پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : صادق زيباكلام در روزنامه اعتماد نوشت:
چندين واكنش مشخص بعد از پيروزي آقاي روحاني در انتخابات ابراز شده است. يكي از جالبترين واكنشها تعلق به اصولگرايان دارد. واكنش يا واكنشهاي آنان به پيروزي آقاي روحاني از بسياري جهات جالب است. انگار نه انگار كه آنان شكست خورده و مردم به آنها اقبال نكردهاند. از جمله اينكه تلاش ميكنند كه القا كنند روحاني اساسا و ذاتا اصولگراست و هيچ ارتباطي با اصلاحطلبان ندارد.
تلاشهاي ديگرشان آن است كه القا كنند ميان روحاني و اصلاحطلبان به واسطه سهمخواهي اصلاحطلبان اختلاف به وجود آمده، اينكه اصولگرايي به عنوان يك مشرب فكري شكست نخورده، اينكه اگر اصولگرايان روي يك نامزد واحد ائتلاف كرده بودند پيروز ميشدند،
اينكه نظام پيروز شد، اينكه اصلاحطلبان از ترس شكستشان در انتخابات (كه به زعم اصولگرايان مسلم ميبود) از عارف خواستند تا انصراف دهد و قسعليهذا. از هر چيزي صحبت ميكنند الا اينكه مردم يا فقط 15 درصد از آنها به اصولگرايان راي دادند و در مقابل 85 درصد مردم به آنها «نه» گفتند. از واكنش اصولگرايان كه بگذريم، واكنش ديگري كه طي اين دو هفته مطرح بوده، واكنش برخي از صاحبنظران و اساتيد دانشگاه است. آنان سعي كردهاند به پيروزي غيرمنتظره روحاني از منظري به زعم خودشان آكادميك و علمي نگاه كنند.
بنابراين براي فهم يا تبيين اسباب و علل پيروزي روحاني رفتهاند سروقت تئوريهاي پيچيده جامعهشناسانه تا به زعم خودشان بتوانند گره از كار دشوار و پيچيده «رفتارشناسي انتخاباتي ايرانيان» بگشايند. اين درست كه وقتي قطار انتخابات به تدريج در ارديبهشتماه به راه افتاد كمتر كسي پيشبيني ميكرد كه روحاني در 24 خرداد بيش از 18 ميليون راي آورده و در همان دور اول كار را تمام كند.
اين هم درست است كه خيليها شانس قاليباف را در ابتدا خيلي بيشتر ميپنداشتند، اما فهم پيروزي روحاني و اينكه چگونه در دقيقه 90 سونامي روحاني همه را غافلگير كرد، خيلي نيازي به توسل جستن به تئوريهاي پيچيده جامعهشناسي يا «كشف» اسباب و علل «رفتارشناسي انتخاباتي ايرانيان» ندارد.
اين درست است كه در ارديبهشتماه و حتي تا اواسط خرداد كسي تصور نميكرد كه روحاني يك چنين راي سنگيني بياورد اما به دو واقعيت مهم ديگر هم بايد توجه داشت؛ نخست آنكه خيليها نميخواستند در انتخابات شركت كرده و راي بدهند.
واقعيت دوم اينكه كارنامه هشت ساله زمامداري اصولگرايان اگر نگفته باشيم ضعيف، دست كم خيلي درخشان نبود. مخالفان و منتقدان به كنار، هيچ يك از نامزدهاي اصولگرا هم حاضر نشدند پاي عملكرد هشت ساله رفقايشان بايستند و از عملكرد آنان دفاع كنند. هيچ يك از نامزدهاي اصولگرا نگفتند كه در صورت پيروزي سياستهاي هشت سال گذشته را همچنان ادامه خواهند داد و به آن افتخار هم ميكنند.
برعكس، جملگي آنان همچون اصلاحطلبان در هيبت منتقد در مناظرهها ظاهر شدند و جملگي آنان اين نويد را ميدادند كه اگر انتخاب شوند چگونه آن سياستها را تغيير و تدابير جديدي براي مديريت كشور عرضه خواهند داشت. اين دو واقعيت آخر، يعني اينكه خيليها نميخواستند راي بدهند و به اصطلاح «تحريمي» بودند و واقعيت دوم اينكه نسبت به عملكرد هشت ساله اصولگرايان نارضايتي عميق و گستردهيي وجود ميداشت، به معناي آن بود كه اگر نظر «تحريميها» به هر دليلي تغيير ميكرد و حاضر ميشدند در انتخابات شركت كنند...
يقينا راي آنها به سبد اصولگرايان ريخته نميشد. چون همانطور كه گفتيم مردم از عملكرد اصولگرايان رضايت نداشتند. به بيان ديگر، تغيير نظر «تحريميها» به نفع اصلاحطلبان تمام ميشد. در حالي كه راي اصولگرايان ثابت بود.
بنده در تمامي نوشتهها و مصاحبههايم در دوران انتخابات، راي اصولگرايان را بين 5 تا 7 ميليون گفته بودم. در عمل هم راي آنان اندكي بيش از 5 ميليون نبود. برخلاف رايدهندگان بالقوه طرفدار اصلاحطلبان كه بسياري از آنها يا تصميم به تحريم داشتند يا در بهترين حالت مطمئن نبودند كه در انتخابات شركت خواهند كرد، رايدهندگان به اصولگرايان از همان ابتدا مصمم به شركت بودند.
بنابراين تغيير تصميم تحريميها و شركتشان در انتخابات تاثيري بر سبد راي اصولگرايان نميگذاشت اما سبد راي اصلاحطلبان را برعكس زير و رو ميكرد و اين دقيقا اتفاقي است كه افتاد. كسر قابل توجهي از تحريميها در دو سه روز آخر و دقيقا بعد از انصراف دكتر عارف تصميمشان عوض شد و مصمم به شركت در انتخابات شدند و همانطور كه گفتيم تقريبا تمامي آنها هم به روحاني راي دادند. ميماند اين پرسش كه در حقيقت پرسش محوري انتخابات 24 خرداد است: چه شد كه تحريميها در دقيقه 90 تصميم به شركت در انتخابات گرفتند؟
چند دليل را ميتوان فقط نام برد. اول آنكه هاشميرفسنجاني ردصلاحيت شد. ردصلاحيت ايشان ضمن آنكه در ابتدا باعث نااميدي بسياري شد اما و در عين حال سبب شد كه بسياري وقتي ايشان از آقاي روحاني حمايت كردند از ايشان تبعيت كرده و به آقاي روحاني راي بدهند.
دوم، حمايت صريح، آشكار و قاطع آقاي خاتمي به همراه ساير رهبران اصلاحطلب از آقاي روحاني.
سوم، انصراف آقاي عارف در حالي كه شانس او كمتر از روحاني نبود. آن ايثار و فداكاري باعث شد تا بسياري از تحريميها با شركت در انتخابات و راي دادن به روحاني در حقيقت خواسته باشند از ايثار و فداكاري عارف قدرداني كرده باشند.
و بالاخره دليل آخر: طرح اين پرسش از تحريميها كه «اگر راي ندهيم، چه گزينه ديگري براي تغيير و جلوگيري از تداوم سياستهاي اصولگرايان برايمان وجود دارد؟» به نظر ميرسد سخني به اغراق نرفته اگر ادعا شود كه طرح اين پرسش ساده، بسياري از «تحريميها» را درست در دقيقه 90 به پاي صندوقهاي راي آورد.