رئیسجمهور
سابق کشورمان افزود: «راهکاری که گفتوگوی تمدنها عرضه میدارد، راهکار
منطق و گفتوگو، راهکار تفاهم و تکیه بر مشترکات برای حل اختلافات و پیدا
کردن راهحلهای مشترک بر اساس نقطه نظرهای مشترک برای مسائل جهانی و مسائل
انسانی بود. درست در همان سال، حادثه بزرگ 11 سپتامبر رخ داد؛ ظاهرا
جریانی که مساله را فقط با خشونت میتواند حل کند، متکی بر تعصبات بسیار
سخت و انعطافناپذیر و دیدگاه ایدئولوژیک به مسائل و بسته نگاه کردن به
امور و نوعی انحصارطلبی در اعتقادها و باورها و توسل به زور، برای حل
مشکلات و دستیابی به اهداف، دست به این اقدام زد. ترور یعنی هیچ راهحلی جز
راهحل فیزیکی و خشونتبار برای رسیدن به مقاصد در نظر نداشتن. ترور درست
در مقابل منطق گفتوگو قرار دارد. اگر علل اصلی گسترش تروریزم در دنیا را
در نظر بگیریم، شاید ریشه اصلیاش یا یکی از ریشههای اصلیاش عبارت از این
باشد که قدرتهای غالبی وجود دارند که برای رسیدن به مقاصد خود جز با سلطه
و تحمیل و توسل به زور کاری نمیکنند؛ البته فریب و زور با هم. در واقعه
11 سپتامبر اگر مُعِداَت و عواملی را که به بسط تروریزم کمک کردند، در نظر
بگیریم، عبارتند از اعمال زور در روابط بینالمللی و نیز مقابله با مسائل
با توسل به زور. این منطق دقیقا مقابل منطق گفتوگوست.»
خاتمی با بیان
اینکه هر دوی این مسائل لااقل اهمیت طرح مساله گفتوگوی تمدنها را نشان
میدهد، اظهار داشت: «من از این تصادف تاریخی و تقویمی طرح مساله گفتوگوی
تمدنها و تصویب آن با دو حادثهای که سمبل و نماد اعمال خشونت و زور بود،
استفاده کردم برای اینکه ذهنها را تا حدودی متوجه کنم که گفتوگوی تمدنها
چه میخواست و چه میخواهد و در مقابلش چه چیزی قرار دارد.»
به گزارش
تاریخ ایرانی، رئیس دولت اصلاحات درباره نسبت پارادایم گفتوگوی تمدنها با
مسوولیتهای رسمی خود گفت: «من این مساله را در جریان بحثهای انتخاباتی
سال 76 به عنوان یک پیشنهاد و یکی از رئوس برنامههای خودم مطرح کردم. طرح
مساله گفتوگوی تمدنها پیش از ریاست جمهوری من بود، اگر به بحثهایی که در
زمینه روابط جهانی و در زمینه روابط بینالملل داشتیم، رجوع کنید. سابقه
طرح این مساله در مقابل جنگ تمدنها و برخورد تمدنها را خواهید دید. فکر
میکنم ابتدا در داخل کشور، صاحبنظران و نویسندگان و تحلیلگران کم و بیش به
این مساله پرداختند و بعد سعی شد در عرصه جهانی و در تریبونی که صدایش به
گوش دیگران هم برسد، مطرح شود و به صورت یک امر جهانی درآید. استقبالی که
از این طرح شد، برای من مهم بود. این پیشنهاد از سوی همه قدرتهای رسمی
دنیا و همه دولتها مورد تایید قرار گرفت و نشاندهنده آن بود که در عمق
وجدان حتی قدرتها، چه قدرتهای زورگو و چه قدرتهای رنج کشیده، وضع موجود،
وضع نگرانکنندهای است و آنها هم بدشان نمیآید که وضع دیگری حاکم شود.»
وی
افزود: «حتی شاید کسانی که نسبت به طرح کننده این پیشنهاد نظر مثبتی
نداشتند هم به آن رأی دادند؛ به هر حال دولتهایی بودند که چون این پیشنهاد
از جانب ایران و جمهوری اسلامی مطرح شده بود، با آن معارضه داشتند و خیلی
هم عصبانی بودند که اصلا چرا مطرح شده، شاید هم دلشان نمیخواست این مساله
به نام یک کشور اسلامی و به نام کسی که متعلق به تمدنی غیر از تمدن غربی
است و به نام کسی که یک انقلاب بزرگ در کشورش رخ داده و یک رژیم استبدادی
وابسته به غرب را با انقلاب سرنگون کرده، مطرح شود، اما طنین آن چنان
دلنوازی بود و فضای معنویای که ایجاد کرده بود، آنقدر سنگین بود که حتی
کسانی که شاید با طرح کننده و خود طرح همنظر نبودند، نتوانستند در مقابل
این موج مقاومت کنند و آنها هم مجبور شدند آن را تایید کنند. مهمتر آنکه
انعکاس این پیشنهاد در افکار عمومی، در درجه اول روشنفکران و اندیشمندان و
محافل دانشگاهی و محافل فکری سیاسی و بعد هم در محافل عمومی اجتماعی و بشری
خیرهکننده بود.»
در ایران گفت و گوی تمدن ها از امکانات مادی و معنوی محروم بود
خاتمی
به استقبال جهانی از ایده گفتوگوی تمدنها اشاره کرد و گفت: «هیچ چیز به
اندازه گفتوگوی تمدنها سبب ایجاد نهادهای گفتوگو، ایجاد کرسیهای
نظریهپردازی در مورد گفتوگوی تمدنها، برپایی گردهماییها و نشستهای
متعدد بینالمللی در شرق و غرب عالم، در جهان اسلام و جهان غرب و جهان
مسیحی، در گرایش پایاننامهنویسیهای دانشگاهی در سطوح کارشناسی و
تحصیلات تکمیلی، موج ایجاد نکرده است. در همین سایتهای متعلق به گفتوگوی
تمدنها، از روی تعداد موسساتی که در این زمینه وجود دارند و تعداد کتابها
و تزهایی که در این باره نوشته شده و تعداد سمینارهایی که برگزار شده، اگر
نگوییم گستردهترین موج را ایجاد کرده، لااقل یکی از موضوعاتی بوده که طی
دهههای اخیر توانسته است این طور موج ایجاد کند. اینکه همه دولتها به
نحوی از انحاء اصل را مورد تایید قرار دادند و مهمتر اینکه مجامع علمی،
مجامع حقوق بشری، مجامع دانشگاهی، مجامع اجتماعی و سیاسی، نهادهای مختلف و
بخشهای مختلف جوامع بشری به آن توجه کردند، یک امر شگفتانگیز بود. اما
اگر کمی دقت کنیم، شگفتی آن مرتفع میشود؛ چرا بعضی وقتها شنیده نمیشوند؟
نکته این است که جهان و تاریخ، در آن لحظه که این مساله مطرح شد، تشنه
شنیدن این سخن بود و علت آن هم نگرانیها و ناراحتیهایی بود که همه در
درون خود احساس میکردند. به همین خاطر گفتوگوی تمدنها فراگیر شد، این
نشاندهنده اهمیت شخص طرح کننده نبود. حتی خود طرح هم چندان ابتکاری و
ابداعی نبود. مساله این بود که زمان، زمان طرح مساله بود. امروز با وجود
همه مشکلاتی که ایجاد شده، هنوز گفتوگوی تمدنها در دنیا مطرح است، گرچه
متاسفانه در ایران که مبدا و مرکز طرح مساله آن طور که باید و شاید پیگیری
نشد و از امکاناتی که باید در اختیارش قرار میگرفت و همراهیهای معنوی و
مادی که باید میداشت محروم بود و حتی تلاشهایی هم که در این زمینه شد، با
نقصها و کمبودها و به اصطلاح ناتوانیهای فراوانی از سوی ما به عنوان
پشتوانه کار همراه بود، ولی الان این مساله در دنیا به حیات خود ادامه
میدهد.»
خواسته ما همان خواسته های دنیای اسلام است
رئیسجمهور
سابق کشورمان در بخش دیگری از این گفتوگو تصریح کرد: «ما در ایران مسائل
جامعه مدنی، حقوق انسانی، محدود بودن و مسوول بودن حکومت و قدرت و آزاد
بودن اندیشه و رأی مردم و... را مطرح کردیم، اینها در متن انقلاب ما بود و
جمهوری اسلامی هم که مطرح شد، مبتنی بر این مسائل بود. امروز هم در دنیای
اسلام این مسائل مطرح شده، یعنی خواستهای اولیه رفع دیکتاتوری، استقرار
نظامهای مردم بنیاد، احترام به انسانها، مسوول و محدود و موقت بودن قدرت و
امکان جابهجا شدن قدرت بدون توسل به زور و یا رأی مردم، مسائلی هستند که
امروز مطرح شدهاند. البته انگیزه رفع عقبافتادگیها و رفع تبعیضها و
وابستگیها هم هست که روح زمانه ما آن را ایجاب میکند. ما ایرانیان از
قبل از مشروطیت به این طرف، اینها را میخواستیم؛ در انقلاب مشروطیت و در
جریان نهضت ملی هم همین خواستها مطرح شد. اوجش هم در انقلاب اسلامی بود،
اتفاقا جریانی که ما به آن تعلق داشتیم، این قرائت را از اسلام و جمهوری
اسلامی داشت. در دنیا هم معلوم است که مردم در درجه اول دیکتاتوری را
نمیخواهند، حقوق مدنی و آزادی میخواهند و پیشرفت و عدالت. من معتقدم که
با مسلمانها در درجه اول باید این بحث را بکنیم که ورای اختلافاتی که وجود
دارد، ببینیم آیا اسلامی که به آن اعتقاد داریم، این نیاز عصری و تقدیر
تاریخی را که خداوند مقرر کرده که در شرق و غرب عالم، انسانها دیگر زیر
بار حکومتهای دیکتاتوری نمیروند و میخواهند آزاد باشند، تایید میکند یا
نه؟ بر اساس این مساله میتوانیم به مشترکاتی برسیم.»
خاتمی با بیان
اینکه متاسفانه گفتوگوی تمدنها با مذاکره سیاسی اشتباه میشود، اظهار
داشت: «مذاکره بحثی است که اتفاقا بر سر مصالح و منافع خاصی که کشورها و
دولتها با یکدیگر دارند، در میگیرد، مسائل اختلافی است و در جای خودش
عیبی هم ندارد. Debate بحث عقیدتی و فکری و اندیشهای است. Dialogue اتفاقا
حرکت کردن از موضع مشترک است برای اینکه بتوانیم به راهحلهای مشترک
مسائل برسیم. ماهیت آن با مذاکره و مباحثه، به معنای کلامی قضیه، فرق
میکند. اگر ما بخواهیم موفق باشیم، ابتدا باید امور مشترک را تعریف کنیم و
بر اساس آنها حرکت کنیم. ابتدا باید تصویر خودمان را روی امور مشترک مشخص
کنیم و بعد گام به گام برویم، آن وقت راه به شما خواهد گفت که چگونه باید
رفت. چگونه رفتن را خود راه برای ما مشخص و معین میکند.»
نظر خاتمی درباره جنگ ایران و عراق
سیدمحمد
خاتمی، جنگ ایران و عراق را برخورد دو تمدن خواند و گفت: «تقابلی از نظر
سیاسی میان نظام جمهوری اسلامی ایران با کسانی که نظام غربی و تمدن غربی را
نمایندگی میکردند، وجود داشت. پشتیبانان صدام متعلق به تمدن دیگری بودند و
حتی مدعی بودند نماینده آن تمدن هستند.»
به گزارش مشرق، خاتمی در
گفتوگو با «آیین گفتوگو» که به صاحب امتیازی وی منتشر شده، درباره
همزمانی سالروز تصویب طرح گفتوگوی تمدنها با آغاز جنگ عراق علیه ایران
اظهار داشت: «اجازه دهید مساله را با تصادف طرح مساله گفتوگوی تمدنها با
دو حادثهای که کاملا ضد گفتوگوست، از نظر تقویمی شروع کنم. میدانید که
روز 31 شهریور، سالروز حمله عراق به ایران و رژیم صدام به جمهوری اسلامی
ایران است و روز سیام شهریور، سالروز طرح و تصویب گفتوگوی تمدنها در
مجمع عمومی سازمان ملل است. البته نه در یک سال، ولی از نظر تقویمی سیام و
سیویکم، دو روز پیاپی است. سال گفتوگوی تمدنها 2001 است، یعنی از 2001
به عنوان سال گفتوگوی تمدنها نام برده شد و درست در سال 2001
پرهیاهوترین حادثه تروریستی تاریخ رخ داد. جریان 11 سپتامبر در آمریکا.
گرچه اینها به ظاهر ربطی به هم ندارند، ولی در کنار هم قرار گرفتن این دو
مساله باید ما را به تامل وا دارد. در مورد مساله اول، گرچه جنگ میان دو
کشور که هر دو متعلق به یک تمدن هستند، رخ داد، یعنی جنگ تمدنها نبود، ولی
اگر کمی عمیقتر بنگریم که چه کسانی از این جنگ خوششان میآمد و به این
جنگ دامن زدند و به اصطلاح از کسی که به جمهوری اسلامی حمله کرده بود،
جانبداری میکردند، شاید بتوانیم در عمق قضایا چیزی به عنوان جنگ تمدنها
را هم در نظر بگیریم. برای اینکه در جمهوری اسلامی ایران، نظامی به نام
اسلام تحقیق پیدا کرده بود و شعارها هم شعارهای بازگشت به ارزشهای اسلامی
و تمدن و فرهنگ اسلامی بود و طبعا تقابلی از نظر سیاسی میان نظام جمهوری
اسلامی ایران با کسانی که نظام غربی و تمدن غربی را نمایندگی میکردند،
وجود داشت. حداقل اینکه پشتیبانان صدام که متعلق به تمدن دیگری بودند و حتی
مدعی بودند نماینده آن تمدن هستند و حتی برای خودشان رسالتی برای بسط آن
تمدن در دنیا قائل بودند و اینکه تمدنها و قلمروهای دیگر باید در تمدن
غالب هضم شود، پشت این قضیه بودند. نمیخواهم بگویم جنگ میان عراق و ایران
جنگ تمدنها بود، اما به نحوی برخورد دو تمدن بود.»
رئیسجمهور سابق
کشورمان افزود: «راهکاری که گفتوگوی تمدنها عرضه میدارد، راهکار منطق و
گفتوگو، راهکار تفاهم و تکیه بر مشترکات برای حل اختلافات و پیدا کردن
راهحلهای مشترک بر اساس نقطه نظرهای مشترک برای مسائل جهانی و مسائل
انسانی بود. درست در همان سال، حادثه بزرگ 11 سپتامبر رخ داد؛ ظاهرا
جریانی که مساله را فقط با خشونت میتواند حل کند، متکی بر تعصبات بسیار
سخت و انعطافناپذیر و دیدگاه ایدئولوژیک به مسائل و بسته نگاه کردن به
امور و نوعی انحصارطلبی در اعتقادها و باورها و توسل به زور، برای حل
مشکلات و دستیابی به اهداف، دست به این اقدام زد. ترور یعنی هیچ راهحلی جز
راهحل فیزیکی و خشونتبار برای رسیدن به مقاصد در نظر نداشتن. ترور درست
در مقابل منطق گفتوگو قرار دارد. اگر علل اصلی گسترش تروریزم در دنیا را
در نظر بگیریم، شاید ریشه اصلیاش یا یکی از ریشههای اصلیاش عبارت از این
باشد که قدرتهای غالبی وجود دارند که برای رسیدن به مقاصد خود جز با سلطه
و تحمیل و توسل به زور کاری نمیکنند؛ البته فریب و زور با هم. در واقعه
11 سپتامبر اگر مُعِداَت و عواملی را که به بسط تروریزم کمک کردند، در نظر
بگیریم، عبارتند از اعمال زور در روابط بینالمللی و نیز مقابله با مسائل
با توسل به زور. این منطق دقیقا مقابل منطق گفتوگوست.»
خاتمی با بیان
اینکه هر دوی این مسائل لااقل اهمیت طرح مساله گفتوگوی تمدنها را نشان
میدهد، اظهار داشت: «من از این تصادف تاریخی و تقویمی طرح مساله گفتوگوی
تمدنها و تصویب آن با دو حادثهای که سمبل و نماد اعمال خشونت و زور بود،
استفاده کردم برای اینکه ذهنها را تا حدودی متوجه کنم که گفتوگوی تمدنها
چه میخواست و چه میخواهد و در مقابلش چه چیزی قرار دارد.»
به گزارش
تاریخ ایرانی، رئیس دولت اصلاحات درباره نسبت پارادایم گفتوگوی تمدنها با
مسوولیتهای رسمی خود گفت: «من این مساله را در جریان بحثهای انتخاباتی
سال 76 به عنوان یک پیشنهاد و یکی از رئوس برنامههای خودم مطرح کردم. طرح
مساله گفتوگوی تمدنها پیش از ریاست جمهوری من بود، اگر به بحثهایی که در
زمینه روابط جهانی و در زمینه روابط بینالملل داشتیم، رجوع کنید. سابقه
طرح این مساله در مقابل جنگ تمدنها و برخورد تمدنها را خواهید دید. فکر
میکنم ابتدا در داخل کشور، صاحبنظران و نویسندگان و تحلیلگران کم و بیش به
این مساله پرداختند و بعد سعی شد در عرصه جهانی و در تریبونی که صدایش به
گوش دیگران هم برسد، مطرح شود و به صورت یک امر جهانی درآید. استقبالی که
از این طرح شد، برای من مهم بود. این پیشنهاد از سوی همه قدرتهای رسمی
دنیا و همه دولتها مورد تایید قرار گرفت و نشاندهنده آن بود که در عمق
وجدان حتی قدرتها، چه قدرتهای زورگو و چه قدرتهای رنج کشیده، وضع موجود،
وضع نگرانکنندهای است و آنها هم بدشان نمیآید که وضع دیگری حاکم شود.»
وی
افزود: «حتی شاید کسانی که نسبت به طرح کننده این پیشنهاد نظر مثبتی
نداشتند هم به آن رأی دادند؛ به هر حال دولتهایی بودند که چون این پیشنهاد
از جانب ایران و جمهوری اسلامی مطرح شده بود، با آن معارضه داشتند و خیلی
هم عصبانی بودند که اصلا چرا مطرح شده، شاید هم دلشان نمیخواست این مساله
به نام یک کشور اسلامی و به نام کسی که متعلق به تمدنی غیر از تمدن غربی
است و به نام کسی که یک انقلاب بزرگ در کشورش رخ داده و یک رژیم استبدادی
وابسته به غرب را با انقلاب سرنگون کرده، مطرح شود، اما طنین آن چنان
دلنوازی بود و فضای معنویای که ایجاد کرده بود، آنقدر سنگین بود که حتی
کسانی که شاید با طرح کننده و خود طرح همنظر نبودند، نتوانستند در مقابل
این موج مقاومت کنند و آنها هم مجبور شدند آن را تایید کنند. مهمتر آنکه
انعکاس این پیشنهاد در افکار عمومی، در درجه اول روشنفکران و اندیشمندان و
محافل دانشگاهی و محافل فکری سیاسی و بعد هم در محافل عمومی اجتماعی و بشری
خیرهکننده بود.»
در ایران گفت و گوی تمدن ها از امکانات مادی و معنوی محروم بود
خاتمی
به استقبال جهانی از ایده گفتوگوی تمدنها اشاره کرد و گفت: «هیچ چیز به
اندازه گفتوگوی تمدنها سبب ایجاد نهادهای گفتوگو، ایجاد کرسیهای
نظریهپردازی در مورد گفتوگوی تمدنها، برپایی گردهماییها و نشستهای
متعدد بینالمللی در شرق و غرب عالم، در جهان اسلام و جهان غرب و جهان
مسیحی، در گرایش پایاننامهنویسیهای دانشگاهی در سطوح کارشناسی و
تحصیلات تکمیلی، موج ایجاد نکرده است. در همین سایتهای متعلق به گفتوگوی
تمدنها، از روی تعداد موسساتی که در این زمینه وجود دارند و تعداد کتابها
و تزهایی که در این باره نوشته شده و تعداد سمینارهایی که برگزار شده، اگر
نگوییم گستردهترین موج را ایجاد کرده، لااقل یکی از موضوعاتی بوده که طی
دهههای اخیر توانسته است این طور موج ایجاد کند. اینکه همه دولتها به
نحوی از انحاء اصل را مورد تایید قرار دادند و مهمتر اینکه مجامع علمی،
مجامع حقوق بشری، مجامع دانشگاهی، مجامع اجتماعی و سیاسی، نهادهای مختلف و
بخشهای مختلف جوامع بشری به آن توجه کردند، یک امر شگفتانگیز بود. اما
اگر کمی دقت کنیم، شگفتی آن مرتفع میشود؛ چرا بعضی وقتها شنیده نمیشوند؟
نکته این است که جهان و تاریخ، در آن لحظه که این مساله مطرح شد، تشنه
شنیدن این سخن بود و علت آن هم نگرانیها و ناراحتیهایی بود که همه در
درون خود احساس میکردند. به همین خاطر گفتوگوی تمدنها فراگیر شد، این
نشاندهنده اهمیت شخص طرح کننده نبود. حتی خود طرح هم چندان ابتکاری و
ابداعی نبود. مساله این بود که زمان، زمان طرح مساله بود. امروز با وجود
همه مشکلاتی که ایجاد شده، هنوز گفتوگوی تمدنها در دنیا مطرح است، گرچه
متاسفانه در ایران که مبدا و مرکز طرح مساله آن طور که باید و شاید پیگیری
نشد و از امکاناتی که باید در اختیارش قرار میگرفت و همراهیهای معنوی و
مادی که باید میداشت محروم بود و حتی تلاشهایی هم که در این زمینه شد، با
نقصها و کمبودها و به اصطلاح ناتوانیهای فراوانی از سوی ما به عنوان
پشتوانه کار همراه بود، ولی الان این مساله در دنیا به حیات خود ادامه
میدهد.»
خواسته ما همان خواسته های دنیای اسلام است
رئیسجمهور
سابق کشورمان در بخش دیگری از این گفتوگو تصریح کرد: «ما در ایران مسائل
جامعه مدنی، حقوق انسانی، محدود بودن و مسوول بودن حکومت و قدرت و آزاد
بودن اندیشه و رأی مردم و... را مطرح کردیم، اینها در متن انقلاب ما بود و
جمهوری اسلامی هم که مطرح شد، مبتنی بر این مسائل بود. امروز هم در دنیای
اسلام این مسائل مطرح شده، یعنی خواستهای اولیه رفع دیکتاتوری، استقرار
نظامهای مردم بنیاد، احترام به انسانها، مسوول و محدود و موقت بودن قدرت و
امکان جابهجا شدن قدرت بدون توسل به زور و یا رأی مردم، مسائلی هستند که
امروز مطرح شدهاند. البته انگیزه رفع عقبافتادگیها و رفع تبعیضها و
وابستگیها هم هست که روح زمانه ما آن را ایجاب میکند. ما ایرانیان از
قبل از مشروطیت به این طرف، اینها را میخواستیم؛ در انقلاب مشروطیت و در
جریان نهضت ملی هم همین خواستها مطرح شد. اوجش هم در انقلاب اسلامی بود،
اتفاقا جریانی که ما به آن تعلق داشتیم، این قرائت را از اسلام و جمهوری
اسلامی داشت. در دنیا هم معلوم است که مردم در درجه اول دیکتاتوری را
نمیخواهند، حقوق مدنی و آزادی میخواهند و پیشرفت و عدالت. من معتقدم که
با مسلمانها در درجه اول باید این بحث را بکنیم که ورای اختلافاتی که وجود
دارد، ببینیم آیا اسلامی که به آن اعتقاد داریم، این نیاز عصری و تقدیر
تاریخی را که خداوند مقرر کرده که در شرق و غرب عالم، انسانها دیگر زیر
بار حکومتهای دیکتاتوری نمیروند و میخواهند آزاد باشند، تایید میکند یا
نه؟ بر اساس این مساله میتوانیم به مشترکاتی برسیم.»
خاتمی با بیان
اینکه متاسفانه گفتوگوی تمدنها با مذاکره سیاسی اشتباه میشود، اظهار
داشت: «مذاکره بحثی است که اتفاقا بر سر مصالح و منافع خاصی که کشورها و
دولتها با یکدیگر دارند، در میگیرد، مسائل اختلافی است و در جای خودش
عیبی هم ندارد. Debate بحث عقیدتی و فکری و اندیشهای است. Dialogue اتفاقا
حرکت کردن از موضع مشترک است برای اینکه بتوانیم به راهحلهای مشترک
مسائل برسیم. ماهیت آن با مذاکره و مباحثه، به معنای کلامی قضیه، فرق
میکند. اگر ما بخواهیم موفق باشیم، ابتدا باید امور مشترک را تعریف کنیم و
بر اساس آنها حرکت کنیم. ابتدا باید تصویر خودمان را روی امور مشترک مشخص
کنیم و بعد گام به گام برویم، آن وقت راه به شما خواهد گفت که چگونه باید
رفت. چگونه رفتن را خود راه برای ما مشخص و معین میکند.»
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش.
سيد در انتظاريم