arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۳۲۶۷۱۹
تاریخ انتشار: ۵۳ : ۱۴ - ۰۷ اسفند ۱۳۹۵

من و شوهرم هر کدام مان در عالم کثیف دیگری سیر می کردیم

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
دنیای من و طاها جدای از یکدیگر بود و هیچ وقت حرف های هم را متوجه نمی شدیم، در واقع، این زندگی سرد و بی روح، مرا به سوی رفتارهای خلاف کشاند تا جایی که در کویر گناه گم شدم و ... .

زن 22ساله در حالی که عنوان می کرد هیچ علاقه ای به همسرش ندارد و دیگر نمی تواند به زندگی با او ادامه بدهد، دادخواست شکایت از همسرش را روی میز  کارشناس اجتماعی کلانتری جهاد مشهد گذاشت و در تشریح ماجرای اختلافات خانوادگی خود گفت: از همان دوران نوجوانی نسبت به رفتارهای پسردایی ام معترض بودم و او را موجب سرشکستگی خودم نزد دوستانم می دانستم، چراکه او جوانی لاابالی و دعواگر بود. مدام زنجیری را دور انگشتانش می چرخاند و زشت ترین کلمات را بی پروا بر زبانش جاری می کرد. او برای همین کارهایش در دوره راهنمایی از مدرسه اخراج شد و پس از آن، همواره با دوستان خلافکارش پرسه می زد. این در حالی بود که من به درس و مدرسه اهمیت می دادم تا این که با حمایت های خانواده ام در یکی از رشته های دانشگاهی پذیرفته شدم. قبولی در دانشگاه بر نوع رفتار و گفتار من نیز تأثیر گذاشته بود به طوری که سعی می کردم همانند یک انسان تحصیل کرده و بافرهنگ رفتار کنم. 

سال اول دانشگاه را تمام کرده بودم که شبی مادرم با خوشحالی از ازدواج من و طاها سخن گفت. او عنوان کرد زن دایی ام مرا برای پسرش خواستگاری کرده است. از حرف های مادرم تعجب کرده بودم چراکه همه می دانستند او فردی بیکار و بی مسئولیت است اما مادرم از ترس این که مبادا کس دیگری به خواستگاری ام نیاید، شروع به تعریف و تمجید از خانواده برادرش کرد و گفت طاها بعد از ازدواج سر به راه می شود و تو می توانی از او یک انسان با مسئولیت بسازی!

مخالفت های من فایده ای نداشت تا این که به اصرار خانواده ام مجبور به ازدواج با طاها شدم. این در حالی بود که هر کدام از ما مسیر زندگی خودش را طی می کرد و هیچ علاقه قلبی نسبت به یکدیگر نداشتیم. فضای خانه ما کاملا سرد و بی روح بود، به طوری که حتی هزینه خورد و خوراک ها را دایی ام تأمین می کرد و طاها همچنان بیکار بود. از سوی دیگر نیز من نزد دوستان و همکلاسی هایم به خاطر بیکاری، تحصیلات پایین و رفتارهای سبک همسرم خجالت می کشیدم، تا این که روزی هنگام جست و جو در شبکه های اجتماعی با پسر جوانی آشنا شدم که خودش را دانشجوی رشته حقوق معرفی می کرد. 

از آن روز به بعد آشنایی و ارتباط من با شاهرخ ادامه یافت و من اوقات تنهایی ام را با چت در تلگرامسپری می کردم. ارتباط اینترنتی من و شاهرخ کم کم به دیدارهای حضوری کشید. دیگر من هم در فضای گناه آلود وارد شده بودم و بدون توجه به عاقبت چنین کارهای زشتی، به ارتباطم با او ادامه می دادم تا این که روزی طاها به رفتارهای من و خروج بی موقع از منزل مشکوک شد. او با بررسی پیام هایی که بین من و شاهرخ رد و بدل شده بود، پی به رابطه  غیراخلاقی من برد و درگیری شدیدی بین ما در گرفت. اگرچه از کارهای خلاف خودم پشیمانم اما باز هم علاقه ای به همسرم ندارم و خانواده ام را در ماجرای ازدواجم مقصر می دانم، چراکه ... .
نظرات بینندگان