arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۹۲۰۸۵
تاریخ انتشار: ۰۵ : ۱۳ - ۲۸ دی ۱۳۹۱

چرا امام سجاد(ع) قیام مختار را تأیید نکرد

گر به صورت ظاهر هم نگاه کنیم و همه مطالب را روی ورقه بیاوریم، می‌بینیم محاسبات مختار درست از کار درآمده و درست گفته است، چون امام آخر مجبور شدند صلح کنند؛ امّا آقاجان تو بهتر می‌فهمی یا امام؟! یعنی واقعاً امام نمی‌دانست این کوفی‌ها چه کسانی هستند؟! تو باید بگویی: من مطیعم، هرچه شما فرمودید؛ شکست خوردیم، اشکال ندارد؛ پیروز هم شدیم، اشکال ندارد.امام(ره) همیشه یک جمله‌ای داشتند که می‌فرمودند: ما موظّف به تکلیف هستیم، نتیجه مهم نیست. نتیجه هر چه شد، شد. تکلیفم این است که انجام بدهم، حالا می‌خواهم پیروز بشوم، می‌خواهم نشوم! امّا مختار با اینکه دل اهل بیت را هم شاد کردف ولی خودش برای خودش اظهار فضل کرد. لذا شهدای کربلا کجا و مختار هم که شهید شد کجا؟! اصلاً نمی‌شود درجاتشان را قیاس کنیم، زمین تا آسمان تفاوت دارند!
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) گفت: می‌دانید دلیل اینکه امام سجاد(ع) به حنفیه گفت «امور را راجع به قضیه قیام مختار به تو می‌سپارم» چیست؟ به این دلیل که امام نخواستند وارد شوند که یک مقدار قوّت بگیرند و دین حفظ شود.

آیت‌الله روح‌الله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه تهران در تازه‌ترین جلسه اخلاق خود به موضوع «یهود شناسی و انحراف امّت» پرداخت که مشروح آن در ادامه می‌آید:

*چه زمانی مجاهده با نفس بی‌ارزش است؟

پروردگار عالم از روز نخست تبیین امامت و امّت را قرار داده است. طوری که می‌فرمایند: اگر کسی تمام اعمال صالح را انجام بدهد، ولی امام نداشته باشد، به هیچ عنوان، هیچ یک از اعمال او پذیرفته نمی‌شود! یعنی آن‌قدر امامت مهم است که بدون آن، پروردگار عالم همه اعمال را، ولو به این ‌که خوب و پسندیده هم باشند، نخواهد پذیرفت.

وجود مقدّس امام محمّد باقر(ع) در روایتی که بسیار تکان‌دهنده و عجیب است، می‌فرمایند: «کُلُّ مَنْ دَانَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِعِبَادَةٍ یُجْهِدُ فِیهَا نَفْسَهُ وَ لَا إِمَامَ لَهُ مِنَ اللَّهِ فَسَعْیُهُ غَیْرُ مَقْبُولٍ وَ هُوَ ضَالٌّ مُتَحَیِّرٌ وَ اللَّهُ شَانِئٌ لِأَعْمَالِهِ وَ مَثَلُهُ کَمَثَلِ شَاةٍ ضَلَّتْ عَنْ رَاعِیهَا وَ قَطِیعِهَا» . هر که خود را برای عبادت پروردگار عالم به رنج و زحمت بیاندازد (یعنی هم عبادتش برای خداست و هم خیلی در این راه تلاش می‌کند و خود را به زحمت می‌اندازد)، «یُجْهِدُ فِیهَا نَفْسَهُ» و تمام اعمالش، اعمالی باشد که با مجاهدت نفس همراه است (اصلاً مجاهده با نفس همین است که نفس خود را به زحمت بیاندازی) امّا مِن ناحیه الله تبارک و تعالی، امامی برای او نباشد؛ هر چه تلاش و کوشش و عبادت می‌کند - ولو به دیگران کمک هم ‌کند - غیر‌مقبول است!

البته صورت ظاهر این مجاهده با نفس خیلی خوب است. پیامبر عظیم‌الشّأن(ص) در روایتی می‌فرمایند: آن کسی برنده می‌شود و می‌تواند بر نفس امّاره غلبه کند که خود را به رنج و تعب بیندازد؛ برای این ‌که اگر نفس دون را به سختی و تعب نیندازید و راحتش بگذارید، شما را با خود می‌برد. اگر هم تو را با خود ‌برد، بیچاره می‌شوی. لذا حضرت می‌فرمایند: نفس را به سختی‌ و تعب بینداز و نگذار راحت باشد.

ولی در نهایت می‌فرمایند: اگر انسان مجاهده نفس کند، امّا امامی از جانب خدا، برای او نباشد، هر چه عبادت ‌کند، ‌مقبول نخواهد بود. تازه! ای کاش فقط همین‌طور بود! در ادامه می‌فرمایند: «وَ هُوَ ضَالٌّ مُتَحَیِّرٌ» او گمراهی سرگردان است؛ یعنی نمی‌داند کجا باید برود.

*در چه صورتی پروردگار عالم از اعمال صالح متنفّر است؟

این روایت خیلی عجیب است! بیان هم نمی‌کنند که انسان برای عبادت غیر خدا تلاش کرده، بلکه می‌فرمایند: عبادت او برای خداست و در عبادت پروردگار عالم، خود را به رنج و زحمت می‌اندازد، طوری که مجاهدت با نفس هم می‌کند - که بیان کردیم این مجاهده با نفس چقدر مهم است و هر کسی توفیق این را ندارد که مجاهده با نفس کند! - ولی امام ندارد؛ «فَسَعْیُهُ غَیْرُ مَقْبُولٍ» لذا پروردگار عالم سعی و تلاش او را ثبت و ضبط نمی‌کند و مقبول نیست. تازه نه تنها غیرمقبول است و پروردگار عالم آن را نمی‌پذیرد، بلکه بدتر؛ بیان می‌فرمایند: «وَ هُوَ ضَالٌّ مُتَحَیِّرٌ وَ اللَّهُ شَانِئٌ لِأَعْمَالِهِ» اصلاً خدا از اعمال او بدش می‌آید و متنفّر است! - این تعبیر خیلی عجیب و کوبنده است! -

صورت ظاهر آن اعمال برای خداست؛ یعنی نمازش، روزه‌اش، انفاقش، جهادش، حجّش، همه و همه را برای خدا انجام می‌دهد، در نیّت خود هم می‌گوید: «قربة الی اللّه»، سعی او هم در عبادت زیاد است؛ اهل نماز شب است و قیام و قعود هم دارد، به ظاهر این‌ها باید خیلی عالی باشد امّا حضرت می‌فرمایند: اگر امامی مِن الله تبارک و تعالی نداشته باشد، همه این‌ها غیر مقبول است. تازه بعد بیان می‌فرمایند: از یک طرف او گمراه و سرگردان است و از طرف دیگر اصلاً پروردگار عالم از این اعمال او بدش می‌آید!

فرق بین ما و اهل جماعت هم در همین نهفته شده است. - البته فقط اهل جماعت را عرض می‌کنم، چون ما قائل به این هستیم که وهابیّت و بهائیّت معلون، بازوان یهود و تراشیده دست او هستند - اهل جماعت اعمال را انجام می‌دهند - در بیت‌الله و مدینه منوّره این‌ها را می‌بینیم که دائم دارند نماز و قرآن می‌خوانند - امّا می‌فرمایند پروردگار عالم نه تنها این‌ اعمال را نمی‌پذیرد، بلکه از آن تنفّر هم دارد!

بی‌‌جهت نیست که وقتی یکی از اصحاب با وجود مقدّس باب‌الحوائج، موسی بن جعفر(ع) به حجّ آمد، گفت: آقا! امسال چقدر شلوغ است؟! حضرت فرمودند: مابین دو انگشتم را ببین. نگاه کرد دید اکثر شتر، گوسفند و حیوانات دیگر هستند و فقط چند آدم مابین آن‌هاست. حضرت فرمودند: «و اکثرهم ضجیج و اقلّهم حجیج». اکثر آن‌ها ناله می‌زنند و به ظاهر «لَبَّیْکَ اللَّهُمَّ لَبَّیْکَ» می‌گویند و ضجّه دارند امّا حاجی به معنای حقیقی، کم است.

*چه کسی، ضالِّ متحیّر است؟

این روایت خیلی عجیب است و دارد به خوبی بیان می‌فرماید: اگر کسی عملش ولو فقط برای خدا هم باشد، «یُجْهِدُ فِیهَا نَفْسَهُ» و مجاهده نفس زیادی هم انجام دهد، قیام در دل شب داشته باشد، قرآن بخواند، روزه‌های مستحبی بگیرد، حجّ انجام دهد، «وَ لَا إِمَامَ لَهُ مِنَ اللَّهِ» امّا برای او امامی از ناحیه خدا نباشد، «فَسَعْیُهُ غَیْرُ مَقْبُولٍ وَ هُوَ ضَالٌّ مُتَحَیِّرٌ» این سعی و تلاش از او پذیرفته نیست و او گمراهی است که سرگردان است و نمی‌داند چه می‌کند!

در یک دعایی که منسوب به زین‌العابدین(ع) است، حضرت به «ضالّ متحیّر» اشاره کرده و می‌فرمایند: خدایا! مرا از نفس امّاره دور بدار و یک لحظه هم به خودم وامگذار و جزء ضالّین متحیّر قرار مده.

پس بیان شد هر چند ظاهر اعمال کسی خوب باشد و وقتی من و شما هم می‌بینیم، لذّت ببریم که این آقا دائماً روزه‌های مستحبّی می‌گیرد، انفاق می‌کند، حجّ به دور خانه خدا می‌رود؛ «لَبَّیْکَ اللَّهُمَّ لَبَّیْکَ» می‌گوید؛ امّا حضرت می‌فرمایند: «وَ اللَّهُ شَانِئٌ لِأَعْمَالِهِ» پروردگار عالم از این اعمال تنفّر دارد. این تعبیر خیلی عجیب و کوبنده است!

بعد حضرت در ادامه مثال می‌زنند. در مثال مناقشه نیست؛ برای اینکه مردم بفهمند می‌فرمایند: «وَ مَثَلُهُ کَمَثَلِ شَاةٍ ضَلَّتْ عَنْ رَاعِیهَا وَ قَطِیعِهَا» مَثل او مثل آن گوسفندی می‌ماند که چوپان و گله را رها کرده و خودش دارد می-چرد. یعنی گمراه است و یک موقعی از جایی سر در می‌آورد که گرگان او را می‌درند! آن هم که بدون امام حرکت کند، همین است و پروردگار عالم هیچ یک از اعمال او را نمی‌پذیرد.

*تبیین قاعده امامت و امّت، از روز نخست هبوط!

پس امام مِن ناحیه الله تبارک و تعالی است، همان‌طور که بارها عرض کردیم پروردگار عالم از روز نخست خودش بیان فرمود: شما هبوط پیدا می‌کنید و من هادی می‌فرستم «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ»  اگر تبعیّت کنید، دیگر سرگردان و حیران نیستید و می‌دانید امام دست شما را می‌گیرد و هدایتتان می‌کند.

لذا فرمود: «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا»  یعنی امامان هستند که ما را به سمت خدا هدایت می‌کنند و این‌طور نیست که شخصی احساس ‌کند من خودم می‌توانم تشخیص ‌دهم!

گاهی گرفتاری ما همین است که می‌گوییم: قرآن که دیگر هست، پس خودمان می‌فهمیم. در حالی که اگر انسان بدون امام جلو برود، بدبخت، ضالّ، گمراه و سرگردان است. لذا پروردگار عالم از روز نخست قاعده امامت و امّت را قرار داده است.

اگر از ما سؤال کردند که این بحث امامت و امّت را از کجا می‌آورید؟ می‌گوییم: هم کتاب الله که قرآن صامت است، بالصّراحه بیان فرموده و هم حضرات معصومین(ع) که قرآن ناطق هستند، بیان کرده‌اند، لذا در هیچ زمانی نباید بدون امام جلو برویم.

آنچه که باعث انحراف امّت، بعد از پیامبر(ص) شد، همین بود که آن‌ها تبیین کردند: «کفانا کتاب اللّه». یادشان رفت ولو بالجد عمل صالح هم انجام بدهند - که باید بیان کنیم اصلاً نمی‌توانند عمل صالح هم انجام دهند و حضرت هم در این روایت فرض گرفته‌اند که عمل صالح داشته باشند - و ولو به ظاهر قوّه تشخیص هم داشته باشند، امّا پروردگار عالم می‌فرماید: من عمل کسی را که بدون امام باشد، نه تنها ده شاهی نمی‌خرم بلکه از آن متنفّرم! حالا چه فایده که انسان عملی را انجام بدهد، در حالی که می‌داند غیر مقبول است؟!!

*عدم امکان گریز از داشتن امام و سرپرست؛ خواه برّ یا فاجر!

لذا حضرت حقّ می‌فرماید: وقتی از طرف من هادی آمد، شما حتماً بپذیرید و هر که پذیرفت؛ خوف و حزنی برای او نیست، «فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ». امیرالمؤمنین(ع) نیز در رابطه با این مطلب می‌فرمایند: «لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ» .

پس اصلاً این قاعده خلقت است که انسان بالاخره امیر و امام و پیشوا داشته باشد؛ خواه برّ باشد یا فاجر؛ یعنی اصلاً بشر بدون پیشوا و رهبری در جامعه، موجودیّت ندارد؛ بالاخره یا رهبرش شیاطین است و یا هادیان الهی.

قرآن هم می‌فرماید: اصلاً همه بشر ولی و سرپرست دارند، «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ»  خدا ولیّ اهل ایمان است امّا آن‌هایی که «وَ الَّذینَ کَفَرُوا» هستند هم اولیاء دارند امّا «أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ» ولیّ آن‌‌ها طاغوت است. یعنی نمی‌شود انسان بدون سرپرست و امام باشد، «لَا بُدَّ» است؛ یعنی به هیچ عنوان راه گریزی نیست.

اگر امامت و سرپرست مِن الله را نپذیرفتی، یقین بدان خواسته یا ناخواسته امامتِ فاجر برای تو خواهد بود و به سمت سرپرست غیر خدا رفته‌ای. یعنی کسی نمی‌تواند بگوید: من نه این سمتم و نه آن سمت؛ چون قرآن می‌گوید: نمی‌شود؛ بالاخره یا نور است یا ظلمت؛ یا حقّ است یا باطل. اگر زیر پرچم حقّ نرفتی و خودت را به امام حقّ نسپردی، صددرصد بدان این که می‌گویی: من در هیچ کدام از این جبهات نیستم، دروغ است. چون اگر زیر ولایت الله نروی و امامت من الله تبارک و تعالی را نپذیری، طبعاً امامت من ناحیه الشیطان را پذیرفته‌ای.

*چه زمانی سلطان جائر و فاسق مسلّط می‌شود؟

لذا باز دقّت بفرمایید؛ وجود مقدّس صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(ع) بیان می‌فرمایند: «لَا یَقْبَلُ اللَّهُ مِنَ الْعِبَادِ الْأَعْمَالَ الصَّالِحَةَ الَّتِی یَعْمَلُونَهَا إِذَا تَوَلَّوُا الْإِمَامَ الْجَائِرَ الَّذِی لَیْسَ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى»، اگر بندگان پیشوای ستمگری را بپذیرند، پروردگار عالم، اعمال صالحه آن‌ها را نمی‌پذیرد.

«یَعْمَلُونَهَا» یعنی اعمال را انجام می‌دهد - تازه آن هم اعمال صالحه، نه عملی که معلوم نیست صالح است یا غیر صالح - ولی وقتی امام مِن ناحیه الله تبارک و تعالی نداشته باشند، از آ‌ن‌ها نمی‌پذیرند.

لذا آن‌ها باید بدانند اگر زمامدارشان از جانب خدا نباشد، به آن کسی دچار می‌شوند که جائر است.

پس با توجّه به این روایات می‌بینیم که ناچاریم امام من ناحیه الله را بپذیریم؛ چون اگر نپذیریم، امام من ناحیه الشیطان که جائر و فاسق است، بر ما مسلّط می‌شود.

*بدون ولایت اهل بیت، ولو عمل هفتاد نبی را داشته باشی، نمی‌پذیرند!

وجود مقدّس پیغمبر اکرم، خاتم رسل، محمّد مصطفی(ص)، - آن کسی که امروز به عزای حضرتش نشسته‌ایم و عرضه می‌داریم: «اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْکُو إِلَیْکَ فَقْدَ نَبِیِّنَا» - قسم خورده و فرموده‌اند: «وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ نَبِیّاً»  سوگند آن کسی که مرا به حقّ به نبوّت مبعوث کرد، «لَوْ أَنَّ رَجُلًا لَقِیَ اللَّهَ بِعَمَلِ سَبْعِینَ نَبِیّاً ثُمَّ لَمْ یَلْقَهُ بِوَلَایَةِ أُولِی الْأَمْرِ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ مَا قَبِلَ اللَّهُ مِنْهُ صَرْفاً وَ لَا عَدْلًا» اگر کسی پروردگار عالم را به عمل هفتاد نبی ملاقات کند، امّا بدون اینکه ولایت اولی‌الأمر از ما اهل‌بیت را باشد، خدا از او هیچ عملی را قبول نمی‌کند!

الله اکبر! چقدر حضرت زیبا مثال زده‌اند، عمل هفتاد نبی، شوخی نیست! وقتی می‌فرمایند عمل انبیاء؛ یعنی اعمال صالحه مقبوله. اصلاً مگر می‌شود عمل نبی، غیر صالح و نامقبول باشد؟! لذا عمل یک نبی هم کفایت می‌کند امّا حضرت می‌خواهند با بیان «عمل هفتاد نبی» مطلب را تا اوج بالا ببرند. وگرنه واقعاً چه کسی است که عمل هفتاد نبی در پرونده او باشد؟!

امّا حضرت می‌فرمایند: «لَوْ أَنَّ رَجُلًا لَقِیَ اللَّهَ بِعَمَلِ سَبْعِینَ نَبِیّاً ثُمَّ لَمْ یَلْقَهُ بِوَلَایَةِ أُولِی الْأَمْرِ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ مَا قَبِلَ اللَّهُ مِنْهُ صَرْفاً وَ لَا عَدْلًا» حتّی اگر با این اعمال هم بخواهد خدا را دیدار کند، زمانی که ولایت اولی‌الامر از خاندان ما را به همراه نداشته باشد، اعمالش مقبول نیست و خدا از او هیچ مطلب دیگری را نمی‌پذیرد.

«مَا قَبِلَ اللَّهُ مِنْهُ صَرْفاً وَ لَا عَدْلًا» یعنی از او هیچ چیز کوچک و بزرگ، توبه و بازگشت و انابه، اشک و ناله و آه و ...، پذیرفته نیست. پس اگر انسان بدون ولایت الله و بدون امام حرکت کرد، ولو عمل هفتاد نبی هم برای او باشد، پروردگار عالم نمی‌پذیرد!

در روایت دیگری که بیان کردیم، تعبیر «وَ اللَّهُ شَانِئٌ لِأَعْمَالِهِ» را به کار برده بودند؛ یعنی خدا اصلاً از این اعمال متنفّر است، لذا در این‌جا هم می‌گوید: من این اعمال را نمی‌پذیرم.

*بغض و کینه اهل‌بیت، عامل ورود به دوزخ!

لذا اصل در اعمال امّت، ولایت و امامت است و إلّا اعمالش به هیچ عنوان فایده ندارد، دیگر خدا نیاورد که کسی (مثل همین وهابیّت ملعون) نسبت به اهل‌بیت کینه داشته باشد.

این را هم بدانید اهل جماعت نسبت به اهل بیت کینه ندارند امّا وهابیت ملعون، به عنوان تابعینِ همان کسانی هستند که اهل‌بیت را به شهادت رساندند.

پیغمبر اکرم، خاتم رسل، محمّد مصطفی(ص) در روایت شریف دیگری باز قسم می‌خورند و بیان می‌فرمایند: «أَمَا وَ اللَّهِ» بدانید به خدا سوگند «لَوْ أَنَّ رَجُلًا صَفَّ قَدَمَیْهِ بَیْنَ الرُّکْنِ وَ الْمَقَامِ مُصَلِّیاً وَ لَقِیَ اللَّهَ بِبُغْضِکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ لَدَخَلَ النَّار»  اگر یک نفر دائم بین رکن و مقام ایستاده باشد و نماز بخواند - چون آن‌جا بهترینِ مکان‌ها است - امّا کینه شما اهل‌بیت را در دل داشته باشد و با این وضعیّت، خدا را ملاقات کند؛ مستقیم جایگاهش دوزخ است!

*عارفان بالله؛ سیّاسان کیّاس عالم

چرایی این مطلب را صاحب فردا، یعنی وجود مقدّس حضرت ثامن‌الحجج، آقا علی بن موسی الرّضا(ع) توضیح داد‌ه‌اند. ایشان می‌فرمایند: «إِنَّ الْإِمَامَةَ زِمَامُ الدِّینِ» امامت، زمام دین است (یعنی اصلاً نمی‌شود دین، بدون امام باشد)؛ «وَ نِظَامُ الْمُسْلِمِینَ» نظم‌بخش مسلمین و رشته اصلاح امّت هم امام است؛ «وَ صَلَاحُ الدُّنْیَا» و امام است که مصلحت دنیای انسان‌ها را می‌داند؛ «وَ عِزُّ الْمُؤْمِنِینَ» و به مؤمنین عزّت می‌دهد.

آیت‌الله العظمی شاه‌آبادی، آن عارف بالله نکته‌ای بسیار عالی را در این باره بیان می‌کنند؛ می‌فرمایند: سیّاسِ کیّاس، عرفای عظیم‌الشّأن هستند که صلاح امّت را می‌دانند. بعد اضافه می‌کنند: اگر افراد دیگری به عنوان سیاستمدار خطاب شوند؛ اسم سیاست را خراب می‌کنند! سیاست همان است که اهل تقوا و پیشوایان دین دارند.

لذا وقتی یک عارف بالله، سیّاسِ کیّاس می‌شود، امامت هم که اصل مطلب است، حتماً باید این‌گونه باشد که حضرت ثامن‌الحجج(ع) بیان فرموده‌اند، «إِنَّ الْإِمَامَةَ زِمَامُ الدِّینِ وَ نِظَامُ الْمُسْلِمِینَ».

*امام، عامل صلاح دنیا

حضرت در ادامه توصیف امام می‌فرمایند: «... وَ صَلَاحُ الدُّنْیَا»؛ یعنی این‌ها هستند که مصلحت دنیا را می‌دانند.

جرج جرداق مسیحی، یک نکته جالبی را، در این زمینه که صلاح دنیا به دست امام است، بیان می‌کند. خوب در تعبیرش دقّت بفرمایید؛ او می‌گوید: اگر مردم در آن زمان یک مقدار در مقابل عدالت مولی‌الموالی(ع)، صبر و تحمّل می‌کردند، طولی نمی‌کشید که دنیای ممدوح را - که همان دنیای مرفّه است - می‌دیدند.

*قرارگیری امّت زیر چتر امامت

پس علّت اینکه خدا آن اعمال صالح را - که روایاتش را خواندیم - نمی‌پذیرد، همین مطلب است که حضرت می‌فرمایند: برای اینکه پروردگار عالم اصل هستی را بر پایه امامت قرار داده و همه چیز بر اساس امام است «إِنَّ الْإِمَامَةَ زِمَامُ الدِّینِ وَ نِظَامُ الْمُسْلِمِینَ وَ صَلَاحُ الدُّنْیَا وَ عِزُّ الْمُؤْمِنِینَ» و بر اساس آن هم عزّت می‌دهد.

برای همین است که باید بپذیریم عالم، بی‌امامت معنا ندارد، یک سمت امّت است و یک سمت امام که آیات قرآن و روایات شریف هم همین مطلب را تأیید می‌فرمایند.

حسب روایات شریفه که بیان کردیم، اگر کسی خودش بخواهد برای خودش، امام باشد، ولو اعمال صالحه هفتاد نبی را هم داشته باشد، خدا اعمالش را نمی‌پذیرد. لذا انسان، باید زیر چتر امامت برود. اگر نرود، می‌بازد و گرفتار می‌شود.

چرا؟ چون ولایت امام، به خصوص امام معصوم(ع) که مِن ناحیه الله تبارک و تعالی است، ولایت الله است و امام است که همه چیز را هم می‌داند.

*تسلّط حجّت خدا بر همه زبان‌ها

مثلاً اباصلت هروی راجع به وجود مقدّس حضرت ثامن‌الحجج، قبله ایران، آقا علی بن موسی الرّضا(ع) بیان می‌کند: «کَانَ الرِّضَا ع یُکَلِّمُ النَّاسَ بِلُغَاتِهِمْ»  حضرت با مردم به زبان خودشان صحبت می‌کردند. «وَ کَانَ وَ اللَّهِ أَفْصَحَ النَّاسِ وَ أَعْلَمَهُمْ بِکُلِّ لِسَانٍ وَ لُغَةٍ» و به خدا قسم به قدری زیبا صحبت می‌کردند که هر زبانی را از اهل آن زبان بهتر می‌دانستند.

لذا حضرت نسبت به هر زبان و لغتی به قدری عالی شناخت داشتند که با اهل هر زبانی به زبان خودشان صحبت می‌کرده‌اند؛ با یونانی به زبان یونانی، با آن پیرزن در نیشابور به زبان محلّی خودش و ... .

اباصلت متعجّب است، می‌گوید: من یک روز از حضرت سؤال کردم «فَقُلْتُ لَهُ یَوْماً یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنِّی لَأَعْجَبُ مِنْ مَعْرِفَتِکَ بِهَذِهِ اللُّغَاتِ عَلَى اخْتِلَافِهَا » من خیلی متعجّبم که شما چطور این زبان‌ها را می‌دانید و به این لغات معرفت دارید، در حالی که هر کدام از این‌ها با هم مختلف است!

حضرت فرمودند: «فَقَالَ یَا أَبَا الصَّلْتِ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ مَا کَانَ اللَّهُ لِیَتَّخِذَ حُجَّةً عَلَى قَوْمٍ وَ هُوَ لَا یَعْرِفُ لُغَاتِهِمْ أَ وَ مَا بَلَغَکَ قَوْلُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ(ع) أُوتِینَا فَصْلَ الْخِطابِ فَهَلْ فَصْلُ الْخِطَابِ إِلَّا مَعْرِفَةُ اللُّغَاتِ» ای اباصلت! به خدا قسم من حجّت خدا بر خلقش هستم و خدا حجّتی را برای مردم قرار نمی‌دهد مگر این که او به زبان آن‌ها آگاه باشد. آیا آن قول امیرالمؤمنین(ع) به تو نرسیده است که فرمودند: «أُوتِینَا فَصْلَ الْخِطابِ» به ما فصل خطاب داده شد؛ یعنی ما انتهای و نهایت هر حرف را می‌دانیم، چون اساس من ناحیه الله تبارک و تعالی است. «فَهَلْ فَصْلُ الْخِطَابِ إِلَّا مَعْرِفَةُ اللُّغَاتِ» پس آیا این جز معرفت لغات است؟!

*تکلیف مردم در زمان غیبت ظاهری امام

پس خلّص کلام این شد که خدا بدون حجّت، عمل انسان را، ولو بهترین اعمال هم باشد، نمی‌پذیرد، تازه نه تنها اعمالش پذیرفته نیست، بلکه بیان شده «وَ هُوَ ضَالٌّ مُتَحَیِّرٌ وَ اللَّهُ شَانِئٌ لِأَعْمَالِهِ ضالٌ متحیّر» او گمراهی سرگردان است و اصلاً خدا از اعمال او تنفّر دارد.

اصلاً چون امام، اصل نظام است، همه چیز به امامت گره خورده است؛ منتها امامی که من ناحیه الله است. بدیهی است آن امامی که من ناحیه الله است، تکلیف را برای بعد از خودش یا در زمانی که نیست معلوم می‌کند.

اوّلاً ما الآن در زیر پرچم امام من ناحیه الله هستیم، امروز هم که روز جمعه بود و متعلّق به آقاجانمان، امام زمان(عج)، البته همیشه ایّام متعلّق به حضرت است امّا امروز بهانه‌ای برای ظهور است .

پس ما تحت زعامت آن حضرت هستیم که «بِیُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَى وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْأَرْضُ وَ السَّمَاءُ»  است. لذا باید ببینیم حضرات چه بیان می‌کنند؛ آیا بعد از این که آن حضرت به صورت ظاهر - توجّه کنید! صورت ظاهر است؛ حقیقت این نیست - غائب است، این امامت ابتر می‌ماند؟!

البته حقیقت این است که ما غائبیم، نه حضرت؛ حقیقت این است که الآن همه چیز به ید مبارک اوست؛ حقیقت این است که خودش فرموده است: من هیچ موقع شما را فراموش نمی‌کنم. لذا سرنوشت لحظه به لحظه ما باید به دست آن حضرت رقم بخورد.

اصلاً شب قدر که افضل لیالی عند الله تبارک و تعالی است و کار یک سال همه در آن رقم می‌خورد، نه تنها انسان‌ها، بلکه «تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ»  ملائکه و روح هم در شب قدر نازل می‌شوند و حضرت حجّت(روحی له الفدا و سلام اللّه علیه) باید مطالب همه را امضاء کنند. حتّی نوع ملک و این را که پروازش تا کجا باشد هم، حضرت امضاء می‌کنند. غوغایی است! همه چیز به ید حجّت(روحی له الفدا) است.

این‌ها را امثال من نمی‌فهمند. این مطالب یک جریانی دارد که انسان باید در آن جریان بیافتد و برود تا بفهمد. باب آن باید برای او باز شود و انسان بصیر و سمیع شود، تا بفهمد این مطالب به چه معناست. به خدا قسم! ولله! حتّی این نشستن امشب من و شما در این‌جا هم قبلاً عندالحجّه(روحی له الفدا) معلوم است. اگر بدانیم چه خبر است! غوغایی است! ولی حالا امثال من متوجّه این مطلب نیستند.

بارها این مثال را بیان کردم که اگر سیصد سال پیش می‌گفتند: پاره‌های آهن به هم وصل می‌شود و انسان در آن سوار می‌شود و به آسمان می‌رود، همه می‌خندیدند و می‌گفتند: مگر ممکن است؟! جاذبه زمین یک پر کاه را جذب می‌کند، آن‌وقت این آقا می‌گوید: پاره‌های آهن به هم وصل می‌شود و انسان هم می‌تواند در آن بنشیند! او چون خیلی درس خوانده، سیم‌هایش روی هم افتاده و قاطی کرده! مگر چنین چیزی ممکن است؟!

این مسائل عرفانی را هم، تا ولایت‌پذیری حضرات و تقوا نباشد، «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ‏» ، درک نمی‌کنیم. یک حالات و مطالب دیگری دارد که جای آن این‌جا نیست؛ این چشم ما بسته است و نمی‌بینیم؛ این گوش ما بسته است و نمی‌شنویم امّا همه مطالب ما، در دست حضرت است.

پس حضرت به صورت ظاهر غائب است ولی حقیقتاً ما هستیم که غائبیم. به خدا قسم آن کسی که به صورت ظاهر غائب است، اجازه‌ نمی‌دهد این امامت ابتر بماند. خودشان فرمودند: «مَنْ کَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِینِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ یُقَلِّدُوهُ» .

البته این کد اوّلیّه‌ای است که حضرات معصومین(ع) داده‌اند و ما بالاتر از این را قائلیم. ما قائل به این هستیم که حتّی «الْفُقَهَاءِ» را هم خودشان تعیین می‌کنند. اگر غیر از این باشد، اصلاً مِن ناحیه الحجّه نیست.

چون خود حجّت، من ناحیه الله است و روایتش را هم خواندیم که امام باید از ناحیه خدا باشد و خدا او را انتخاب کند. مردم و شورا و سقیفه و این حرف‌ها به درد نمی‌خورد. خدا بیان کرد: «بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ»، لذا پیامبر(ص) فرمودند: « مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ» اصلاً غیر از این نمی‌تواند باشد.

حتّی این که بیان می‌شود: «ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحى‏»  معلوم می‌کند که افعال حضرت هم به دور از هوی و هوس است؛ چون کسی که نطقش هوی و هوس نیست، طبعاً فعلش هم هوی و هوس نیست.

حتّی عرض کردیم ازدواج با عایشه هم امر خداست و برای این است که بگوید وقتی دست امیرالمؤمنین(ع) را بالا بردم، تصوّر نکنید که چون خویش من است، این کار را کردم؛ ابابکر هم خویش من است. این امرخداست و عنوان خویشاوندی نیست.

لذا امر ذوالجلال والاکرام است که باید امیرالمؤمنین(ع) جانشین حضرت باشد، پس همه چیز من ناحیه الله است.

*منکر ولایت‌فقیه مانند منکر ولایت حضرات معصومین(ع) است!

لذا در زمان غیبت هم، حجّت، مِن ناحیه الله تبیین می‌کند که چه کسی ولایت و سرپرستی امّت را به عهده بگیرد. ما قائل به این هستیم که اگر کسی معتقد باشد که این مطلب بعد از زمانی انقطاع پیدا می‌کند، مثل همان کسانی است که می‌گفتند: «کفانا کتاب اللّه».

من مأموریت الهی خودم را انجام می‌دهم و عرض می‌کنم: اگر کسی بگوید: ما تا امام زمان را می‌پذیریم امّا دیگر مابقی آن را قبول نداریم، باخته است!

آقا! تو می‌خواهی امام زمانت را از کجا به دست بیاوری؟! بفرما امام زمان را به من نشان بده. کدام کذّابی می‌تواند حضرت را به من و تو نشان بدهد؟! خود امام زمان برای من و تو تعیین تکلیف کرده است که در زمان غیبت طبعاً ولایت فقیه، همان ولایت الله است.

این هم که امام فرمودند: ولایت فقیه همان ولایت رسول الله است، از باب تعارف سیاسی یا چنین مطالبی، نبوده است.

اگر غیر از این را قائل شدی، هزار بار هم بگویی: یا حجّت بن الحسن، دروغ گفتی! همان‌طور که در روایت فرمودند: اگر کسی دائم بین رکن و مقام نماز بخواند امّا ولایت ما را نداشته باشد، در دوزخ است یا این که فرمودند: اگر اعمال صالحه هفتاد نبی را هم داشته باشی، بدون امامت الهی، پذیرفته نیست.

لذا این مطلب هم همین است. بلا شک و بلا ریب اگر ولایت‌فقیه را نپذیرد، طبعاً دروغ گفته که ولایت امام زمان را پذیرفته و حرف او، حقّه و فریب است. این مطلب یقینی است.

این‌ها مثل حلقه‌های زنجیر به هم مرتبط هستند. اگر کسی ولایت فقیه را نپذیرد، مثل کسی است که بگوید: من انبیاء را قبول دارم امّا امامت را که کتاب ندارند قبول ندارم؛ به من بگو ببینم کجا امیرالمؤمنین(ع) کتاب داشته؟! پس ایشان را قبول نداری؟!

این‌جا هم اگر کسی امام زمان را قبول داشته باشد، به جمکران برود و مدام هم فریاد بزند و یابن الحسن بگوید امّا وقتی به اسم امام و رهبر می‌رسد، کمی سست ‌شود، یعنی در نفهی خودش به سر می‌برد. باید به او گفت: ای نفهم! بفهم راه امام زمان، ولایت فقیه است؛ غیر از طریق ولایت‌فقیه، به امام زمان نمی‌رسی. حالا هزاری هم بگویی امام زمان، دروغ گفته‌ای. به خود امام زمان قسم! شیطان دارد فریبت می‌دهد.

نمی‌دانم چطور بگوییم! چقدر بعضی احمق تشریف دارند که نمی‌فهمند راه همین است و لا غیر. والله العظیم! - دارم اسم جلاله را قسم می‌خورم - راه غیر از این نیست و هر که غیر از این راه رفت، همان صراط جحیم است؛ نه صراط مستقیم؛ همان اتّخاذ به سبل است وگرنه صراط یکی است.

لذا باید مواظبت و مراقبت کنیم. این حلقه‌های زنجیر امامت، به هم اتّصال دارند. اگر بخواهی به امامت حضرات معصومین(ع) بسنده کنی، مثل همان‌هایی هستی که امیرالمؤمنین(ع) را قبول ندارند. آن‌ها امیرالمؤمنین(ع) را قبول ندارند امّا کعبه را قبول دارند و دور بیت‌الله هم می‌گردند. دائم هم قرآن و نماز می‌خوانند ولی من و شما می‌گوییم: این چه نمازی است؟! نماز بی ولای او، نماز بی وضو بود؛ به منکر علی بگو؛ نماز خود، نه قضا کند، بلکه رها کند.

منکر ولایت ‌فقیه هم باید یابن الحسن گفتن خود را رها کند؛ چون دارد خودش را بیهوده به زحمت می‌اندازد. ولله! بدانید همان‌گونه که پیامبر(ص) فرمودند: آن کسی که ولایت و امامت عامّه را نپذیرد، پروردگار عالم از او متنفّر است؛ اگر کسی ولایت ‌فقیه را هم نپذیرد، خدا از او متنفّر است، «وَ اللَّهُ شَانِئٌ لِأَعْمَالِهِ» خدا از اعمال او بدش می‌آید؛ تازه آن اعمالی که برای خدا بوده و جهاد با نفس هم کرده است «کُلُّ مَنْ دَانَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِعِبَادَةٍ یُجْهِدُ فِیهَا نَفْسَهُ».

یعنی در حقیقت هر کس ولایت فقیه را هم نپذیرفت، همان «وَ لَا إِمَامَ لَهُ مِنَ اللَّهِ» است. آن‌وقت یابن الحسنِ او هم، دروغی است. همان‌طور که خدا از اعمال او متنفّر است «وَ اللَّهُ شَانِئٌ لِأَعْمَالِهِ»؛ امام زمان هم از اعمال او متنفّر است. از جمکران رفتن او متنفّر است، بدش می‌آید و می‌گوید: من از تو یابن الحسن و دعای ندبه نمی‌خواهم؛ بلکه اطاعت می‌خواهم. اطاعت این است که زمان غیبت من به ولیّ فقیه مراجعه کنی. نباید اظهار فضل و وجود کنی.

*چه کنیم که امام رضا(ع) ضامن ما هم بشوند؟

من شب شهادت ثامن‌الحجج دارم این حرف‌ها را می‌زنم. می‌دانید بیشتر مباحث من، همان مباحث اخلاقی است امّا اگر تکلیفی را بر دوش خود احساس کنم، انجام می‌دهم. عزیز دلم! تکلیف این است که در زمان غیبت، پیرو ولایت فقیه باشی؛ اگر غیر از این راه بروی، می‌بازی. لذا نباید تصوّر کنید که  بحث من سیاسی است، - گرچه سیاست ما عین دیانت ما و دیانت ما عین سیاست ماست - این تکلیف است.

اگر این را نفهمیم، همان حماقتی است که شیطان درون ذهن ما می‌اندازد و وسوسه می‌کند. «الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ»  همین است که می‌گوید: ما یک شب شهادت آمدیم که بگوییم: یا امام رضا، امّا بحثش سیاسی شد!

امام رضا بگویی که چه شود؟! مدام بگویی: ای آقای رئوف! ای امام رئوف! ای ضامن آهو! که چه؟! اگر می‌خواهی حضرت، ضامن من و تو هم باشد، باید این‌طور باشی وإلّا حضرت می‌فرماید: به تو چه که من ضامن آهو بودم؛ بگذار ضامن خودت شوم. یک آهو لیاقت ضامن شدن را دارد امّا تو که به ظاهر هم انسان هستی، نداری. یک کاری کن که من ضامن تو هم بشوم.

اگر بپرسیم چه کنیم، می‌فرمایند: حرف مرا گوش کن؛ حرف اولیاء مرا گوش بده؛ حرف فرزندان معصومینم(ع) را گوش بده، حرف آن کسانی را که مطالب دین را می‌فهمند، گوش بده؛ حرف آن‌هایی را که از دنیا بریده‌اند و به پروردگارعالم متّصل هستند، گوش بده تا من تو را هم ضمانت ‌کنم. وگرنه مدام مشهد و جمکران هم بروی، فایده ندارد. حماقت نکن و راه را اشتباه نرو.

*شیطان از چه عباداتی خوشش می‌آید؟

البته الحمدلله شما که این‌طور نیستید و متأسفانه آن کسانی که باید این‌حرف‌ها را بشنوند، نیستند که بشنوند. مدام هم بعدازظهر جمعه، صبح جمعه، جلسه می‌گیرند و دائم ذکر یابن الحسن هم می‌گویند. مدام دور حرم‌های حضرات معصومین(ع) می‌گردند و می‌گویند: «اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»، اگر آقا بیاید، همه چیز درست است، فرج همه اعمال ما، به فرج آقاست.

بله درست هم هست امّا توِ نفهم نمی‌فهمی و بیهوده از این واژه استفاده می‌کنی. نمی‌فهمی «اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج» این نیست که مدام دور حرم حضرات معصومین(ع) بگردی و بگویی: فقط یک دعا، «اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»، دعای دیگری نداریم. بله درست هم هست منتها باید بفهمی که محتوای «اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج» چیست. بدون محتوا هزار بار هم بگویی: «اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»، تازه شیطان خوشش می‌آید و می‌گوید: ده هزار بار دیگر هم بگو!

شیطان از نماز وهّابی‌ها خوشش می‌آید؛ می‌گوید: من هم، همین را می‌خواهم، دائم نماز بخوانید؛ جلوی رکن و مقام هم بخوانید. دور بیت‌الله هم بگردید و ... !

همان‌طور که وقتی آن سفیر پیر استعمار به ایران آمد، همین که در بوشهر از کشتی پیاده شد، صدای اذان از مناره‌ها بلند شد. آن موقع هم که بلندگو نبود و مردم خودشان روی مناره‌های مسجد می‌رفتند. دید همه دارند اذان می‌گویند و از همه جا دارد صدای اذان می‌آید. ترسید، گفت: خبری است؟! گفتند: نه، ما چطور کلیسا داریم و برای اعلام مطالب ناقوس آن را می‌زنیم، منتها این‌جا مساجد است و این‌ها ذکر‌هایی دارند که مردم را این‌ گونه به مساجد دعوت کنند که بیایند و عبادت کنند. همه هم یک چیز می‌گویند.

او پرسید: این ضرری هم برای ما دارد؟ گفتند: خیر. گفت: بگذارید آن‌قدر آن بالا داد بزنند - چون باید در مناره‌ها صدایشان را بلند می‌کردند که همه مردم بشنوند - تا حلقومشان پاره شود و خفه شوند!

ببینید الان در همه جا وحشت هست امّا در مدینه و در مکّه خیر. درست است که این‌جاها حرم امن الهی است امّا چرا اصلاً هیچ کسی را در هنگام ورود نمی‌گردند؟ چون خودشان هم می‌دانند که در آن‌جا، از القاعده کاری برنمی‌آید، چون متعلّق به خودشان است. حالا جاهای دیگر را ببینید؛ مثلاً در پاکستان چقدر انفجار داشتند و این همه مردم را به شهادت می‌رسانند! در عراق ببینید، در سوریه ببینید که این‌ها چه کارهایی می‌کنند. امّا آن‌جا نه، چون می‌دانند دست کیست. لذا می‌گویند: بگذارید عبادت کنند، اتّفاقاً خوب هم هست چون یک نفعی هم به ما می‌رسد!

در مکّه هفتاد درصد هتل‌ها مال صهیونیسم و یهود است. می‌گویند: ما این‌جا فروشنده داریم، سود هم داریم. چه اشکالی دارد این‌ها هم بیایند عبادت کنند و دور بیت‌الله هم بچرخند؟! بگذارید این کارها را انجام بدهند. لذا شب و روز هم بیت‌الله باز است؛ شب و روز هم زائر دارد، شب و روز هم محرِم دارد؛ شب و روز هم مردم صفا و مروه می‌روند و می‌آیند و ... .

شیطان هم به من و تو همین را می‌گوید. می‌گوید: تو هم مدام بگو: «اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج». اگر پایت را در کفش ما نکنی، ما کاری با تو نداریم. پای در کفش شیطان کردن هم یعنی دم از ولایت بزنی.

اتّفاقاً یهود هم همین را می‌گویند. این نکته‌ را قبلاً هم اشاره کرده‌ام. می‌دانید علّت این که یهودی‌های آمریکا یک مواقعی با صهیونیست‌ها مخالف هستند، چیست؟ دو دلیل دارد:

1- یک بُعد قضیه این است که این‌ها مثل همان حجّتیه ما هستند؛ همان‌طور که آن‌‌ها می‌گفتند: باید  فساد و گناه زیاد شود، یعنی ما دستی دستی بگذاریم گناه شود؛ تا امام زمان بیایند - واقعاً اسلام این را می‌گوید؟ پس «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ‏» چه می‌شود؟! - این‌ها هم می‌گویند: ظهور نزدیک است؛ باید آن‌قدر فساد و یهودکشی و ظلم به ما بشود تا موسی بن عمران بیاید. این‌ صهیونیست‌ها اشتباه کردند رفتند کشور تشکیل دادند، غلط بیجا کردند و ما آن‌ها را قبول نداریم.

2- بُعد دیگر قضیه این است که می‌گویند: اگر صهیونیست‌ها آن‌جا پیروز نشدند، مردم نریزند کلّ یهود را قتل عام کنند و از بین ببرند. لذا می‌گویند: ما با آن‌ها مخالف بودیم تا بالاخره یک چیزی از یهود باقی بماند.

مثل اینکه من و شما هم بگوییم: «فقط باید گفت: «اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج». چه کار داری در عالم ظلم می‌شود یا نه؟! اصلاً خود امام زمان باید بیاید درست کند، هیچ کسی نمی‌تواند درست کند. هر حکومتی قبل از امام زمان محکوم به شکست است.». این، عین همان مطلب آ‌ن‌ها می‌شود. لذا اگر ما این مطالبی را که دائم به خورد ما دادند، بپذیریم؛ عین حماقت است.

من یک مواقعی واقعاً متأثّر می‌شوم که می‌بینم بعضی متوجّه نیستند. وقتی تقوا نباشد، همین است و دیگر نمی‌فهمند. این‌ را هم بدانید: عبادت و اخلاق ظاهری با متخلّق شدن به اخلاق الهی و تقوا متفاوت است. این‌ها را مواظبت کنیم و مراقبه داشته باشیم. اگر ندانیم، گرفتار می‌شویم. این‌ها باید تبیین شود؛ اگر نشود؛ فردای قیامت ما هم مؤاخذه می‌شویم که وظیفه شرعی‌تان بود که این مطالب را بیان کنید؛ چرا بیان نکردید؟!

*اطاعت؛ رمز دریافت حکمت اعمال معصومین

لذا وقتی حضرت ثامن‌الحجج(ع) ولایت‌عهدی را پذیرفتند، یک عدّه از علویّون به این کارشان اعتراض کردند. حالا إن‌شاءالله فردا ظهر بعضی از نکات را در این زمینه عرض خواهم کرد. بحثی با عنوان سیاست رضوی دارم که ببینید حضرت چه کارهایی کردند که علویّون بعداً علّت آن‌ها را فهمیدند. چون حضرت، حجّت خداست و خودشان فرمودند: «أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ» من حجّت خدا هستم و می‌دانم چه کار کنم.

امّا امّت منحرف شدند؛ به امام گفتند: پدرت موسی بن جعفر(ع) حدّاقل هفت سال در زندان هارون بود. پدر خودت بوده، دو تا جدّ دورتر تو هم نبوده است! آن‌وقت تو رفتی ولی‌عهد مأمون، پسر همان پدرسوخته‌ای شدی که پدرت را در زندان انداخته؟! لذا اصلاً یک عدّه از امام رضا(ع) برگشتند؛ گفتند: او امام نیست؛ او حبّ دنیا و حبّ ریاست دارد!

وقتی امام را نشناسی و ندانی که من باید مطیع باشم، حتّی اگر کنار امام هم باشی؛ همین می‌شود.  پس باید بگویی: خیلی چیزها را من الآن نمی‌دانم و نمی‌فهمم چیست، آن‌ها آینده معلوم می‌شود؛ پس من فقط اطاعت می‌کنم. «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ‏» ، فقط اطاعت! خود اطاعت خیلی از چیزها را برای انسان می‌آورد. فهم او را بالا می‌برد و بعدها می‌فهمد.

*درجه اطاعت پذیری سلمان

حضرت سلمان که «مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ» شد، به این خاطر بود که فقط مطیع محض بود. ایشان از همه مطالب دیگر خالی بود و فقط مطیع محض است. لذا تجلّی صفات و تجلّی جمال و کمال محمّدی(ص) شد.

عیبی ندارد؛ بگذارید برای شما هم افشاء کنم. دیگران که محضر پیغمبر الهی بودند، در ته دلشان اظهار می‌کردند: ما هم بلدیم یک تحلیلی بکنیم امّا سلمان می‌گفت: من اصلاً تحلیل بلد نیستم؛ من فقط اطاعت بلدم. درجه اطاعت سلمان 100 بود. درجه اطاعت بعضی 95 بود، بعضی 90 و بعضی کمتر، چون برای خودشان تحلیل داشتند و می‌گفتند: من هم یک مقدار می‌توانم!

*چرا امام سجّاد(ع)، مستقیماً قیام مختار را تأیید نکردند؟!

عرض کردم مختار با این که دل اهل‌بیت و آل‌الله را شاد کرد امّا موقعی که باید به کمک امام مجتبی(ع) - که امروز، روز شهادت حضرت بود - می‌رفت، گفت: من می‌دانم این کوفی‌ها بی‌وفا هستند و اصلاً این جنگ درست نیست.

اگر به صورت ظاهر هم نگاه کنیم و همه مطالب را روی ورقه بیاوریم، می‌بینیم محاسبات مختار درست از کار درآمده و درست گفته است، چون امام آخر مجبور شدند صلح کنند؛ امّا آقاجان تو بهتر می‌فهمی یا امام؟! یعنی واقعاً امام نمی‌دانست این کوفی‌ها چه کسانی هستند؟! تو باید بگویی: من مطیعم، هرچه شما فرمودید؛ شکست خوردیم، اشکال ندارد؛ پیروز هم شدیم، اشکال ندارد.

امام(ره) همیشه یک جمله‌ای داشتند که می‌فرمودند: ما موظّف به تکلیف هستیم، نتیجه مهم نیست. نتیجه هر چه شد، شد. تکلیفم این است که انجام بدهم، حالا می‌خواهم پیروز بشوم، می‌خواهم نشوم! 

امّا مختار با اینکه دل اهل بیت را هم شاد کردف ولی خودش برای خودش اظهار فضل کرد. لذا شهدای کربلا کجا و مختار هم که شهید شد کجا؟! اصلاً نمی‌شود درجاتشان را قیاس کنیم، زمین تا آسمان تفاوت دارند!

دقّت کنید؛ شاید این را نشنیده باشید. می‌دانید دلیل اینکه امام زین‌العابدین(ع) به محمّد حنفیه گفت: امور را راجع به قضیه قیام مختار به تو می‌سپارم، چیست؟ یک دلیل این است که امام نخواستند وارد شوند که یک مقدار قوّت بگیرند و دین حفظ شود.

امّا یک دلیل دیگر این است که امام می‌گویند: من دیگر نمی‌خواهم مستقیم به مختار، مطلبی را بگویم. مختار دیگر در اندازه‌ای نیست که من مستقیم به او دستور بدهم. لذا با این که امام ضمنی به مختار اجازه قیام دادند امّا دیگر مستقیم به او نمی‌فرمایند. بلکه می‌فرمایند: محمّد حنفیه! تو در این امور از طرف ما تام الاختیاری. - این را به خاطر بسپارید و بر روی آن تأمّل و تفکّر کنید تا ببینید چیست -

یعنی حضرت به مختار می‌فرمایند: تو دیگر قابلیّت آن را نداری که من مستقیم به تو مطلبی را بگوبم، چون آن‌جایی که باید ورود پیدا می‌کردی، نکردی و بالعکس اظهار فضل، اظهار وجود و اظهار منیّت کردی. همین است! اظهار منیّت انسان را بیچاره می‌کند. مختار اظهار منیّت و اظهار فضل کرد، این‌طور شد.

*عاقبت تحلیل‌گری در مقابل امام و مطیع نبودن!

خیلی‌ها هم بودند که اظهار کردند که آقا علی بن موسی الرضا(ع) متوجّه نیست و اشتباه می‌رود؛ آن هم از نزدیک‌ترین افراد به خود حضرت ثامن‌الحجج(ع) اسفا! به جای اطاعت محض برای خودشان تحلیل‌گر شدند. همیشه هم این تحلیل‌گری‌ها کارها را خراب کرده است.

جلوی امام راحل(ره) تحلیل‌گر شدند، آن مطالب و فتنه‌ها به وجود آمد که ایشان مجبور شوند، بگویند: من جام زهر می‌نوشم!

جلوی امام المسلمین تحلیل‌گر شدند، فتنه‌های 78 و 88 به وجود آمد، اگر تحلیل‌گر نمی‌شدند و مطیع می‌شدند، اصلاً فتنه این‌قدر پیش نمی‌ر‌فت. فتنه می‌آمد امّا سریع رد می‌شد.

این را به خاطر بسپارید: فتنه زمانی ماندگار می‌شود و یک مقدار آدم را اذیّت می‌کند که یک عدّه به نام خواص به جای مطیع شدن، تحلیل‌گر می‌شوند! می‌گویند: آقا! باید این‌طوری کنیم، باید این‌طوری شود و ... . تو غلط کردی داری تحلیل می‌کنی، مطیع باش. دین یعنی اطاعت! بفهم که باید مطیع بود. وقتی مطیع نمی‌شویم، خراب می‌شود.

لذا وقتی مردم مطیعِ امام زمانِ خودشان نبودند، امام رضا(ع) به شهادت رسیدند! مطیع امام زمانِ خودشان نبودند، کار به جایی ‌رسید که در تشییع جنازه امام حسن مجتبی(ع) - می‌دانید در بین پنج تن فقط ایشان تشییع شدند - به بدن مقدّس آن حضرت تیر ‌زدند!

مردم که مطیع نباشند همین می‌شود که بدن ابا‌عبدالله(ع) زیر سم اسب قرار می‌گیرد! مردم که مطیع نباشند، به امام رضا(ع)، سمّی چنان قوی داده می‌شود که در یک مسیر خیلی کوتاه تا منزلشان، حضرت چند مرتبه می‌نشینند و بعد هم عطش و پاره‌های جگر آن حضرت و ... .

مردم که مطیع نشوند، امام جواد(ع) باید در خانه هی العطش کند و آن ملعونه بگوید: دف بنوازید و کف بزنید که کسی صدای او را نشنود! مردم که مطیع نشوند و اظهار فضل و وجود کنند، امام‌کشی به وجود می‌آید، لذا باید در این‌ها تأمّل کنیم.


نظرات بینندگان