پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : روزنامه جمهوری اسلامی نوشت:
آيتالله محمدتقي مصباح يزدي از جمله شخصيتهاي علمي به شمار ميروند كه حضورشان در قدرت سياسي و در رسانهها، مجامع مختلف و مراكز اثرگذار حوزوي و غير حوزوي، پس از رحلت بنيانگذار جمهوري اسلامي، حضرت امام خميني - رحمت خدا بر او باد- و به ويژه در سالهاي اخير، گسترش يافت و در سايه آن تلاش كرده و ميكنند با ديدگاهها و برداشتهاي خود در مسائل اسلامي و موضوعات جاري، بر مسائل مختلف سياسي و فرهنگي و اجتماعي و مديريتي كشور اثر بگذارند. چنان كه ميدانيم دامنه اظهار نظرهاي ايشان محدود به مسائل كلي فكري و اسلامي نميشود و تا داوري درباره جريانها و اشخاص و عملكردها و حتي تعيين يا حمايت از نامزدهاي انتخابات و يا مخالفت با برخي ديگر و ورود در جزئيات، پيش رفته است. ايشان درباره برخي مسائل نيز حساسيت ويژهاي دارند، از جمله دعوت به وحدت و همدلي كه از سوي برخي جريانها و شخصيتهاي دلسوز و محترم بر آن تاكيد ميشود و ايشان لازم ميبينند در برابر آن موضع بگيرند و نسبت به آن هشدار دهند تا مبادا كسي به آن اعتناء كند!
به عنوان نمونه ايشان در آستانه انتخابات با تاكيد بر اينكه اصلاحطلبان ميان مردم جايي ندارند، با اطمينان خاطر خبر دادند كه "سران آنان قطعا رد صلاحيت ميشوند" و سپس افزودند: "متأسفانه افرادي كه از همه جا شكست ميخورند و هيچ جايي آنها را راه نميدهند حتي در نماز جمعه! دم از وحدت ميزنند." و اين جمله ظاهرا اشاره به رئيس محترم مجمع تشخيص مصلحت نظام، جناب آيتالله هاشمي رفسنجاني است كه آقاي مصباح در سالهاي اخير يكي از وظايف اصلي خود را مقابله با ايشان دانستهاند. چنان كه برخي رسانههاي حامي آقاي مصباح نيز آن را اشاره به آقاي هاشمي گرفته و با طرح اين پرسش كه "چرا كسي كه به نماز جمعه راهش نميدهند، دم از وحدت ملي ميزند!؟" برآن تاكيد كردند.
ايشان يك هفته پيش از انتخابات اخير رياست جمهوري به مناسبت عيد مبعث، در تحليل اينكه چرا به رغم بعثت پيامبر(ص) همه مردم هدايت نشدهاند به يك نكته اساسي درباره خود اشاره كردند و آن اينكه "پس از 80 سال به اين رسيدهام كه سرّ مسئله اين است كه اصلا اين عالم براي اين آفريده نشده كه همه به زور به سعادت برسند و اصلاح شوند."
از سوي ديگر آيتالله مصباح يك روز پس از اعلام نتيجه انتخابات 24 خرداد و هويدا شدن اينكه نامزد محترم مورد حمايت صريح ايشان، تنها حدود يك دهم آرا را كسب كرده است، در ارزيابي وضع انتخابات و عملكرد خود، به جاي تحليل منطقي و پرداختن به علل واقعي عدم اقبال اكثريت قاطع جامعه به اين جريان، در تاكيد بر اينكه اينان تنها به وظيفه خود عمل كردهاند و نبايد نااميد شد، افزودهاست: "اين عافيت طلبان و راحت طلبان هستند كه نسبت افراطگري را به عدهاي ميدهند، اما با دادن اين نسبتها تكليف ساقط نميشود." و اين اشاره به شخصيتها و جريانها و رسانههاي مختلف است كه بارها به ويژه در هفتههاي اخير نسبت به قدرت گرفتن "افراطيون" هشدار داده و يا ناكامي بزرگ اين جريان در انتخابات اخير را برخاسته از تندرويهاي آنان شمردهاند.
نمونه برجسته و آشكار آن را بايد آيتالله هاشمي رفسنجاني شمرد كه همواره از جمله در انتخابات اخير به نقد افراطگري و دعوت به اعتدال و پرهيز دادن از تندروي فراخوانده است. چنان كه در بيانيه مهم خود پس از انتخابات و برگزيده شدن حجت الاسلام و المسلمين آقاي روحاني به رياست جمهوري، در برشماري برخي از درسهاي اين انتخاب پرمعنا از جمله نوشتهاند: "به بزرگان انديشهساز در داخل كشور، درس داد كه تحجّر، دگمانديشي، بداخلاقيها، حذفها، طردها و انحصارطلبيها، متاعي بيبها و مقطعي است و جايي در طاقچه ذهن و زبان مردم اين سرزمين ندارد و مهرباني، تعامل و اعتدال، بهترين زبان براي گفتگوي با مردم است و بهويژه جوان ايراني خوب ميداند كه چگونه در برگههاي آراي خويش به سفيران عطوفت سلام دهد." و افزودند: "انتخابات 24 خرداد فقط يك رويداد سياسي نبود، بلكه يك اتفاق فرهنگي، يك هشدار اقتصادي و يك همراهي اجتماعي براي اعلام انزجار از كلّهشقي، قانونگريزي و فراز و فرودهاي افراط و تفريط و برگشت به راه اعتدال و عقلانيت است كه جانْمايه رسالت نبوي و اساس تعاليم ائمه هداست." و ديديم كه اكثريت جامعه نيز در انتخابات 24 خرداد به اين منطق درست پاسخ مثبت داد.
اظهارات پس از انتخابات آيتالله مصباح نشان ميدهد جناب ايشان ارزيابي و تحليل درستي از آنچه در جامعه گذشته و ميگذرد و نتايجي چون نتيجه 24 خرداد را پديد آورده و ميآورد ندارند. پيداست راه شناخت اينكه اين گروه يا آن جريان چقدر در ميان مردم جايگاه دارند، ادعاهايي از اين دست كه آيتالله مصباح ميكنند نيست و راههاي شناخته شده ديگري دارد و نمونه آن انتخابات اخير بود كه به رغم موانع و مسائلي كه پيش آمد، اندازه نفوذ اشخاص و جريانها را اجمالا در جامعه نشان داد! نگارنده در اين يادداشت نميخواهد به اين ادعاها بپردازد. چنان كه هدف اصلي، ارزيابي مخالفت مستمر ايشان با دعوت به وحدت و اعتدال از سوي بزرگاني مانند آيتالله هاشمي نيست. خواستهاي كه دستكم در اين انتخابات از سوي جريانها و شخصيتهايي كه قرابت فكري با ايشان دارند نيز پيگيري شد و به جايي نرسيد. علت عدم حضور آيتالله هاشمي رفسنجاني در نماز جمعه نيز اگر خود جناب ايشان لازم بدانند بيان خواهند كرد كه ناشي از شكست و منع ايشان از آن بوده است يا نه؟
البته تا آنجا كه نگارنده خبر دارد نكته اصلي اين است كه ايشان وضع را -دست كم تا پيش از انتخابات اخير- مساعد بيان آنچه خود به مصلحت جامعه و كشور ميدانستند و از ايشان انتظار ميرود نميديدند و آنچه را ممكن ميدانستند بيان شود راهگشا نميدانند. البته حضور شخصيتي در سطح آقاي هاشمي در مناصب و جايگاههاي نظام از جمله امامت جمعه، بيش و پيش از آنكه كسب اعتبار و وجهه براي وي بوده باشد، مايه اعتبار فزونتر آن منصب و جايگاه بوده است، به ويژه اگر آن منصب به هر دليل در جامعه دچار افت جايگاه شده باشد!
در اين فرصت تنها به طرح چند پرسش ميپردازيم كه پاسخ شفاف به آنها از سوي جناب آيتالله مصباح ميتواند دستكم برخي افراد به ويژه عناصر جوان را كه از برخي حقايق فكري يا تاريخي آگاهي لازم ندارند، در ارزيابي بهتر و ميزان اثرگذاري رهنمودهاي جناب ايشان كمك كند؛ به ويژه وقتي آقاي مصباح اينگونه وارد مصاديق و جزئيات مسائل جاري كشور و جامعه ميشوند و از جمله درباره اشخاص داوري ميكنند و به جاي تحليل واقعي عدم اقبال جامعه، ديگران و حتي برخي نزديكان فكري و سياسي به خود را به "عافيت طلبي" و "راحت طلبي" متهم ميكنند، معلوم شود اين سخنان چه جايگاهي دارد و خاستگاه آن چيست؟ و طبعا وقتي شخصي هرچند در سطح آيتالله مصباح احساس مسئوليت كرده و اينگونه وارد مسائل ميشود و درباره افراد و جريانها اظهار نظر كرده و صرف نظر از ميزان درستي و نادرستي آن راي صادر ميكند و خود را در معرض پرسش قرار ميدهد، بايد به ديگران نيز حق داد دستكم برخي پرسشها و ابهامهايي را كه دارند مطرح كنند و توقع پاسخ شفاف داشته باشند و بتوانند به ارزيابي پاسخهاي ايشان نيز بپردازند؛ به همان شفافيتي كه ايشان درباره ديگران نظر ميدهند. شايد طرح اين پرسشها به جناب آيتالله مصباح كه پس از هشتاد سال به حقيقت يادشده پي بردهاند، كمك كند به برخي واقعيات ديگر نيز پي ببرند؛ از جمله اين نكته كه در سالهاي پس از رحلت امام(قده) بيش از حد "نياز" يا "توان" درگير مسائل اجتماعي و سياسي شدهاند و براي علاقهمندان به خود توقع پديد آوردهاند.
ممكن است همه يا برخي از پرسشهاي مورد نظر تكراري باشد يا چندان مهم نباشد اما در مجموع ميتواند ملاك روشنتري در ارزيابي مواضع و ديدگاهها و اظهارات اين استاد محترم به دست دهد. در اين فرصت 5 پرسش را مطرح ميكنيم با اين آرزو كه مايه رنجش و خردهگيري نشويم كه چرا اين گونه از جناب استاد پرسش شده است بلكه به رسم طلبگي فرصتي براي رفع برخي از ابهامها شمرده شود.
پرسش اول:
پيام تاريخي و پرنكته حضرت امام خميني به روحانيت در سوم اسفند 1367 به حق نقطه عطفي در تاريخ انقلاب اسلامي به ويژه در ميان حوزههاست. نكوهش و شكوهاي كه امام خميني در اين پيام از رفتار جريان متحجر و مقدسنماي واپسگرا كرده و سرفصلهايي كه در اين باره دادهاند به راستي مايه شگفتي است. پيامي كه بارها بايد خواند و در آن انديشه كرد؛ از جمله با ذكر برخي موانع و دشواريهاي مبارزه از سوي اين جريانها نوشتهاند: "هر كس صد در صد معتقد به مبارزه نبود زير فشارها و تهديدهاي مقدسنماها از ميدان به در ميرفت." و در ادامه آوردهاند: "بگذارم و بگذرم و ذائقهها را بيش از اين تلخ نكنم. ولي طلاب جوان بايد بدانند كه پرونده تفكر اين گروه همچنان باز است و شيوه مقدسمآبي و دين فروشي عوض شده است." و در ادامه در اشاره به مقايسه نقشآفرينيهاي اين جماعت پس و پيش از انقلاب نوشتهاند: "ديروز "حجتيهايها" مبارزه را حرام كرده بودند و در بحبوحه مبارزات تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغاني نيمه شعبان را به نفع شاه بشكنند، امروز انقلابيتر از انقلابيون شدهاند!" پرسش اين است كه اگر ديگران در نگاه آيتالله مصباح عناصري شكست خوردهاند كه حتي آنان را به نماز جمعه نيز راه نميدهند، و امروز عافيت طلبان ايشان را به افراطگري متهم ميسازند، اما ايشان كه با همت والا و تلاش درخور تقدير خود و به بركت انقلاب اسلامي از فرصتها و امكانات گستردهاي براي بيان و ترويج ديدگاهها و مطالب خود برخوردار هستند و نام مركز آموزشي ايشان نيز مزين به نام "امام خميني" است، تا كنون درباره تفسير و تحليل اين پيام تاريخي چه اقداماتي كردهاند و آيا تلاشي براي شناساندن جريانات مورد اشاره امام به "طلاب جوان" كردهاند و مثلا كساني را كه تلاش كردند به نفع شاه تحريم چراغاني نيمه شعبان از سوي امامخميني و عالمان مبارز را بشكنند، به نسل جوان حوزه معرفي كردهاند تا جوانان گرفتار كژراهه آنان نشوند؟ آيا در ميان منابع و مواد آموزشي و يا برنامههاي جنبي مركز آموزشي ايشان، بخشي هر چند محدود به شناخت ويژگيهاي جريان حجتيه و مباني فكري و تاريخ عملكرد آن اختصاص يافته است؟ پيداست براي كسي يا كساني كه در برابر جريانهاي فكري ديگر آن گونه كه در گذشته و حال سراغ داريم، احساس خطر كرده و ميكنند، نسبت به اين جريان كه امام خميني در برابر آن چنين موضع گرفته و هشدار دادهاند، بايد احساس وظيفه كرده و روشنگري كنند. شايسته است در اين باره گزارشي داده شود. ترديدي نيست اين پيام مهم امام خميني سند مهم و معتبري در تمايز خطوط و صفوف عافيت طلبان و مردان جهاد و مبارزه است و تفسير و تحليل درست و مستند آن كمك بزرگي به اين امر ميكند.
پرسش دوم:
يكي از نقاط عطف مهم در تاريخ پس از پيروزي انقلاب، تصويب قانون اساسي و نظرخواهي عمومي از مردم در 12 آذر 1358 ميباشد. پيداست پذيرش قانون اساسي پس از تصويب آن و تاييد از سوي امام خميني و ديگر بزرگان دين و راي مثبت دادن به آن، شاخصهاي مهم در ساختار جمهوري اسلامي و راهيابي به مناصب عالي آن بوده و هست. چنان كه دليل روشني كه در همان دوره نخست انتخابات رياست جمهوري براي رد صلاحيت يكي از سران گروههاي مخالف مطرح شد، عدم راي اين فرد به قانون اساسي بود. پرسش اين است كه آيا آيتالله مصباح در آن سال به قانون اساسي راي مثبت دادهاند يا نه؟ منشأ اين پرسش اين است كه ايشان در ارديبهشت سال89 در مدرسه فيضيه در نقد موضوع "رهبري شورايي" گفتهاند: "در طول تاريخ حكومت پيامبران و يك هزار و چهارصد سال شيعه، مسئله حكومت شورايي مطرح نبود و هيچ پيامبري را نداشتيم كه با مجموعهاي از پيامبران حكومت كرده باشد. چنين موردي را حتي در زمان ائمه اطهار(ع) و فقهاء سنتي نيز نداشتيم و در هيچ آثاري نيز چنين چيزي نيامده است." ايشان افزودهاند: "ممكن است امروز برخي افكار غربزده چيزهايي بنويسند ولي سراغ نداريم كه كسي از فقهاي ما احتمال اين كار را داده باشد." اين در حالي است كه موضوع "شوراي رهبري" در هفت اصل و يك عنوان قانون اساسي در كنار عنوان "رهبر"، آمده بود و در بازنگري سال 68 نيز كاملا حذف نشده است. با وجود مبنا و اصولي كه در نگاه ايشان اين گونه با اسلام و فقه اسلامي و حتي تاريخ اديان توحيدي مخالفت دارد و كسي از فقهاء احتمال درستي آن را نيز نداده است، ايشان چگونه اين امر را ناديده گرفته و به قانون اساسي راي مثبت دادهاند؟ (پيداست اينك شوراي رهبري موضوع بحث نيست و نيازي به بحث ندارد و ذكر آن براي بيان منشأ پرسش است.)
پرسش سوم:
جنگ هشت سالهاي كه از سوي دشمنان تبهكار و سرسخت اسلام بر كشور و مردم مظلوم و نظام نوپاي اسلامي ما تحميل شد، آوردگاه اسلام و كفر و ميدان بزرگ جهاد با سران كفر و نفاق و استكبار بود و خون صدها هزار زن و مرد و كودك و جوان و سالمند كه مظلومانه در جاي جاي اين سرزمين بر زمين ريخته شد يا به جانبازي و اسارت آنان انجاميد، شاهد گوياي اين جهاد مقدس و دفاع مظلومانه بود. جهاد و دفاعي كه ميليونها نفر مرد و زن، هر كدام به گونهاي در عرصه آن حضور عملي يافتند و اداي وظيفه كردند و زبان از شرح فداكاريها و تلاشهاي طاقتفرسا و جانفشانيهاي آنان قاصر است. روحانيون و عالمان معظم حوزوي در سطوح مختلف علمي و اجتماعي نيز مشاركت گسترده رزمي و تبليغي داشتند و هزاران نفر شهيد و جانباز تقديم كردند و بسياري از آنان علاوه، فرزندان و نزديكان خود را راهي نبرد كردند و قرباني دادند كه كم و بيش در گزارشها آمده است. پرسش اين است كه آيتالله مصباح كه كم و بيش شاهد بوديم براي پيروزي يك نامزد آن گونه وارد ميدان شدند و برخي نشريات مربوطه و نيز برخي شاگردان از تقديم طلاهاي يكي از نزديكان ايشان به ستاد انتخاباتي آن نامزد خبر دادند و اينك اين گونه فرمانده سالهاي دفاع مقدس و منصوب از طرف امام خميني را به جرم دعوت به وحدت، عنصري شكست خورده ميشمارند كه حتي به نماز جمعه نيز راه داده نميشود، چرا حتي يك روز خودشان و فرزندانشان در جبهه حضور نيافتند و در حد يك سخنراني نيز براي تقويت روحيه رزمندگاني كه در جبهه حضور داشتند شركت نجستند؟ آيا در طول نزديك به سه هزار روز جنگ حتي توفيق يك يا چند روز حضور تبليغي يا حتي حضور "نمادين" نيز نميشد حاصل گردد؟ چنان كه ميدانيم بسياري از رزمندگان عزيز در سطوح مختلف به رغم دشواريهايي كه براي آنان و نزديكانشان وجود داشت، ماهها و بسياري از افراد در مجموع سالها دور از خانه و خانواده در جبهه حضور يافتند. آيا سزاي كساني كه آن گونه فشارها و آن همه دشواريهاي همهجانبه جنگ و مديريت كشور و نظام را بر دوش كشيدند و به اين نيز بسنده نكرده و فرزندان خود را نيز بارها راهي جبهه كردند، اين است كه امروز كساني كه حتي خاطره يك روز حضور در جبهه در نامه اعمالشان نيست، آنان را عناصر شكست خوردهاي بشمارند كه به هيچ كجا راه ندارند و عناصري عافيت طلب شمرده شوند؟ اگر قرار باشد مشاركت در هشت سال دفاع و جهاد مقدس ميزاني براي شناخت عافيت طلبي باشد و بيترديد چنين است، امروز چه كساني به اين عنوان نزديكترند؟
پرسش چهارم:
يكي از موضوعات مورد بحث در سالهاي پس از انقلاب به ويژه در بازنگري قانون اساسي و پس از آن قلمرو اختيارات ولي فقيه و نسبت آن با قانون اساسي و قوانين عادي بوده است و آيتالله مصباح در اين سالها سخت بر مطلق بودن اختيارات ولي فقيه و ما فوق قانون بودن وي تاكيد كرده و مشروعيت قوانين را نيز برخواسته از تاييد ولي فقيه شمردهاند و به مخالفان آن تاختهاند. اين در حالي است كه ايشان در مباحث خود در زمان حضرت امام خميني، در سالهاي 65-66 كه در قالب كتاب نيز منتشر شده از جمله در استدلال بر لزوم "نظارت دقيق" بر "اعمال رهبري" و حتي تشكيل "دادگاه خبرگان" براي رسيدگي به كارهايي كه به تعبير ايشان به "زعم فقهاي مجلس خبرگان صحيح و مطابق موازين شرعي و معيارهاي عقلي نبود" و عزل وي در صورت اثبات عدم شايستگي، می نويسند: "زيرا در اسلام، غير از معصومين عليهمالسلام هيچ كس فوق قانون نيست، بلكه همه بايد تابع قانون باشند". و نيز افزوده اند: "چنين نيست كه رهبر جامعه اسلامي قدرت مطلق و بي¬چون و چرا داشته باشد و كسي نتواند وي را مورد پرسش و بازخواست قرار دهد". (حقوق و سياست در قرآن، ص 262-263) پيداست به قرينه استثنا كردن معصومان(ع) مقصود از قانون علي القاعده نميتواند صرف احكام شرع باشد. پرسش اين است كه خاستگاه تحول و مبناي تبدل نظر ايشان از آن ديدگاه به نگاه كنوني چيست؟ آيا به دليل شرعي تازه برخوردهاند يا برداشت تازهاي از دليل قبل پيدا كردهاند؟ و آيا اگر به فرض، كسي اينك بر اساس مباني و ادله مورد نظر خود همان نظر گذشته ايشان را داشته باشد، اشتباه غير قابل گذشتي مرتكب شده و سزاوار نكوهش است؛ آن گونه كه ايشان گاه به نقد و نكوهش اين افراد ميپردازند؟
پرسش پنجم:
وضعي كه عملكرد دولت كنوني به رغم حمايت گسترده و آشكار آيتالله مصباح از رئيس آن، براي بانيان و حاميان پيش آورده و موجب نقد و فاصله گرفتن آنان از جريان حاكم بر دولت و حتي اعلام بيزاري برخي حاميان پر و پا قرص شده، براي تيزبينان كم و بيش قابل پيشبيني بود و اينكه جناب آقاي مصباح نتوانستند ماهيت اين جريان و برخي صحنهگردانان اصلي آن را بشناسند و اين گونه شريك در خسارات وارده بر كشور و موجب زحمت براي خود و علاقهمندان به خود شوند را ميتوان در كنار ديگر اشتباهات و مواضع قابل نقد ايشان يا ديگران تحليل و ارزيابي كرد. اما يك پرسش را از نظر ديني نميتوان ناديده گرفت و آن اينكه چگونه از سوي برخي حاميان از جمله جناب ايشان، به نفع يك شخص، آن همه كرامات غيبي و فضائل معنوي به عنوان پشتوانه مطرح ميشود، آن وقت در فاصلهاي اندك اين گونه مايه اعلام برائت آشكار و پنهان حاميان ديروز ميشود؛ در حالي كه ميدانيم اينها تنها بروز و ظهور بخش كمي از نارضايتي و حتي بغضي است كه حاميان نسبت به بخشي از عملكرد روساي اصلي دولت دارند؟! چگونه ميشود آيتالله مصباح خبر دهند: وجود مقدس ولي عصر(عج) مشغول دعا براي اين فرد بوده است. و نيز تاكيد كنند: آيندگان به اين نتيجه خواهند رسيد كه انتخاب وي مشحون كرامات و معجزات بوده است. و آن را نفخه الهي در اين زمان و ناشي از ياري عنايات امام زمان(عج) بشمارند، اما اينك اين گونه مبغوض گردد؟ پرسش معرفتي و ناسازگاري آن ادعا و اين واقعيت را چگونه بايد پاسخ گفت؟ علاقهمنديم توضيح ايشان در اين باره را نيز بدانيم. البته پرسشهاي مورد نظر محدود به اينها نيست اما پاسخ به همين مقدار نيز ملاك خوبي براي اهتمام و ارزيابي ديگر رهنمودها و ديدگاههاي اين استاد محترم در مسائل كشور و داوري ايشان در باره شخصيتها و جريانات ميباشد. و "انّ في ذلك لذكري لِمن كان له قلبٌ او القي السمعَ و هو شهيدٌ"، صدقالله العلي العظيم.
پاورقی:
1- نگارنده اينك نمونهاي براي حضور نمادين در جبهههاي حق در خاطر ندارد اما در جبهه باطل ميتوان به حضور شاه حسين اردني در كنار صدام حسين معدوم مثال زد كه آن شاه مفلوك خواست به اين وسيله همراهي خود با صدام و رژيم بعث را نشان دهد!
2 - نگارنده سال پيش در مقالهاي مبسوط در دو قسمت با عنوان "نسبت قانون اساسي و ولايت فقيه" به ارزيابي ديدگاه و سخن ايشان پرداخت.
سیدضیاء مرتضوی
دوستداران و مريدان ايشان پاسخگويي را ياد گرفته و عمل نمايند!
1- حکم شرعی تهمت وافترا چیست ایشان در خطبه نماز جمعه تهران فرمودند یک نفر امریکایی با یک چمدان دلار به تهران امده و دلارهارا در اختیار عده ای از اصلاح طلبان قرار داده البته نقل بمضمون همانوقت باتهام های وارده از طرف اعتراض کردند اما گوش شنوایی نشنید حتی از طرف وزارت اطلاعات هم قضیه پیگیری نشد
2- اقای غرویان اتهاماتی بموئسسه زیر چتر حمایت ایشان وارد کرده اند که از نظر قضایی جرم است چرا عکس العملی نشان ندادند اگر دروغ است تکذیب کنند واگر خدای ناکرده صحت دارد میخواهند باسکوت لا پوشانی کنند باید از قوه قضائیه پرسید چرا فرمایشات اقای غرویان را پیگیری نمیکند قضیه واضح و روشن است در یکی از مراکز حوزی و دینی طلاب جوان بیچاره را بمسلخ تفتیش عقاید می برندووهیچکس صدایش نمیاید
3- ضمن عذر خواهی از همه بزرگان علم و معرفت بعلت نداشتن سواد حوزوی وسر در نیاوردن معانی از القاب و بیان تشریفاتی که منتسب باقایان روحانیان است استفادن نکردم
من که فوق لیسانس مهندسی مکانیک هستم، وقتی کسی سوال پزشکی ازم بپرسه، به دوستام که پزشکی خوندن ارجاشون میدم!
حداقل برایشان میل کنید در جریان باشند .. .. .
انگار بناست که نظرات تایید نشود. اما این نویسنده خیلی خود شیفتگی فراوانی دارد، برای پاسخ به این پرسشهای واهی نیازی نیست تا خود حضرت علامه پاسخ بگویند، شاگرد شاگرد شاگردانشان هم می توانند جواب بدهند. زهی خیال باطل.
چون میدانم تایید نمیشود خلاصه بگویم که اگر این پرسشها پاسخی نداشت مقام عظمای ولایت اینگونه از این علامه به عنوان مطهری و علامه طباطبایی زمان و بصیر به معنای حقیقی کلمه یاد نمی کردند. باشد که به آن آیه آخر خودشان عمل کنند.
بر آن حکومت می کند می داند .
اگر مردم به نامزد مورد نظر شما رای می دادند به سعادت می رسیدند؟
امید است برای افراد جوان و ساده لوح روشنگر باشد و راه وحدت و همدلی با محوریت رهبر معظم انقلاب ، آیت الله هاشمی ، حجت الاسلام والمسلمین روحانی و حجت الاسلام والمسلمین خاتمی و بزرگان دیگر در این طیف پرسابقه و وزین و متین هر روز هموارتر شود.
به عنوان يک جوان ايراني از دوستان آيت الله مصباح پاسخ شفاف و روشني براي اين سوالها مي خواهم، و همين طور در مورد مطالبي که اخيرا جناب آقاي غرويان در مورد مؤسسه آقاي مصباح مطرح کرده اند!
دوم: جا داشت نگارندۀ محترم از آنانی که آقای مصباح را با آقای مطهری مقایسه کردند و بعد از رحلت امام (ره) به ایشان این چنین بال و پر دادند را هم ذکر میکردند.
مثل اینکه نگارنده دل پری داره از علامه
چه سال 88 و چه امسال همه به وظیفشون انجام دادن و هر زمانی وظیفه شرایط خاص خودش رو ایجاب میکنه
بعضی حرفها که مرقوم فرمودید واقعا مغالطه کاری هستش مثلا حضور در جبهه اون هم در حد نمادینش که شما به اون هم راضی شدید،آیا این مزیتی هست به خودی خودش؟؟بنی صدر هم به طور نمادین در جنگ حاضر شده بود!!!
مشکل ما این هستش که از دور میخوام همدیگه رو برانداز کنیم(منظورم هر دوطرف هستش)،من تا حدود زیادی به فعالیتهای موسسه آشنا هستم در زمینه علوم انسانی اسلامی بسیار بسیار و تا حد قابل ملاحظه ای فعال وپویا هست حتی تدوین سند راهبردی و کلی جدید آموزش و پرورش تا حد زیادی به عهده موسسه بوده
راه موسسه همنام لسم موسسه هستش
فعالیتهای دیگه ای هم داره که بخاطر یه مقداذ پررنگ شدن وجه سیاسیش کمتر به اونها توجه شده
لطفا یکطرفه قضاوت نکنید
شماها که تو فلسفه استادین چرا اینطوری استدلال میکنین؟