پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
سرویس تاریخ «انتخاب»؛ در جاجرم اطراق شد. صبح رفتم حمام. ناهار را منزل خوردیم. حکیم روزنامه خواند. از معیرالممالک خبر خوشحالی رسید که الحمدلله احوالش خوب شد، بسیار بسیار خوشحال شدم. امروز خیلی گرم بود، به حدی که همهی مردم مرُده بودند. یخ هم این منازل نیست. آنچه مردم برداشته بودند آب شد. در آبدارخانهی ما یخ الحمدلله هست، قدری کمکم به اندرون تقسیم شد.
یک بقچه شال و ده هزار تومان پول که از سپهسالار در امامآباد دامغان بود، آدم امینالملک که از مشهد مامور شد، اینجا تنخواه و شال را آورده بود. شالهای بسیار خوب داشت. به ظهیرالدوله دستخط نوشته شد. جوابهای سیستان نوشته شد. به طهران چاپار فرستادم [و] از احوال معیر به مستوفیالممالک نوشتم.
به زحمت تمام شب شد. خیلی گرم بود. از چهار ساعت به غروب مانده هم شروع کرد به آمدن باد [و] گرد و خاک شد. باد گرم میآمد، بسیار بد. قدری اسب هم از اسبهای دامغان سپهسالار آرده بودند. گفته بودم بیاورند ببینم، دیر آوردند. قرق شد، زنها آمدند. قدری صحبت شد. بعد سیاچی و غیره آمدند که اسبها حاضر است. دوباره زنها رفتند اندرون. اسبها را آوردند. امینالملک، تیمور، ملکصور و غیره بودند. از بیست رأس فزونتر اسب بود، اما همه پیر و بد لکنته، باد هم میآمد، چشم را پُر گرد و خاک میکرد. اسبها را بردند، باز زنانه شد.
شب شام خورده شد. گربهها همه بازی میکردند. بینی کوفته قدری برآمدهگی دارد، گویا به کالسکه ساییده است. بچههای فقیری را امشب اسم گذاشتم. سفید را کنفیخان، ختمهخالی را ببریخان.
امروز ۴ ساعت به غروب مانده در بیرون نشسته بودم، یحییخان روزنامهی فرنگی میخواند. آقا ابراهیم با دوا و اسباب فرنگی میخواست یخ درست بکند و نشد.
موچولخان و غیره بودند. هوا هم به شدت گرم بود. در این بین پشت تجیر صدای سربازی آمد، با کسی دعوا میکرد. آقا ابراهیم و غیره را فرستادم که به تعجیل طرفین را بگیرند. مدتی طول کشید و صدای خنده و قالُ و مقال باز از بیرون آمد. تا آقا ابراهیم آمد گفت بلی، قاطرچی میخواست عبور کند، سرباز مازندرانی نگذاشته بود. دعوا کرده بودند. قاطرچی را آوردند بزنند، یک بار تنبانش را کند ... ر و ..ه پیدا شد و بنا کرد به ...ن همه خندیند، قدری چوب به پاها و رانها زدند.
خلاصه، شب بعد از شام قرق شد، پیشخدمتها آمدند.
جاجرم عبارت از ۴ ده است: اول، جاجرم که چهارصد خانوار دارد. ۲- گرمه ۳- ایوَر، ۴- درّه.
خلاصه شب شد، به حسب استمرار. بعد از شام قرق شد. پیشخدمتها و غیره آمدند، قدری صحبت شد رفتند. خوابیدیم. یوشی بله شد. قُلابهی عایشه را دزدیدهاند در اندرون.
پینوشت:
قلابه: گلی از زر یا سیم فلزی دیگر، مرصع به جواهر یا ساده که دو سوی روبند زنان را از پشت به هم وصل میکرد. (دهخدا).
منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدینشاه، از ربیعالاول ۱۲۸۳ تا جمادیالثانی ۱۲۸۴ به انضمام سفرنامه اول خراسان، تصحیح: مجید عبدامین، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم، صص ۳۱۰-۳۱۲.