عربها مثال میزنند که عدهای باری از کاه بر دوش شتر میگذاشتند. کلی کاه بار شتر کردند و بعد نهایتاً دیدند هنوز کمی کاه باقی مانده است. آن نیم کیلوی باقیمانده را هم بار شتر کردند و همان نیم کیلو کاه، کمر شتر را شکست. قتل جمال خاشقچی همان نیم کیلو بار اضافه بر دوش رهبری سیاسی بنسلمان و رابطۀ عربستانِ تحت حاکمیت او و جهان غرب بود.
عصر ایران نوشت: «قتل جمال خاشقچی، روزنامهنگار عربستانی منتقد محمد بنسلمان، ولیعهد عربستان سعودی، شاید مهمترین خبر سیاسی دنیا در یک ماه و نیم اخیر بوده باشد. بازتاب بینالمللی چشمگیر این خبر فراتر از حد انتظار بود و نشان داد که دود هنوز از کنده بلند میشود؛ چرا که دو روزنامۀ معتبر واشنگتنپست و نیویورکتایمز نقشی ممتاز و موثر در مطرح شدن قتل فجیع خاشقچی و پیگیری آن از سوی افکار عمومی جهان و دولتهای گوناگون در شرق و به خصوص در غرب عالم داشتند.
متن زیر گزیده گفتوگویی است با ماشاءالله شمسالواعظین دربارۀ چند و چون ماجرای خاشقچی، خصوصاً از منظر اهمیت رسانهای این واقعه.
- ممکن است عدهای در خارج از ایران نشسته باشند و بگویند چون نظام حکومتی ایران دینی است، تمام رسانههای ایران تحت کنترل و فیلترینگ شدید حکومت دینی است اما من و شما که در این محیط داریم زندگی و فعالیت میکنیم چنین قضاوتی را برنمیتابیم چون خلاف واقع است، چون این جزو اصول حرفهای من و شماست که حرف راست بزنیم. مساحتی از آزادی و انتقاد و بحث و گفتوگو در کشور ما وجود دارد که ممکن است وقتی ناظر بیرونی به این فضا نگاه میکند، بگوید کاسهای زیر نیمکاسه است؛ در حالی که این طور نیست.
- در همین کشور قتلهای زنجیرهای و مفاسد اقتصادی توسط رسانهها افشا شده است.
- در ماجرای خاشقچی یعنی معیار حراست از برتری و منافع غرب در تقابل با اخلاق حرفهای قرار گرفت و مطبوعات حراست از اخلاق حرفهای خودشان را به حراست از منافع سیاسی غرب ترجیح دادند.
- رویکرد متفاوت واشنگتن پست و فاکس نیوز به ماجرای خاشقچی، نشان میدهد در آمریکا تضادهایی هم در تفسیر مصالح و منافع ملی وجود دارد. مثلاً برخی در آمریکا اساساً سناریوی روی کار آمدن بنسلمان به عنوان ولیعهد عربستان را ناشی از توصیههای موکد راست افراطی آمریکا به ملک سلمان میدانند. دموکراتها با بنسلمان مساله داشتند و میگفتند او یک جوان ماجراجو است. سازمانهای اطلاعاتی آمریکا قبل از ماجرای جمال خاشقچی هم، مثلاً در جنگ یمن یا تقابل شدیدی که بنسلمان بین عربستان و ایران ایجاد کرده، نسبت به عملکرد بنسلمان تذکر داده بودند.
- خاشقچی آخرین حلقۀ اقدامات نابخردانۀ ولیعهد عربستان بود. بنسلمان همۀ مخالفان داخلی را ساکت کرده بود و بسیاری از فعالان حقوق بشری را به زندان افکند و قطر را محاصرۀ اقتصادی و مشکلات زیادی برای عربستان سعودی ایجاد کرد.
- وقتی جنگ یمن راه افتاد، غرب با ماجرا کنار آمد. بعد محاصرۀ قطر راه افتاد، باز هم غرب با این قصه کنار آمد. حتی امیر کویت که تلاش زیادی در مهار بحران در روابط عربستان و قطر کرد، در مصاحبهای گفت که موفقیت من در این ماجرا، جلوگیری از حمله نظامی به دوحه بود. ماجرای سعد حریری، فراخواندن او به ریاض و وادار کردنش به استعفا هم ماجرای دیگری بود که برای جهان غرب متعارف نبود. در ماجرای حریری، امانوئل مکرون رئیسجمهور فرانسه، به ریاض رفت و به بنسلمان گفت نخستوزیر لبنان در حیطۀ نفوذ فرانسه در خاورمیانه است و ما شنبه او را آزاد میخواهیم. مکرون به پاریس برگشت و حریری هم شنبه آزاد شد. حالا حرفم این است که غرب با اقدامات عجیب بنسلمان بسیار زیاد کنار آمد اما چرا در ماجرای خاشقچی قصه جهانی شد؟
- عربها مثال میزنند که عدهای باری از کاه بر دوش شتر میگذاشتند. کلی کاه بار شتر کردند و بعد نهایتاً دیدند هنوز کمی کاه باقی مانده است. آن نیم کیلوی باقیمانده را هم بار شتر کردند و همان نیم کیلو کاه، کمر شتر را شکست. قتل جمال خاشقچی همان نیم کیلو بار اضافه بر دوش رهبری سیاسی بنسلمان و رابطۀ عربستانِ تحت حاکمیت او و جهان غرب بود.
- خاشقچی دوستدار پادشاه عربستان و حتی ولیعهد بود و از بنسلمان با احترام یاد میکرد و دربارۀ او میگفت سُمُو الامیر (یعنی عالیجناب امیر یا امیر بلندمرتبه). به هر حال اگر وقایع قبلی در کار نبود، شاید قتل خاشقچی مصداق آن نیم کیلو بار اضافه نمیشد.
- اگر خاشقچی ستوننویس «پراودا» بود، آیا پراودا حاضر بود چنین کاری برای او بکند و این قدر دولت عربستان را تحت فشار بگذارد؟ این مساله دیگر به جهان آزاد برمیگردد... در این ماجرا هم حتی پوتین که ابتدا میگفت ما باید صبر کنیم ببینیم تحقیقات عربستان سعودی چه میگوید، ناچار شد بگوید اگر عربستان دست به این عمل زده باشد، کارش بسیار وحشیانه و فجیع و چنین و چنان است.
- مکان و جغرافیایی که قتل خاشقچی در آن رخ داد البته موثر بود ولی رسانهها بیشترین نقش را در برجسته شدن این موضوع داشتند. البته مدیریت افکار عمومی ترکها هم زبانزد بود. ترکیه در این زمینه فوقالعاده هوشمندانه عمل کرد. قطرهچکان و درز تدریجی اطلاعات از سوی دادستانی ترکیه به رسانههای جهانی، بدون این که به روند بازپرسیها و تحقیقات پلیس و قوه قضاییه ترکیه لطمهای بزند، افکار عمومی جهان را مرحله به مرحله حساس و برانگیخته و خشمگین کرد و این خشم از پایین هرم اجتماعی منتقل شد به دولتها. این انتقال توسط رسانهها انجام شد. یعنی رسانهها توانستند تراکم و انباشتی از خشم علیه عربستان را در دنیا ایجاد کنند و این عین موفقیت رسانهها بود.
- وقتی میگویید اگر ترکیه اطلاعرسانی نمیکرد، یعنی این قتل مثل قتل سایر مخالفان عربستان سعودی میشد که قبلاً در گوشه و کنار دنیا نابود شده بودند و الان تدریجاً آن قتلها هم در حال فاش شدن است. بن سلمان فکر میکرد این قتل در ردیف همان قتلها خواهد بود. یعنی فکر میکرد ممکن است سر و صدای مختصری به پا شود و بعد همه چیز تمام شود. به همین دلیل وقتی دربارۀ خاشقچی مصاحبه کرد، گفت خاشقچی ۱۰ دقیقه تا یک ساعت در کنسولگری بوده و بعد هم بیرون رفته است.
- عوامل زیادی مساعد شدند تا این ماجرا در مقیاس جهانی مطرح شود. مثلاً بنسلمان، به گفتۀ درست مطبوعات ترکیه، مستقیماً در کودتای نافرجام ترکیه دخالت داشت. یعنی عربستان به دلیل رقابت ترکیه با عربستان در خاورمیانه و جهان اسلام در پی سرنگونی اردوغان بود. ترکها از این موضوع مطلع بودند و مایل بودند از بنسلمان انتقام بگیرند. خدا هم هدیهای به ترکها داد که همین ماجرای خاشقچی بود. ترکها رسیدگی به این ماجرا را آرامآرام مدیریت کردند و نزدیک شدند به نام بنسلمان و حالا همه میگویند قطعۀ خالی این پازل کسی نیست جز محمد بنسلمان. حتی ترامپ هم در موضعگیری دیروزش تقریباً پذیرفت که بنسلمان در جریان قتل خاشقچی بوده است.
- الجزیره هر جایی که پازلش خالی بود، مصاحبههای جالبی تهیه میکرد که نفت تشدید بر آتش این ماجرا میریخت. به عنوان مثال با رئیس اتحادیۀ آزمایشگاههای بیولوژیک ترکیه گفتوگو کرد و این سوال را پرسید که اگر کسی بخواهد یک جسد را ذوب کند چه کار باید بکند؟ رئیس اتحادیه مذکور هم گفت با این یا آن اسید میتواند چنین کاری بکند ولی این کار بسیار وحشیانه است! یعنی رسانهها هر جایی که کم میآوردند، روی فرضیهها مانور میدادند.
- این واشنگتن پست بود که افشا کرد سیا معتقد است قتل خاشقچی به دستور بنسلمان صورت گرفته است.
- من ارزیابیام این است که ماجرای خاشقچی، بنسلمان را سایه به سایه تعقیب خواهد کرد؛ حتی اگر او ولیعهد بماند و سپس پادشاه شود. البته من به شدت بعید میدانم بن سلمان پس از این فاجعه پادشاه عربستان شود. او الان به عنوان یک قاتل شناخته میشود؛ قاتلی که قتلی عادی هم انجام نداده است بلکه دستور داده هموطن خودش را در کشوری دیگر بکشند و او را قطعهقطعه کنند و سپس با اسید ذوب و محوش کنند.
- عربستان سعودی اعلام کرد که مشاجرهای صورت گرفته و خاشقچی کشته شده و جسدش را به یک مزدور محلی دادهاند. بعد یک هیات هفتنفره از عربستان به استانبول اعزام شد برای همکاری با ترکها در زمینۀ تحقیقات مربوط به کمّ و کیف قتل خاشقچی. در این هیات، یک شیمیست و یک کارشناس سمشناسی حضور داشتند که ماموریتشان همکاری با پلیس و دادستانی ترکیه نبود. این دو نفر به خانۀ عتیبه، سرکنسول عربستان در استانبول، رفتند و جسد قطعهقطعه شدۀ خاشقچی را آنجا با مواد شیمیایی ذوب کردند. ترکها از این موضوع به شدت عصبانیاند. پلیس مایل بود از خانۀ سرکنسول بازدید کند ولی عربستان اجازه نمیداد. وقتی هم که اجازه دادند، اجازۀ بازدید از یک اتاق را ندادند؛ با این بهانه که در این اتاق وسایل خانوادگی هست و از این حرفها. اگر جسد تکهتکه شدۀ خاشقچی در خانۀ سرکنسول عربستان پیدا میشد، این تبدیل به یک مصیبت میشد برای عربستان سعودی. بنابراین آن دو نفر به ترکیه رفتند و جسد را با اسید حل کردند و اسید را هم ریختند داخل فاضلاب. ترکها هم از چاه خانۀ سرکنسول عربستان و از فاضلاب منطقه نمونهبرداری کردند و دیدند که این جاها آلوده به اسید است.
- تئوری عربستان از روز اول این بود که این ماجرا را نهایتاً به گردن دولت ترکیه بیندازد. عربستانیها آدمی را در ادارۀ ثبت اسناد در یکی از شهرهای خود عربستان پیدا کردند که شبیه جمال خاشقچی بود و قرار بود این کارمند ثبت اسناد بیاید رل خاشقچی را باز کند. یعنی بعد از این که خاشقچی وارد کنسولگری عربستان شد، این کارمند به جای خاشقچی از کنسولگری خارج شود. این یعنی چی؟ یعنی عربستان میخواست ادعا کند خاشقچی وارد کنسولگری ما شده، کارش را انجام داده و بیرون رفته و الان هم مفقود شده و حالا دولت ترکیه مسئول گم شدن اوست.
- عربستانیها فکر همه جا را نکرده بودند؛ از جمله حضور منتظرانۀ نامزد خاشقچی در بیرون کنسولگری را. نامزد خاشقچی در سوپرمارکت روبهروی کنسولگری نشسته بود و موبایل خاشقچی هم در دست او بود. داخل آن موبایل کلی اطلاعات بوده و همان الان کلی ارزش دارد برای پلیس ترکیه. خاشقچی به نامزدش گفته بود اگر من – مثلاً – تا ساعت ۳ بعد از ظهر از کنسولگری بیرون نیامدم، تو با فلان دوستم تماس بگیر که او هم تماس گرفت و از آن جا به بعد دیگر ماجرا جدی شد و مطابق نقشۀ عربستانیها پیش نرفت.
- اگر پلیس ترکیه مطابق مقررات بینالمللی دیپلماتیک مجاز بود از پرواز آن تیم اولی که ساعت ۴ صبح با هواپیمای خصوصی ترکیه را ترک کرد جلوگیری کند، الان ابعاد مساله به کلی روشن شده بود. فقط کافی بود افراد آن پرواز بازداشت میشدند. مقررات بینالمللی در این زمینه دست و پا گیر است. پلیس ترکیه اگر مجاز بود مثلاً بگوید من به این آقای قحطانی شک کردهام و به همین دلیل بازداشتش میکنم، خیلی از مسائل حل میشد.
- قتلهای زنجیرهای در ایران پروندهای بود که پیگیریاش ظاهراً به منافع ملی لطمه میزد؛ چرا که چهره و موقعیت سازمان امنیت کشور را خدشهدار میکرد و این امر هم طبیعتاً به امنیت و منافع ملی لطمه میزند. در آن ماجرا چه چیزی بالاتر از ملاحظۀ مذکور قرار گرفت؟ اخلاق حرفهای. افشای ماجرای خاشقچی عین مراقبت از منافع ملی آمریکاست. سیستمی که خودش را ترمیم میکند، بخش رسانهایاش در قبال وقایعی از این دست فعال میشود. مثلاً در ماجرای واترگیت بخش رسانهای سیستم کلی حاکم بر دولت - ملت ایالات متحدۀ آمریکا، رئیسجمهور را از قدرت به زیر کشید تا سیستم سالم شود.
- از نظر ترامپ تضعیف عربستان سعودی و شخص بنسلمان به سود ایران است و چون عربستان متحد استراتژیک آمریکاست، پس تضعیف عربستان خلاف منافع ملی آمریکاست اما دموکراتها و روزنامههای واشنگتنپست و نیویورکتایمز معتقدند افشاگری علیه بنسلمان عین منافع ملی آمریکاست؛ چرا که این افشاگری موجب میشود عربستان فکری به حال بنسلمان بکند و او را کنار بگذارد.
- انفعال روزنامهنگاران عربستان در این ماجرا چشمگیر است. اگر یک روزنامهنگار عربستانی دربارۀ ماجرای خاشقچی چیزی بنویسد، آن روزنامه به چاپخانه نمیرسد، خود آن روزنامهنگار هم به خانه نمیرسد!
- قیاس ایران و عربستان قیاس معالفارق است. آزادی مطبوعات در عربستان سعودی فضای وحشتناکی دارد. جمال خاشقچی شخصیتی بود که به کشورش کشورش مومن بود و منافع کشورش را پاس میداشت و به پادشاه عربستان سعودی علاقه داشت. من او را از نزدیک میشناختم. اگر در حضور او به پادشاه عربستان اهانت میکردید، به شدت ناراحت میشد. خاشقچی خواستار اصلاح امور بود و یک منتقد بسیار نرم بود اما با او چنین معاملهای کردند.
- عربستان سعودی به اصل «یا با من یا بر من» کاملاً پایبند است.
- خاشقچی بعد از معاونت سردبیری روزنامۀ الوطن، مدت زیادی هم سردبیر الوطن بود و چنانکه گفتم، به دستگاه قدرت در عربستان سعودی نزدیک بود. در بسیاری از مصاحبههای مشترکی که من و او در کنار هم مینشستیم، او برخورد تندی با ایران میکرد. با ایران مساله داشت. مثلاً به من میگفت شما روزنامهنگار هستی و آزادیخواه، پس باید این طور یا آن طور برخورد کنی. من هم متقابلاً چنین حرفی به او میزدم. ما در مصاحبههای مشترکمان چنین درگیریهایی داشتیم ولی آدم وزینی بود و تقریباً دوستدار شیعه بود. خیلی مخالف شیعه نبود. همچنین گفتم که در مدینۀ منوره به دنیا آمده بود و وصیت کرده بود در بقیع دفن شود.
- ما در سه کنفرانس با هم دیدار داشتیم که یکی از آنها کنفرانس IPI یا سازمان بینالمللی روزنامهها بود؛ در سال ۲۰۰۱ در استانبول. یادم نمیرود که وقتی وقت نماز ظهر میشد، ما مینشستیم و ساعت ۴ یا ۵ پنج بعد از ظهر میرفتیم نمازمان را میخواندیم ولی خاشقچی همان اول وقت برمیخاست میرفت پشت بنرهای کنفرانس، همان جا نمازش را میخواند. آدم مسلمانی بود. حتی وقتی که جان بولتون با بنسلمان تماس گرفت تا از سرنوشت خاشقچی مطلع شود، بنسلمان به جان بولتون میگوید خاشقچی اسلامگرای خطرناکی بود. جان بولتون هم پاسخ میدهد که اطلاعات ما چنین چیزی را نشان نمیدهد و خاشقچی یک آدم سنتگرا و میانهرو بود.
- من که خاشقچی را از نزدیک دیده بودم، به هیچ وجه در او گرایشی به اخوان المسلمین ندیدم و این ادعای حکومت عربستان قابل قبول نیست. خاشقچی یک مسلمان نسبتاً متعهد بود و نامزدش هم، چنان که دیدید، محجبه بود.
- من فکر میکنم ماجرایش حالاحالاها ادامه خواهد داشت. اگر چه حافظۀ بشری محدود و کوتاهمدت است ولی ما هنوز از آلدو مورو، نخستوزیر ایتالیا که توسط مافیا ربوده شد، بحث میکنیم و سوالمان این است که جسدش چه شد؟ ممکن است اتفاقات زیادی از این دست رخ دهند و فراموش شوند اما خاشقچی اولاً روزنامهنگار بود، ثانیاً به شکل فجیعی کشته شد، ثالثاً الان جسد و مزار هم ندارد. پیشبینی من این است که بسیاری از نهادهای بینالمللی روزنامهنگاری، روزی را به نام خاشقچی نامگذاری خواهند کرد و سالنهایی را در ساختمانهایشان به نام او میکنند تا اگر جسد و قبر ندارد، لااقل نامش زنده بماند. و به نظرم نامش زنده خواهد ماند.
- رسانهها را باید جدی گرفت. دولتها خیلی سر به سر رسانهها نگذارند. رسانهها بازتابدهندۀ تمایلات مردماند. خاشقچی یک نفر بود و قتلش در بین این همه کشتارِ ناشی از جنگ در دنیای امروز به ظاهر واقعۀ کوچکی بود ولی روزنامهنگاران نشان دادند که چنین ماجرایی را میتوانند جهانی و کل دنیا را برای مدتها درگیر این واقعه کنند.
- ماجرای معرفت و قدرت در جهان سوم هنوز چالشبرانگیز است و ما باید بتوانیم این مساله را به نحوی حل کنیم. قدرت و معرفت باید به نحوی با هم کنار بیایند و همزیستی داشته باشند تا راه بر یک زندگی مسالمتآمیز باز شود. خاشقچی نمایندۀ معرفت و آگاهیبخشی بود و بنسلمان هم مظهر قدرت. و در این ماجرا، قدرت با کمک اسید معرفت را ذوب و حل کرد ولی معرفت جهانی از راه رسید و قدرت را رسوا کرد.
- بن سلمان گفته بود من اگر پنجاه سال حکومت کنم، خاورمیانه را تبدیل به اروپا میکنم ولی او اگر دویست سال دیگر هم سلطنت کند، قاتل خواهد بود. یعنی عنوان قاتل همیشه سایه به سایه او را تعقیب خواهد کرد و من معتقدم «هیأت بیعت» در عربستان سعودی ممکن است تصمیماتی اتخاذ کند که این لکۀ ننگ را از پیشانی پادشاهی عربستان پاک کند. فراموش نکنید که حرمین شریفین در عربستان سعودی است: خانۀ خدا و خانۀ رسول خدا. هر سال یکی دو میلیون انسان زائر این دو حرم میشوند. پادشاه خادم حرمین شریفین است. ولیعهد هم قرار است پسفردا جانشین پدرش شود و خادم حرمین شریفین باشد. یک قاتل چطور میتواند خادم حرمین شریفین بشود؟
- ماجرای خاشقچی نشان داد که روزنامهها هنوز میتوانند اهمیت بیشتری نسبت به توئیتر و اینستاگرام و غیره داشته باشند. یعنی ژورنالیسم نشان داد که هنوز مراقب و ناظر است و وجدان بشریت و اخلاق را نمایندگی میکند. یک توئیت کار یک گزارش ژورنالیستی مهم را انجام نمیدهد. در روزگار کنونی که رسانههای متعددی در فضای مجازی وجود دارند، روزنامهها به عنوان نمایندگان رکن چهارم دموکراسی میتوانند متمرکز شوند بر کارهای موثرتری مثل پرداختن جدی و پیگیری همهجانبۀ رویدادهای مهمتری که در زندگی بشر امروز بوقوع میپیوندند.
دست مریزاد