پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : هر جامعهای که در پی حل و فصل خردمندانه مسایل گوناگون اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی خویش است، ناگزیر از آگاهی نسبت به نقش رسانههاست. این آگاهی حداقل در سه سطح میتواند مدنظر قرار گیرد. نخست شناخت حدود و توانایی رسانهها، دوم شناخت وضعیت سرمایه اجتماعی و چگونگی اعتماد به رسانهها و سوم کاربرد رسانهها به عنوان عامل بازخورد سیاستها و پیوند میان گسیختگیهای اجتماعی.
در سطح اول میتوان گفت رسانهها به تنهایی نه سرچشمه همه دردهای جامعهاند و نه سرآغاز همه درمانها. انتظارهای فزاینده ما از رسانهها و تمایل به قایلشدن نقشهای فوقالعاده برای آنها عمدتا ناشی از ناکارکردیها و کژکارکردیهای نهادهای دیگر اجتماعی و سیاسی نظیر نهادهای مدنی، شبکههای اجتماعی، احزاب و جریانهای قدرت است که گاه در بررسی وضعیت سیاسی یا اجتماعی ما را به بزرگنمایی یا کوچکنمایی نقش رسانهها میکشاند. در سطح دوم باید گفت بیش و پیش از هر رسانهای میزان اعتماد به آن است که به کارکردهای آن جهت میدهد.
بزرگترین رسانهها وقتی از سرمایه اجتماعی مناسب که اعتماد بارزترین شاخص آن است برخوردار نباشند، کمترین قدرت اثرگذاری را دارند و در مقابل کوچکترین رسانهها وقتی که پشتوانه سرمایه اعتماد سیاسی و اجتماعی را داشته باشند، بیشترین توانایی تاثیرگذاری در جامعه را دارند. در سطح سوم باید به رسانه به عنوان زمینه و عامل مهم گفتوگو، مفاهمه و نقد در جامعه نگاه کرد تا به اعتبار آن توانست این ظرفیت را برای کاهش گسستگیها و شکافهای موجود از جمله میان گروههای اجتماعی، جریانهای سیاسی و حکومت و جامعه به کار برد.
آنتونی گیدنز جامعهشناس برجسته معاصر اعتماد را در زندگی اجتماعی مدرن با ارتباطات میانفردی مرتبط میداند. به نظر او بسیاری از آدمها بیشتر وقتشان را صرف «همکنشی» با دیگرانی میکنند که برایشان غریبهاند، ولی این غریبه با غریبه در فرهنگهای پیش از مدرن فرق دارد. در جوامع مدرن در ارتباط با غریبه «بیتوجهی مدنی» وجود دارد، یعنی توجه سریع و نظاره «دیگری» با تکیه بر عدمنیت دشمنانه.
این نوع برخورد به دیگری این پیام را میرساند که «میتوانی به من اعتماد کنی که هیچ نیت دشمنانهای ندارم.» بیتوجهی مدنی همان زمزمه زمینهساز اعتماد است؛ ولی همیشه امکان این برخورد رودررو و بیتوجهی مدنی حتی به صورت گذرا هم نیست.
گیدنز با تمام تاکیدی که بر اعتماد به نظامهای انتزاعی در جوامع مدرن دارد؛ ولی تاکید دارد هنوز هم «روابط چهرهدار» برای کسب اعتماد مهم است و موجب تحکیم آن میشود. به نظر او برای روزآمدکردن مبنای اعتماد باید طرفین هر ارتباطی «چشم در چشم دیگران» بدوزند؛ و این یعنی ارتباط چهره به چهره. بر این اساس اگرچه اعتماد به نظامهای انتزاعی، امنیت را در اعتمادپذیری روزانه فراهم میسازد، اما ذاتا نمیتواند ادراک متقابل یا صمیمیای را عرضه نماید که روابط چهرهدار در اعتماد شخص آن را ارایه میکند.
با تامل در نظریهها و رهیافتهای معتبر جامعهشناختی میتوان نتیجه گرفت «اعتماد» متغیری مهم و تاثیرگذار در جامعه است که منجر به کنشهای فعالانه یا منفعلانه نسبت به ارتباطات محیطی میشود. در فقدان یا ضعف اعتماد سیاسی و اجتماعی رفتارهای جبرگرایانه، مصلحتجویانه، بدبینانه یا انزواطلبانه در حوزه ارتباطات سیاسی جایگزین میشود. از آنجا که اعتماد شخص در دوران مدرن فراتر از سنت، خویشاوندی و اجتماعهای محلی است، جلب اعتماد توسط سازمانها و نهادهای اجتماعی و سیاسی و دولت مهمترین منبعهای تامین آن به عنوان سرمایه اجتماعی است.
در جامعه مدرن اعتماد به اصول غیرشخصی و انتزاعی وجه اصلی اعتماد به حساب میآید. نقاط تماس شهروندان با کنشها و نظامهای سیاسی، نهادهایی از قبیل رسانهها هستند که میتوانند اعتماد بیچهره را به اعتمادی رودررو تبدیل کنند. این نقاط محل پیوند مخاطبان با رخدادهای سیاسی مثل انتخابات و سازمانهای سیاسی مثل نهادهای حکومتی هستند که در صورت بدکارکردی محل گسست میان سازمانها و جامعه نیز میشوند.
در دنیای مدرن حکومتها و سازمانها در همان محیطهای اطلاعرسانی قرار دارند که شهروندان آنها، در نتیجه سازوکارهای عمودی و یکسویه گذشته، دیگر کمتر پذیرفتنی است و حکومتها و سازمانها باید با گرایش به گفتوگو و رفتار مثبت، نحوه ارتباط خود را با شهروندان تغییر دهند. در عصر اطلاعات شهروندان آگاه گاه بیشتر از حکومتها و سازمانها میدانند و این امر میتواند گاه منجر به اصلاح و تغییر سیاستهایی شود که حکومتها و سازمانها به کار میگیرند، این به آن معناست که هر گاه راه ورود شهروندان به صحنه سیاست یا همکاری با سازمان باز شود، ظرفیت پشتیبانی بیشتر از پیشبینی به وجود میآید.
لازمه این امر توجه به مقوله «اعتماد فعالانه» است. «اعتماد فعالانه»، اعتماد به «دیگران»، اعتماد به رقیبان و اعتماد به نهادهای مدنی و سیاسی و موسسات و بنگاههای اجتماعی و اقتصادی است که باید آن را فعالانه ایجاد کرد و به کار بست، «اعتماد فعالانه» به وضوح به ارتباطات روان و رسانههای مستقل و متکثر و آزاد نیاز دارد بنابراین باید برای بالابردن سرمایه اجتماعی هر جامعهای در جهت وضع چنین ارتباطاتی حرکت کرد. در جامعهای نظیر جامعه ما که دستخوش تغییرات پردامنه اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است و با تمامی مسایل و متغیرهای جامعه در حالگذار سروکار دارد، ارتباطات بهویژه از طریق نهادهای جدیدی چون رسانههای بزرگ و خرد میتواند بر مقولههای اعتماد سیاسی و اجتماعی تاثیر بگذارد و از آنها تاثیر بپذیرد. در ایران نابرابری فرصتهای سیاسی و ضعف جامعه مدنی در روندی تاریخی و درازمدت موجب شده است که سرمایه اجتماعی مبتنیبر اعتماد سیاسی سرمایهای آسیبپذیر باشد. فرهنگ سیاسی جامعه ما در طول تاریخ معاصر به دلایل مختلف با عناصری از بدبینی و بیاعتمادی و به تبع آن رقابتستیزی و مشارکتگریزی همراه بوده است. تحقیقات نشان میدهد که پارهای از بیاعتمادیهای سیاسی در ایران، ناشی از انباشت تجارب تلخ تاریخی مردم این سامان به صورت زندگی سیاسی آنان درآمده است. این بیاعتمادی ساختی-تاریخی وقتی با نابرابری فرصتها در رسانههای بزرگ و فراگیر همراه میشود یا در فضاهای تاثیرگذاری مثل انتخابات بروز و ظهور پیدا میکند، صورتی تاملبرانگیز به خود میگیرد.