پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : محمد جواد لاریجانی در آخرین تحلیل خود از حوادث پس از انتخابات گذشته آن
را به کودتا تشبیه کرد و گفت اگر رهبری ترسو داشتیم آن کودتا به نتیجه
میرسید.
به گزارش خبرآنلاین، معاون بین الملل و حقوق بشر قوه قضائیه در گفتوگو با هفته نامه «شما» ارگان
حزب موتلفه اسلامی گفت: در جریانهای اخیر یکی از جاهایی که ما اصولگراها
لغزش کردیم و به نظر من باید نسبت به ولی امر احساس شرم کنیم این است که
بعضی از دوستان ما بحث مربوط به حمایت از ولی را زیر سایه اختلافاتی که با
آقای احمدینژاد داشتند قرار دادند و برای حمایت از ولی امر و مصداق همین
ولایت قیام نکردند؛ در حالی که تیرهای فراوانی به سمت ایشان در جریان بود.
چکیده سخنان معاون اموربینالملل رئیس قوه قضاییه را در ادامه می خوانید:
* کسانی که قائل به حلال و حرام نیستند به مراجع تقلید نیازی ندارند، ولی
برای آنکه استفاده سیاسی کنند دائماً به قم میروند و از قم آنچه میخواهند
تهیه میکنند. در حالی که اینها اصلاً فقه را قبول ندارند. اسلام را دین
زندگی جمعی نمیدانند.
* ما نباید آدمهای غد، کلهشق و دربسته
باشیم و همیشه باید اعتبار بگیریم و ببینیم کار و نتیجه آن چگونه بوده است و
اهل سبک و سنگین کردن و سنجیدن امور باشیم. در واقع بصیرت چنین چیزی را
اقتضا میکند. اینطور نیست که افراد اصولگرا دگم باشند.
*
ولایت در عمل چهار رکن دارد. رکن اول حساسیت نسبت به مشروعیت حکومت است.
یعنی شیعه همیشه نسبت به اینکه چه کسی ولایت امر را به دست دارد حساس است.
امروزه دغدغه مشروعیت را در ادبیات سیاسی دنیا، بیداری سیاسی میگویند و
بیداری سیاسی مسئله ناب و بسیار مهمی در امر مشارکت است. تفاوت مکتب ولایت
با بقیه در این است. ولایت با نان شروع نمیشود بلکه با دغدغه مشروعیت آغاز
میشود. رکن دوم دانستن و تشخیص ملاک مشروعیت است. شرایط مشروعیت هم فقط
این نیست که مردم او را دوست داشته باشند. اصلاً معنای اصولگرایی این است
که شیعه ملاک مشروعیت را بداند. سومین رکن در بحث ولایت دانستن مصداق است.
اینکه همه چیزها را بدانیم و به مصداق آن اهمیتی ندهیم یا اصلاً ندانیم
انحراف است. رکن چهارم مسئله تولّی و تبرّی است.
* دشمن کوشید
تا حساسیت نسبت به اصل ولایت را هدف قرار دهد. اینکه حکومت چه ربطی به دین
دارد. وقتی حریف این مسئله هم نشد به این فکر افتاد که مصداق ولایت را عوض
کند. لذا آقای موسوی به آقای منتظری نامه مینویسد که این کار از روی حساب
است. تفکر سکولار که برای علما ارزشی قائل نیست.
* در همین
جریانهای اخیر در داخل و خارج همه ولایت را مورد هجوم قرار دادند و ما به
خاطر اینکه با آقای احمدینژاد بد یا خوب هستیم، از ایشان آنطور که باید
حمایت نکردیم. برخی اوقات نصیحت هم میکردند که حقش بود آقا اینطور به
میدان نمیآمد. صورت قضیه را نفهمیدند.
* مواردی هم هست که
ولایت را باطل میکند. بسیار مهم است که ما این موارد را بدانیم. اگر
ندانیم ممکن است دولّا راست شویم، ولی نمازمان باطل است. مثل نماز جمعهای
که این حضرات خواندند.
* وقتی آقای موسوی اعلام کرد که من پیروز
انتخابات هستم و غیر از این نمیشود، این مصداق کامل خروج علیه امام عادل
بود. متأسفانه اشتباهی که در فهم اتفاق افتاد این بود که بعضیها گفتند:
«دو نفر با هم دعوا دارند. آقای احمدینژاد و آقای موسوی. آقای احمدینژاد
تندی کرد. ایشان هم تندی کرد. عصبانی شد و دعوا شد.» و صورت مسئله را در
همین حد دانستند. بعد هم گفتند، باید روبوسی و چاق سلامتی کنند تا قضیه
فیصله یابد. تازه ایراد هم گرفتند که چرا ولی امر آمد خط و مرزها را مشخص
کرد. نفهمیدن صورت قضیه خطر بسیار بزرگی است.
بسیار ابلهانه است
اگر فکر کنیم که دو نفر عصبانی شدند و با هم دعوا کردند و گفتند، برویم به
خیابان. در خیابان طرفداران آقای احمدینژاد و آقای موسوی با هم دعوا
نمیکردند. در اینجا علیه نظام خروج کردند و تمام دنیا به آنها علیه نظام
کمک کردند و این توطئهای نبود که در لحظه آخر کلید بخورد. بلکه مقدمه داشت
و مهم است بدانیم که چرا خط اصلاحات در کشور ما به اینجا رسید. کسی
نمیتواند ادعا کند که من طرفدار ولایتم و آنگاه علیه ولی امر خروج کند.
* خروج عبارتی است که در ادبیات اسلامی خود داریم و کودتا هم عبارتی است
که در ادبیات سیاسی دنیا وجود دارد. انتخابات، فضای رقابت و ستادهای
انتخاباتی داخل نظام بود که همه اینها امکانات نظاماند و یکدفعه برگشتند و
همه انرژی در حال تحرک که در مردم بود به سمت نظام نشانه رفتند. بعد هم
دیدیم بلافاصله آن را متوجه رهبری کردند. طبیعی است که اگر رهبری بدون
فتانت و ترسو داشتیم، اینها در کودتا موفق میشدند و اسلامیت نظام از بین
میرفت.
* فرض کنیم آقای موسوی پیروز و رئیس جمهور میشد. اعلام
یک طرفه ریاست جمهوری و کشاندن مردم به خیابانها فقط هنر او نبود. بلکه
شخص دیگری هم پیدا میشد و میتوانست مردم را به خیابانها بکشاند. او هم
بگوید: «اصلاً آقا میخواهید، خود بنده هستم.» نتیجه این امر چه میشد؟
جمهوریت یا دموکراسی و همینطور تمامیت ارضی ما هم از بین میرفت.
* بعضی از دوستان میگفتند: «حقش بود آقا به صورت پدرانه این دعوا را
فیصله میداد.» در حالی که دعوا بین دو بچه نبود که پدرانه رفتار شود. بلکه
گروهی شمشیر علیه خود نظام کشیدند و رهبر انقلاب شجاعانه و داعیانه اسلام،
تمامیت نظام، تمامیت ارضی و دموکراسی را حفظ کرد. حتی کسانی هم که
بیدیناند اگر دموکراسی را دوستدارند باید دست رهبری را ببوسند. اصلاً
رهبری لنگر دموکراسی در کشور است.
* باید مراقب پاتک جدید جریان
نفاق باشیم. رهبری با مدیریت داهیانه خویش ما را از دوران فتنه به سلامت
عبور داد. ایشان برخورد مدبرانهای با فتنه 18 تیر داشت و فتنه سبز را نیز
که عظیمترین فتنه در نوع خود بود، با صبر، شجاعت و تواضع با شکست مواجه
کرد. دشمنان در حال تدوین و پیریزی موج دوم فتنه هستند اما باید مراقب
باشیم و دیگر غافلگیر نشویم.