 که اصلاح طلبان قدرت را در دست گرفتند و «محمد خاتمی» ، پرچم دار اصلاح طلبان، با کسب اکثریت آراء رئیس جمهور شد، تثبیت شد. اصلاح طلبان با ملحق شدن به جناح میانه رو در این انتخابات، سعی کردند راهی برای خروج از انزوای سیاسی که پس از اتمام ریاست جمهوری «خاتمی» به آن گرفتار شده بودند، بیابند. «روحانی» با پیوستن به اصلاح طلبان، شانس بیشتری یافت و کناره گیری «محمدرضا عارف»، تنها کاندیدای اصلاح طلب تأیید صلاحیت شده، او را قدرتمندتر کرد. در سوی دیگر، گروه محافظه کاران همچنان پراکنده باقی مانده و هرگز به نفع یک نامزد واحد ائتلاف نکردند. اگر محافظه کاران به جای این که آراء خود را میان چهار نامزد پخش کنند، به نفع یک نفر جمع آوری می کردند، می توانستند انتخابات را حداقل به دور دوم بکشانند و از شور و حرارت اقدامات روحانی بکاهند تا از انتخاب شدنش جلوگیری نمایند.

البته مسلماً موضوعی که به سود «روحانی» تمام شد، نارضایتی و ناخشنودی مردم ایران بود، چرا که آنان شاهد سقوط ارزش واحد پولی خود، بازگشت زندگی توأم با ریاضتی که پس از جنگ ایران-عراق تجربه کرده بودند، و از بین رفتن حقوق و آزادی های اساسی خود طی هشت سال اخیر بودند. این حقیقت که مردم حتی پس از ناامیدی و فشار خردکننده ای که در انتخابات سال 2009 تجربه کردند، هنوز تمایل داشتند که بار دیگر امیدوار باشند، نقش تعهدی جدی برای تغییرات مسالمت آمیز و اقدامات دموکراتیک را برجسته تر می سازد. مردم این کار را برای جلوگیری از وقوع یک نتیجه بدتر، یعنی انتخاب «سعید جلیلی» ، مذاکره کننده هسته ای، که به نظر می رسید شعارها و رویکرد سرسختانه و مقاومتی اش، سختی هایی بیش از هشت سال گذشته را برای مردم به ارمغان بیاورد، انجام دادند.

همه این دلایل می توانند مشارکت گسترده مردمی در روز انتخابات و پیروزی قاطع «روحانی» را توجیه کنند. با این حال، نمی توانند این مسئله را توضیح دهند که چرا آیت الله «خامنه ای» از فریبکاری و تقلبی که در انتخابات 2009 از آن بهره گرفت، استفاده نکرد و اجازه داد نتیجه به درستی اعلام گردد. برای درک در این موضوع به عقیده من باید به تحلیل مبارزات انتخاباتی، رویه های آن و استقرار دولت بعدی ادامه دهیم.

یک توضیح این امر می تواند این باشد که آیت الله «خامنه ای» در محاسباتش اشتباه کرد و زمانی که کاندیداتوری «روحانی» بدون اخطار قبلی چالش برانگیز شد، خودش را بار دیگر در سایه رویدادهای غیرمنتظره یافت. هر چه باشد، محافظه کاران از سال 2005 تمامی امور ایران را در دست گرفته بودند؛ و بر تمامی نهادهای کشور کنترل داشتند. با زندانی شدن یا تبعید رهبران اصلاح طلب، هیچ کس انتظار نداشت که نیروهای تغییر طلب بتوانند چنین قدرتمند احیا شوند. قطعاً امکان این امر وجود دارد که آیت الله «خامنه ای» ، متوجه شده باشد که مبارزات انتخاباتی در جهتی غیرمنتظره در حال حرکت است، اما تصمیم گرفته با عدم مداخله در انتخابات (برعکس سال 2009) از تحمیل تنش های بیشتر به نظام جلوگیری کند.

  با این حال، احتمال دیگری نیز وجود دارد و این احتمال، نگرش و رفتار منعطف و آسان گیرانه عجیب آیت الله «خامنه ای» در برابر هزاران نفری که برای آزادی زندانیان سیاسی در گردهمایی هایی انتخاباتی «روحانی» شعار سر دادند، و همین طور نامزدهایی که در مناظره زنده تلویزیونی، رویکرد هسته ای او را به چالش کشیدند، را بهتر توجیه می کند. آیت الله «خامنه ای» حتی تصمیم گرفت در لحظات پایانی، از تمام مردم ایران (حتی کسانی که از جمهوری اسلامی حمایت نمی کنند) درخواست کند که در رأی گیری شرکت کنند، که با توجه به سختگیری های ایدئولوژیک نظام، چنین موضعی از جانب رهبر بی سابقه بود. بنابراین می توان این سخاوت و بخشندگی آیت الله «خامنه ای» را به عنوان تلاشی عامدانه برای هدایت انتخابات به سمتی که همه انتظارش را داشتند، تفسیر نمود. به جای این که انتخاب «روحانی» را به عنوان تکرار مجدد انتخابات پرشور «خاتمی» در سال 1997 در نظر گرفت، شاید بتوان آن را بازتابی از تغییر ناگهانی آیت الله «روح الله خمینی» در سال 1988 و 1989 دانست: زمانی که او «رفسنجانی» عمل گرا را مسئول پایان بخشیدن به جنگ با عراق کرد، و سپس به او کمک کرد تا در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شود تا بتواند برنامه های بازسازی پس از جنگ را پیاده سازد. حال نیز همانند آن زمان، رهبر ایران تمایلی به فداکاری بی نهایت ندارد. شاید اجازه دادن به پیروز شدن «روحانی» ، شیوه ای است که «خامنه ای» در پیش گرفته تا یک واسطه را برای بهبود بخشیدن به روابط تیره ایران با جهان و پیدا کردن راه حلی برای مناقشه هسته ای، روی کار آورد و کشور را قادر سازد تا صادرات نفتی را احیا و تجارت های عادی خود را از سر گیرد.

البته این بدین معنا نیست که «روحانی» راه ساده ای در پیش دارد. او باید با حمایت تندروها مبارزه کرده و حداقل پشتیبانی ضمنی از جانب رهبر را حفظ نماید. او برای انجام این کار ناچار خواهد بود بر یک دهه رنجش و دلخوری غلبه کند. «روحانی» در دورانی که رهبری مذاکرات هسته ای را بر عهده داشت، توانست یگانه امتیاز جدی که جمهوری اسلامی تا به حال به غرب ارائه داده است را اجرا کند: تعلیق چندساله فعالیت های غنی سازی کشور، که درست پیش از آن که «احمدی نژاد» به قدرت رسد پایان یافت.

این حرکت «روحانی» ، خشم بی پایان تندروها، از جمله رهبر، را برانگیخت. آن ها این معاهده را پذیرفتند اما تا همین تابستان اخیر، علناً دیپلماسی هسته ای «روحانی» را مورد حمله و انتقاد قرار دادند. با این حال، امروز بسیاری از ایرانیان (از جمله بسیاری از افراد درون خود نظام) توانایی وی در دستیابی به یک معامله مناسب با جهان در زمینه برنامه هسته ای را قابل تقدیر می دانند. بنابراین انتخاب او نشانگر تغییری تاریخی در رویکرد ایران در قبال جهان است و ممکن است بن بست هسته ای این کشور در آینده نزدیک حل وفصل گردد. با این وجود، «روحانی» برای غلبه بر ناسازگاری های دیرینه میان محافظه کاران و پیشبرد دستور کار خود برای تغییر در فرهنگ سیاسی ماکیاولی داخل ایران، به حمایت تزلزل ناپذیر آیت الله «خامنه ای» نیاز خواهد داشت، این رهبر در طول 25 سال قدرت خود، این حمایت را تنها در اختیار یک رئیس جمهور قرار داده است: «احمدی نژاد»، در دوره اولش.

پیروزی «روحانی» برای جمهوری اسلامی ایران، نمایانگر نقطه عطف مهمی است، البته ابعاد و بردارهای این نقطه دقیقاً مشخص نیست. «روحانی» از بسیاری جهات یک ابزار تصادفی تغییر در ایران است. وابستگی های سیاسی گذشته او، بیشتر از آن که به چپی هایی که 15 سال پیش جنبش اصلاحات را راه اندازی کردند نزدیک باشد، به محافظه کاران سنتی نزدیک است. «روحانی» یک عمل گرای رک و راست است که تجربیات بسیاری در مانور دادن درون نظام مذهبی ایران دارد. او عاقل تر از آن است که همانند «احمدی نژاد» در استفاده از قدرت خود زیاده روی کند؛ و او به عنوان یک آخوند، نگرانی های طبقه مذهبی جمهوری اسلامی را تا حدی تسکین خواهد داد. درست است که او در طول مبارزات انتخاباتی خود، از گفتمان های اصلاح طلبانه بهره برد، اما قصد ندارد بیش از حد از اصول نظام، که مهم ترین آن برتری رهبر است، منحرف شود. در عین حال، تمرکز «روحانی» بر هزینه های اقتصادی سوء مدیریت های «احمدی نژاد» ، هم با طرز فکر سنت گرایان حکومت و هم با خواسته های مردمی که یک دهه سختی و سرکوب را متحمل شده اند، هم خوانی دارد. همه این ها دست به دست هم می دهند تا رئیس جمهور جدید، از حمایتی گسترده تر از هرکس دیگری در تاریخ پس از انقلاب ایران، بهره مند گردد و این ویژگی می تواند به نجات دادن کشور از انزوا و بحران اقتصادی، به وی کمک کند.

نتیجه گیری نهایی از پیروزی «روحانی» این است که آیت الله «خامنه ای» و فرماندهان سپاه در ایران، به عمق بحران موجود در کشور پی برده اند. این که آن ها در تلاش برای دست یافتن به راه حلی برای علل این بحران (بن بست موجود با جامعه بین الملل بر سر مسأله هسته ای) ، تا چه حد از خود انعطاف پذیری عملی نشان دهند، معمای دیگری است که هنوز از پاسخ آن مطمئن نیستیم، به ویژه که ایران در زمینه های سیاسی همیشه غیر قابل پیش بینی است.

این دوران برای واشنگتن فرصت فوق العاده ای است. نشانه هایی از میانه روی داخلی در ایران می تواند مشوقی برای از میان رفتن ائتلاف های بین المللی قدرتمند برای اعمال تحریم ها علیه این کشور باشد؛ و زمانی که «روحانی» در ماه اوت قدرت را به دست گیرد، با چشم اندازی از مشکلات گوناگون هم در مورد مسئله هسته ای و هم در دیگر زمینه های نگران کننده برای واشنگتن، به ویژه سوریه و رفتار حکومت با شهروندان خود، روبرو خواهد بود. با این وجود، هر اتفاقی که روی دهد، ما باید از این که روند سیاست های ایران در جهتی خلاف بینش و تفکر معمول در حرکت است، خرسند و خشنود باشیم. این امر یک علامت خوش یمن است و باید آن را به فال نیک گرفت.

در طول مبارزات انتخاباتی، گزارش هایی منتشر شد مبنی بر این که «علی اکبر صالحی» ، وزیر خارجه ایران، رهبر کشور را متقاعد ساخته است که اجازه دهد طیف گسترده ای از اقدامات جدید و ابتکار عمل ها در قبال واشنگتن به کار گرفته شود. تهران به سرعت این صحبت ها را انکار کرد، اما این گزارش احتمال بهبود روابط میان جمهوری اسلامی و ایالات متحده را تا حدی تقویت می سازد.

این اخبار، درست همانند نتیجه انتخابات ریاست جمهوری، حاکی از شدت تغییر روند بازی در مقابله با واشنگتن، حتی در زمانی که محافظه کاران امور ایران را در دست دارند، می باشد. امروز می توان تقریباً به سادگی فراموش کرد که در اکثر تاریخچه جمهوری اسلامی، حمایت از مذاکره با واشنگتن، به عنوان یک ضربه سیاسی مهلک تفسیر شده است. مثلاً صحبت هایی که در خصوص چگونگی مذاکره با «شیطان بزرگ» هفته گذشته در مناظره انتخاباتی از پیش تعیین نشده ای که در تلویزیون دولتی برگزار شد به میان آمد و در طول مبارزات انتخاباتی این دوره نیز ادامه یافت، ده سال پیش حتی قابل تصور هم نبود؛ حتی در آن زمان نیز گفتگوی علنی در خصوص این که ایران باید با واشنگتن مذاکره کند یا خیر، برای مقامات کشور کاری نادر و خطرناک تلقی می شد.

مخالفان گفتمان با امریکا، افراد کم اهمیتی نیستند، و مهم ترین شخص در میان آنان رهبر جمهوری اسلامی، آیت الله «علی خامنه ای» است. دیدگاه های افراطی همیشگی او، بازتاب دهنده یک بی اعتمادی عمیق نسبت به اهداف امریکا است که حداقل به مدت سه دهه ادامه یافته و احتمالاً نیازمند چیزی فراتر از یک دلجویی ساده برای فرونشاندن خشمش است.

تمامی این تحولات برای واشنگتن خشنودکننده است و نشان از این دارد که راهبرد امریکا، حداقل در این مورد، موفق عمل کرده است. نتیجه انتخابات مهر تأییدی بود بر اینکه هنوز تمایل سیاسی به دست یافتن به یک مصالحه هسته ای درون جمهوری اسلامی وجود دارد. با این حال، حتی با وجود یک رئیس جمهور میانه روتر، نمی توان مسئله هسته ای را به آسانی حل وفصل کرد، و حوزه های پراکنده سیاسی ایران هنوز به پیچیدگی قبل است.

تغییر جهت غیرمنتظره در انتخابات از آن چه که گمان می رفت یک صحنه سازی برای انتخاب یکی از منتخبان تحت الحمایه رهبر باشد و موجب بروز مبارزات مردمی در خصوص سیاست های خارجی ایران و احیای لحظه آخری آشوب های خیابانی که پس از انتخابات 2009 شاهد آن بودیم گردد، مائل کنونی واشنگتن را حادتر هم کرده است. تا کنون، به نظر می رسد که شرایط کاملاً مناسب باشد، و پیوسته به ما یادآور می گردد که هنوز برای حل و فصل بحران هسته ای فرصت وجود دارد.

ایالات متحده برای غلبه بر بدبینی دیرینه (که کاملاً هم ناموجه نیست) تصمیم گیرنده نهایی ایران، باید از خلاقیت و بردباری بیشتر استفاده کند. اولین و مهم ترین چیز آن است که سیاست گذاران امریکا باید درک کنند که «روحانی» نیاز دارد به ایرانیان نشان دهد که می تواند پاداش هایی ملموس در قبال پیشنهادات دیپلماتیک از جامعه بین الملل دریافت کند. این بدین معناست که واشنگتن باید خود را برای پیشنهاد لغو چشمگیر تحریم ها، در ازای هرگونه امتیازی در مسئله هسته ای، آماده سازد. نقش کنگره در این موقعیت بی نهایت مهم است؛ اگر واشنگتن از به قدرت رسیدن یک میانه رو حقیقی که از اعتباری واقعی و حمایت آشکار برای هرگونه پیشرفت در مسأله هسته ای برخوردار است، با طیف جدیدی از تحریم ها استقبال نماید، واکنشی نابخردانه به نخستین اخبار خوبی که پس از سال ها از ایران به گوش رسیده، نشان داده است.

سیاست گذاران امریکا همچنین باید بدانند که ممکن است «روحانی» در تلاش برای حل مناقشه هسته ای، بدون تشدید بی اعتمادی تندروها، با محدودیت هایی واقعی مواجه گردد. به عبارت دیگر، راه خروج از انزوا و بحران اقتصادی راه خطرناکی است، اما رئیس جمهور جدید ایران، که گاهی اوقات با لقب «شیخ دیپلماسی» از او یاد می شود، احتمالاً بهترین و مناسب ترین شخصی است که در این لحظه می تواند در این راه گام بردارد.

از فرصتی که در اختیارم قرار دادید تا در برابر شما حضور یابم سپاسگزارم، و بی صبرانه در انتظار پاسخگویی به پرسش هایتان هستم.

منبع: پایگاه خبری ایران هسته ای