این روزها همه از آمدن یا نیامدن فردی سخن میگویند که
خودش نیز به صراحت نه آمدنش را تایید میکند و نه نیامدنش را تکذیب. امروز
آخرین فرصت ثبتنام برای حضور نامزدهای یازدهمین دوره انتخابات ریاست
جمهوری است. نگاهها اما در خیابان فاطمی به در ورودی ساختمان وزارت کشور
دوخته شده تا مشخص شود آنها که این همه حرف از آمدن یا نیامدنشان بوده
بالاخره تصمیم نهایی خود را میگیرند؟ در این میان فشار برای حضور آیتا...
هاشمی به رغم مخالفتهای موجود در صدر تحلیلها قرار گرفته و آیتا... را
در مسیری قرار داده که باید تصمیم سرنوشتساز و تاریخی خود را بگیرد؛ آمدن
یا نیامدن. صادق زیباکلام در این زمینه معتقد است او یقینا میآید و با
ارائه پاسخهایی به سوالات ما سعی دارد دلایل این گفته را تشریح کند.
آقای دکتر امروز مهلت ثبتنام انتخابات ریاست جمهوری
به پایان میرسد، آیا همچنان فکر میکنید که آیتا... هاشمی رفسنجانی در
این مدت باقیمانده ثبتنام کنند؟
فکر نمیکنم، یقین دارم. به عنوان یک حرکت تاریخی آقای
هاشمی این ثبتنام را به انقلاب و نظامی که خودشان از معماران آن بودهاند
مدیونند.
اما خیلیها معتقدند ایشان در انتخابات شرکت نکنند.
مثلا چه کسانی؟
مثلا بیش از 160 نماینده اصولگرای مجلس.
بسیاری از نمایندگان شاخص اصولگرا که از تهران وارد مجلس شدهاند درصد بالایی از رای مردم تهران را در سبد خود ندارند.
ولی خانواده آقای هاشمی هم خیلی با آمدن ایشان موافق نیستند.
من احساسات اعضای خانواده و نزدیکان ایشان را کاملا درک
میکنم. به هر حال میدانند که هنوز وارد گود نشده برخی اصولگرایان حاج آقا
را مورد هجمه قرار دادهاند. من هم اگر عضوی از خانواده ایشان بودم ازشان
میخواستم که این کار را نکنند. این هم که میفرمایید برخی از اعضای
روحانیون مبارز با آمدن ایشان موافقت ندارند را بنده هم قبول دارم. قبلا هم
این را توضیح دادم که چرا آنها با آمدن آقای هاشمی موافق نیستند.
شما چرا اینقدر اصرار دارید که ایشان بیایند؟
اگر یک نقطه بود، اگر یک مورد بود، اگر در برخی امور مهم
اصولگرایان در این 8 سال عملکردشان مثبت بود دیگر اصرار به آمدن هاشمی جای
بحث داشت. لذا با توجه به وضعیت عملکردی اصولگرایانه غیر طبیعی نیست که
برخی به سمت ایشان بروند.
شما میفرمایید اصولگرایان، در حالی که اصولگرایان، دولت را بالاخص در دور دوم مسئول بسیاری از این اتفاقات میدانند.
خود این نگاه بزرگترین اشکال کار اصولگرایان است. این
نهایت و غایت رفتار غیرمسئولانه یک جریان سیاسی است که در جریان فرایند یک
انتخابات به قدرت میرسد، به مدت 8 سال این سمت را در دست دارد و حالا که
به انتهای راه رسیده هیچ مسئولیتی را در قبال عملکردش نمیپذیرد و همه
مشکلات را به گردن دیگری میاندازد.
آنها میگویند تا اردیبهشت 90 احمدینژاد با ما بود
اما از آن تاریخ به بعد او راهش از ما جدا شد و ما مسئولیتی در قبال
سیاستها و عملکرد وی نداریم. به همین دلیل است که نامزدهای اصولگرا به
سیاستهای احمدینژاد انتقاد میکنند و وعده تغییر آن سیاستها را در صورت
پیروزی در انتخابات میدهند.
اینها هم توجیه و سفسطه است. اولا که اصولگرایان بعد از
اردیبهشت 90 همچنان از احمدینژاد پشتیبانی میکردند. اما به فرض که
پشتیبانی نمیکردند، آنها کجا و کی با سیاستهای وی مخالفت کردند؟ ثانیا که
مساله خیلی مهمتر این است که بالاخره تا اردیبهشت 90 با همه وجود از او
پشتیبانی میکردند. خب همه این سیاستهایی را که امروز مورد انتقاد قرار
دادهاند مربوط به قبل از اردیبهشت 90 است. آقای ولایتی از سیاست خارجی و
رویکرد احمدینژاد به مذاکرات هستهای انتقاد میکنند. خب آیا غیر از این
است که آقای احمدینژاد این رویکرد را از همان سال 84 شروع کرد؟ پس چرا آن
موقع دکتر ولایتی اعتراضی نکردند و نداشتند بلکه سیاست خارجی احمدینژاد را
به عنوان یک رویکرد مثبت میستودند. مهندس باهنر و شمار دیگری از بزرگان
اصولگرا میگویند که بستن سازمان برنامه و بودجه کاری خطا بوده. خب سوال از
آقای باهنر و سایر اصولگرایان مخالف بسته شدن سازمان برنامه این است که
آیا آقای احمدینژاد بعد از اردیبهشت 90 این اقدام را کرد یا در همان
سال84؟ دکتر حداد عادل امروز میفرمایند که طرح مساله هولوکاست از سوی
احمدینژاد کار درستی نبوده. عین همان پرسش از ایشان هم مطرح است که آیا
احمدی نژاد این سیاست را بعد از اردیبهشت 90 به اجرا درآورد؟ برخی از همین
افراد که نامزد ریاست جمهوری شدهاند هم به گونهای صحبت میکنند، به
گونهای شعار میدهند و به گونهای میگویند که اگر ما انتخاب شویم
اینجوری میکنیم یا آنجوری میکنیم، که انگار همین دیروز به کشور آمدهاند و
هیچ مشارکتی در قدرت، در سیاستها، در تصمیمات و هیچ چیز دیگر نداشتهاند.
شما فقط برگردید به مطبوعات ظرف 8 سال گذشته و ببینید اولا اصولگرایان چه
نقشی در به روی کار آمدن و انتخاب آقای احمدینژاد داشتند، ببینید دست کم
تا اردیبهشت 90 چگونه از سیاستهای احمدینژاد با تمام وجود حمایت
میکردند. من حتی معتقدم بعد از اردیبهشت 90 هم همچنان از او پشتیبانی
میکنند.
شما معتقدید که آقای هاشمی باید بیایند چون کارنامه اصولگرایان را ظرف 8 سال گذشته کاملا موفق نمیبینید؟
اینکه اصولگرایان حالا مسئولیت بپذیرند یا نپذیرند و همه
مشکلات را بریزند بر سر دولت به نظر من چیزی را عوض نمیکند. مساله اساسی
این است که اگر اصولگرایان مجددا در انتخابات بر سر کار آیند، ادامه
سیاستهای 8 سال گذشته دست کم برای 4 سال دیگر تداوم پیدا میکند.
و شما فکر میکنید تنها راه، آمدن آیتا... هاشمی است؟
خیر اصلا من چنین فکری ندارم که بجز آمدن ایشان ما راه
دیگری نداریم. اتفاقا از خیلی جهات ایشان انتخاب مناسبی نیستند. مورد اول
همان سن ایشان است. اینکه طیف گستردهای از اصولگرایان از همان ابتدا در
برابر ایشان صف آرایی میکنند و در صورت انتخاب شدنشان از همان روز اول سعی
خواهند کرد که انتقادات خود را با شدت پی بگیرند. با این حال همچنان
معتقدم که ایشان باید بیایند چون در غیر اینصورت عرض کردم همین وضعیت 8 سال
گذشته ادامه مییابد.
برخی معتقدند که علت تردید آقای هاشمی به دلیل آن است که خیلی هم مطمئن نیست رای میآورد.
من نصف حرفتان را قبول دارم. اینکه ممکن است آقای هاشمی
موفق نشوند و عملا از نامزدهای دیگر شکست بخورند اما اینکه تعللشان به
واسطه این مساله است را قبول ندارم. چند دلیل هم دارد؛ همان مساله سن ایشان
و این که خیلیها علیه ایشان بسیج خواهند شد. البته این برنامهها سال 84
برای اصولگرایان جواب داد اما خیلی بعید به نظر میرسد که در شرایط فعلی و
با توجه به اینکه مردم خودشان دارند میبینند که اصولگرایان چه عملکردی
داشتهاند، باز هم تبلیغات بتواند برایشان رای جمع کند. مساله دیگر این است
که رای منفی آقای هاشمی کم نیست؛ یعنی خیلیها از ایشان خوششان نمیآید و
اصلا ربطی هم به عملکرد و این حرفها ندارد البته من معتقدم که اگر ایشان
ثبتنام کنند اصولگرایان لاعلاج و علیرغم آنکه دلشان نمیخواهد اما دکتر
ولایتی را کنار خواهند گذارد و به دنبال قالیباف خواهند رفت چون میدانند
محبوبیت او خیلی بیشتر از سعید جلیلی، ولایتی یا حداد عادل است.
یعنی واقعا آقای هاشمی نگرانی از بابت رای نیاوردن ندارند؟
بالاخره هر نامزدی دغدغه شکست یا باخت را دارد. یقینا این
دغدغه را آقای هاشمی هم دارند. هر نامزدی از شکست بدش میآید و یقینا آقای
هاشمی هم اصلا خوششان نمیآید که پیروز نشوند. اما هیچ کدام اینها دلیل
تعلل و دغدغه ایشان برای آمدن نیست. آقای هاشمی نمیخواهند رئیس جمهور
بشوند تا به یک پست و مقامی برسند و معروف شوند. ایشان معتقدند کشور در
شرایط حساسی است و میخواهند بیایند تا از مشکلات بکاهند و اوضاع را سامان
دهند. آقای هاشمی به الگوی توسعه اقتصادی غربی باور دارند. یعنی همان مسیری
را که هند، ترکیه، برزیل، آرژانتین، مالزی و غیره رفتهاند. رویکرد سیاست
خارجی ایشان هم که همان تنشزدایی دوران اصلاحات است.
آقای دکتر خیلی وقتها شما آنقدر قرص و محکم و صریح در
خصوص نقطه نظرات و دیدگاههای آیتا... هاشمی صحبت میکنید که مخاطب تصور
میکند که ایشان شخصا اینها را به شما گفتهاند. در حالی که شما میفرمایید
آخرین باری که به دیدار ایشان رفته بودید تیرماه 88 بوده است. شما
میگویید که آقای هاشمی به الگوی توسعه اقتصادی غربی اعتقاد دارند یا ایشان
در سیاست خارجی میخواهند به سمت تنشزدایی و توافق با غرب بروند. سوال
این است که شما چگونه اینقدر صریح و محکم در خصوص اعتقادات مهم و بنیادی
ایشان اظهار نظر میکنید؟
من 5 سال با ایشان گفتوگوی صریح، بی پرده و بدون رتوش
داشتم که حاصل آن شده کتاب «هاشمی بدون رتوش». آقای هاشمی اصطلاحا خیلی
دنده پهن هستند. اما بارها و بارها در جریان آن گفتوگوها عصبانی میشدند و
از کوره در میرفتند. من ادعا میکنم که توانستهام به خیلی از باورهای
ایشان برسم و آنها را بفهمم. منتها اتفاق جالبی که افتاده این است که با
بخش عمدهای از تفکرات ایشان موافقت دارم و خودم هم اینگونه میاندیشم. به
علاوه هیچ وقت دفتر آقای هاشمی یا نزدیکان ایشان به بنده نگفتهاند که از
این به بعد شما از جانب آقای هاشمی لطفا دیگر حرف نزنید. یا آنچه را که در
خصوص باورهای ایشان گفتهام را تکذیب نمایم.
با توجه به تمام این حرفها، آیا همچنان به ایشان توصیه میکنید که بیایند؟
اگر کوچکترین روزنه امیدی میداشتم که اصولگرایان
میتوانند بر مسائل به وجود آمده غالب شوند، یقینا اصراری نمیداشتم که
ایشان بیایند و در عوض میرفتم خدمتشان و گفتوگوهایم را با ایشان ادامه
میدادم. واقعا اگر ایشان نیایند هم برای خودشان خیلی بهتر است و هم برای
من. ولی مشکلات چه میشود؟ تکلیف دینِ آقای هاشمی به نظام و انقلاب چه
میشود؟