arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۵۹۱۷۶
تاریخ انتشار: ۵۶ : ۲۳ - ۲۷ فروردين ۱۳۹۱

اخلاق؛ زيستن در محدوده اعتدال و آگاهي

براساس فلسفه اخلاق فارابي، سعادت انسان در آگاهي از مواهب و معيار اخلاق او در رعايت اعتدال است
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : جام جم نوشت: ابونصر فارابي از بزرگ ترين دانشمندان و انديمشندان ايران و جهان در گستره اي زماني به وسعت تمام تاريخ است و اين نكته از آن روي تاييد مي شود كه ارسطو، حكيم پرآوازه يونان باستان را معلم اول و فارابي را معلم ثاني لقب داده اند.
    
    برابر با تاريخ، اين فيلسوف نام آور در علوم مختلف و از جمله موسيقي تبحر داشت، اختراع ساز قانون را نيز برخي تاريخ پژوهان به او نسبت داده اند، اما آنچه هويداست، عمده ترين دليل اشتهار فارابي را نه كارداني اش در علوم گوناگون و نه مهارتش در فن موسيقي سبب شده است، بلكه آنچه وي را چنين نام آور ساخته، تتبعات و كنكاش هاي ارزشمندش در حوزه انديشه و فلسفه است و پيرو آن شرح مفاهيمي متعدد چون رابطه اخلاق و سياست، مدينه فاضله، آغاز و انجام نفس و... .
    
    بر خردمندان پوشيده نيست كه در اين كوتاه جستار نمي توان به بررسي و بازبيني تمامي آراي حكمي و باورهاي فلسفي فارابي پرداخت و پرداختن به چنين مهمي خود مجالي ديگر مي طلبد و مثنوي هفتاد من كاغذي ديگر. با اين حال، نگارنده در پي آن است در نهايت اختصار به واكاوي گوشه اي از انديشه فارابي بپردازد و ديدگاه او را درباره اخلاق و فلسفه آن روشن دارد.
    
    آنچه از بررسي آثار پرشمار فارابي و از جمله بازنگري كتاب هاي مرتبط با اخلاق و علم مدني او چون التنبيه علي السبيل السعاده، فصول المدني، فصوص الحكم، تلخيص النواميس افلاطون، في مبادي اهل المدينه الفاضله و في المله الفاضله برمي آيد، آن است كه اخلاق فارابي تركيب و تلفيقي است از آراي اسلامي بويژه نوع شيعي آن با آراي افلاطون و ارسطو و البته نظريات ويژه خود فارابي را نيز به همراه دارد. به عنوان نمونه، او هنگامي كه اقرار مي دارد علم و معرفت برترين فضايل است، از افلاطون متاثر است و آن زمان كه بيان مي دارد اعتدال و ميانه روي شرط اصلي فضيلت است، از ارسطو متاثر است و آنجا كه از خير و شر سخن مي گويد، نظر به باورهاي اسلامي دارد و هنگامي كه اذعان مي كند، خير و شر اساسي عقلاني دارد، نظريه مخصوص خود را مطرح مي كند.
    
    به باور فارابي، هدف و آرمان نهايي زندگي انسان، سعادت است و البته اين سعادت از منظر او بنيادي عقلاني دارد. در حقيقت، تمامي فلسفه اخلاق فارابي بر پايه چگونگي نيل به سعادت پي ريزي شده است و اين مهم چنان نزد او واجد ارزش است كه حتي هدف اصلي اخلاق را تحصيل سعادت مي داند. به تعبير ديگر، برابر عقيده فارابي، اخلاق، دستوراتي است براي افعال و رفتارهاي ارادي انسان ها و انسان ها با دستورات اخلاقي است كه به سعادت دست مي يابند. مي توان گفت فارابي اخلاق را هم وسيله اي مي داند براي رسيدن به سعادت كه هدف نهايي است. در تاييد اين نكته همان بس كه فارابي در كتاب في التنبيه سبيل السعاده بيان مي دارد: سعادت آخرين هدفي است كه آدمي براي وصول به آن مي كوشد.
    
    به هر روي، به نظر فارابي 4 چيز است كه چون در جامعه اي يافت شود، سعادت 2 دنيا را براي انسان فراهم مي آورد. آن چهار عبارتند از: فضايل نظري، فضايل فكري، فضايل اخلاقي و صناعات عملي.
    
    نكته: نزد فارابي عمل صالح، عملي است كه در اعتدال باشد. اعتدال به زمان آن عمل مكان و شخصي كه به انجام آن قيام مي كند و هدف او و وسايلي كه او به كار مي گيرد و به خود عمل مربوط است
    
    فضايل نظري، عبارت است از علوم آنچه از آغاز امر براي آدمي حاصل شده است، بدون آن كه بداند چگونه و از كجا. اين گونه علوم مبادي اولاي معرفتند و ديگر، علومي كه به تامل و تحقيق و استنباط بر اثر تعليم و تربيت حاصل شده اند. سرآغاز اين قسم اخير، منطق است.
    
    فضايل فكري، استنباط را نافع و وصول هدف را امكان پذير تر مي كند، از اين رو آن را فضايل فكري مدني خوانده اند، اما فضايل اخلاقي، فضايلي است كه بعد از فضايل فكري خواستار خير است و بايد توجه داشت كه شرط به دست آوردن فضايل اخلاقي، داشتن فضايل فكري است. برخي فضايل فكري و اخلاقي فطري هستند و برخي ديگر ارادي. اما كيفيت حصول فضايل انساني اين است كه آدمي نفس خود را بررسي كند و عيب هاي آن را بشناسد و براي به دست آوردن صفات پسنديده كوشش كند.
    
    به باور فارابي، تحصيل فضايل براي ملت هاي مختلف به 2 طريق تعليم و تاديب صورت مي پذيرد. فارابي تعليم را ايجاد فضايل نظري در ملت ها و مدينه ها مي داند و تاديب را طريق ايجاد فضايل اخلاقي و صناعات عملي در ميان مردم مي داند.
    
    فارابي با اين زمينه فكري و با اين پيش فرض كه عقل را در روش رفتار موثر دانسته و فطرت را هم دخيل برشمرده، مي گويد برخي اعمال آدمي درخور ستايش است، برخي درخور نكوهش، و برخي نه درخور ستايش و نه درخور نكوهش. دسته نخست شامل 3 قسم است: اعمال بدني، حالات انفعالي و اعمالي كه از روي فكر انجام گيرد. پيداست كه فارابي اخلاق و كسب خير را هم اكتسابي پنداشته و معتقد است عادات نكوهيده را با ممارست مي توان به اقل درجه كاهش داد و به خير نزديك شد، اما فارابي براي عمل صالح و خير هم شرايطي دارد. او بر آن ايده است كه عمل صالح عملي است كه در اعتدال باشد. اما درباره حد اعتدال مي گويد: اعتدال به زمان آن عمل، مكان و شخصي كه به انجام آن قيام مي كند و هدف او و وسايلي كه او به كار مي گيرد و به خود عمل مربوط است. يعني در همه اين امور بايد اعتدال رعايت شود.
    
    در فصل 21 كتاب فصوص الحكم، فارابي به تعريف لذت و الم پرداخته است. بنا به نظر فارابي، لذت عبارت است از ادراك ملايم و الم ادراك منافر است. به بيان ديگر، اين انديشمند بزرگ در هريك از قواي آدمي كمالاتي مي بيند، مثلاكمال نيروي غضب در چيرگي بر دشمن است و كمال نيروي جوع در لذت خوردن، اما برترين كمال انسان مربوط مي شود به برترين جزء وجود آدمي كه نيروي عقل باشد و در نتيجه فعاليت عقلاني بالاترين حد كمال آدمي است.
    
    در واقع، مساله مهمي كه فارابي در مورد سعادت آدمي (اساسي ترين جزء فلسفه اخلاقي فارابي) به آن توجه كرده است، آگاهي و هوشياري به نعمت ها و مواهب زندگي است. او شرط اصلي لذت و كمال را آگاهي مي داند و در نتيجه، سعادت و خوشبختي را در آگاهي انسان مي بيند. فارابي در اين باره مثال مي زند و مي گويد كسي كه ذائقه يا شامه اش خراب است چگونه مي تواند لذت حاصل از غذاهاي مطبوع و رايحه دل انگيز عطرها را دريابد، پس هيچ لذتي بدون شعور و آگاهي نمي تواند وجود داشته باشد و بالاترين لذات آدمي مربوط است به قوي ترين و بالاترين نيروي ادراك كننده او كه همانا عقل و خرد است. با وجود اين، همان گونه كه بيماري هاي بدني مانع ادراك لذت حاصل از خواب و خوراك مي شود، بيماري هاي روحي يعني امراض قواي عقلي و نقص عقل آدمي و گرايش به شهوات و لذات مانع ادراك لذات روحاني و عقلاني مي شود، بنابراين براي تحقق حكومت تابناك عقل بايد تمام حجاب هايي كه مانع پرتوافشاني خرد مي شوند را از ميان برداشت.
    
    با تمام اين اوصاف، شايسته يادكرد است فارابي، اخلاق و سعادت فردي را به هيچ وجه امري جدا از زندگي مدني نمي داند. به بيان ديگر، در نظر او انسان در زندگي مدني است كه به اخلاق و سعادت فردي دست مي يابد و اخلاق در مدينه شكوفا مي شود نه در كنج غار عزلت. از اين روست كه او بحث مدينه فاضله را نيز مطرح مي كند و توجهي ويژه به پيوند قدرت و اخلاق در سياست معطوف مي دارد كه البته بحث و بررسي آن در اين مختصر نمي گنجد و بماند براي شايد وقتي ديگر.
نظرات بینندگان