ایران و ایالاتمتحده هر دو ماهها و هفتههای منتهی به انتخابات جدید ریاستجمهوری را طی میکنند. دونالد ترامپ، رییسجمهور جمهوریخواه ایالاتمتحده در نخستین روزهای نوامبر سال جاری یا دوباره و برای تداوم حضور در کاخ سفید انتخاب میشود یا بازی را به جو بایدن از حزب دموکرات واگذار میکند. در ایران نیز حسن روحانی، آخرین سال حضور دو دورهای خود در ریاستجمهوری را میگذراند و برخی پیشبینیها حاکی از این است که در نتیجه انتخابات 1400، فردی از جناح مقابل روحانی پیروز انتخابات خواهد شد. همواره در جریان انتخابات در ایران و ایالاتمتحده این سوال مطرح بوده که آیا دموکراتها با ایران راحتتر کنار آمدهاند یا جمهوریخواهان؟ آیا دولت متمایل به غرب سکان امور اجرایی را در ایران به دست میگیرد یا چهرهای از جناح مقابل و مخالف غرب؟ این بار تشدید سطح تنش میان تهران و واشنگتن در نتیجه خروج ایالاتمتحده از برجام، بازگرداندن تحریمها و ترور سردار شهید قاسم سلیمانی دو کشور را در مسیر تخاصم جدی قرار داده است. ایالاتمتحده با هدف تسلیم ایران هر روز بر حجم تحریمها میافزاید و تهران با توجه به مجموعه اقدامهای ضدایرانی دولت ترامپ فعلا سیاست عدم مذاکره را برگزیده است.
حسین علایی از فرماندهان ارشد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که در اظهارنظرهایش در حوزه سیاست خارجی همواره مورد توجه نخبگان و افکار عمومی قرار گرفته است در گفتوگوی اختصاصی با «اعتماد» از رویکرد جمهوری اسلامی ایران دربرابر ایالاتمتحده در 40 سال گذشته میگوید و اراده تهران برای کاهش تنش که همواره با بدرفتاری از سوی ایالاتمتحده روبهرو شده و در نتیجه دیوار بیاعتمادی میان دو کشور بالاتر رفته است.
حسین علایی به اظهارنظرهای صریح و پرهیز از خودسانسوری شهرت دارد. او در این گفتوگو بر لزوم پرهیز از تبدیل کردن مساله مذاکره با ایالاتمتحده از موضوعی جناحی و حزبی تاکید دارد و یکی از انتقادهایش به تیم مذاکرات هستهای به ریاست محمدجواد ظریف، عدم بازی دادن منتقدان برجام در مذاکرات است. علایی تاکید دارد که بحث مذاکره با امریکا هر چند در مقطع فعلی سیاست نظام عدم مذاکره است باید از محافل مطبوعاتی غیرتخصصی فاصله گرفته و در اتاق فکرها در پشت درهای بسته مورد بحث و بررسی قرار بگیرد. علایی که عنوان نخستین فرمانده نیروی دریایی سپاه پاسداران را در کارنامه پربار فعالیتهای نظامی و سیاسی خود در دهههای پس از انقلاب اسلامی به خود اختصاص داده با اشاره به لزوم تفکیک دو مساله بازدارندگی نظامی و اقتصادی از یکدیگر تاکید دارد که توسعه اقتصادی باید نخستین اولویت هر حکومتی باشد.
در سال انتخابات ریاستجمهوری در ایالاتمتحده امریکا قرار داریم و کمتر از یک سال دیگر هم شاهد برگزاری انتخابات در ایران هستیم. به همین مناسبت کم و بیش زمزمهها درباره تاثیر انتخابات ایالاتمتحده بر سیاست خارجی کشورمان و همچنین تاثیر رفتار امریکا با ایران در انتخابات سال آتی ما بیشتر به گوش میرسد. بر سردر ورودی وزارت خارجه ما نوشته شده» «نه شرقی نه غربی» اما هنوز هر دولتی که به روی کار میآید سوال این است که آیا قرار است سکان سیاست خارجی به سمت شرق بچرخد یا غرب؟ این سوال بر نحوه رفتار سایر کشورها اعم از دوستان شرقی یا شرکای تجاری غربی هم تاثیر گذاشته است. سوال اینجاست که چرا ما هنوز در سیاست خارجی خود به یک تعریف ثابت از منافع و رویکردها نرسیدهایم؟
اگرچه فاصله جغرافیایی دو کشور ایران و امریکا از هم بسیار زیاد است، اما سیاستها و رویکرد آنها بر یکدیگر بسیار اثرگذار است. امریکا طی سالهای پس از پیروزی انقلاب همواره به دنبال مهار جمهوری اسلامی بوده و بر این باور است که ایران مزاحم اقدامات آن کشور در خاورمیانه و تهدیدی برای امنیت و بقای اسراییل است.
از سوی دیگر ایران هرگاه در پاسخ به نیازهای امریکا گامی برای حل مشکلات خود با آن کشور برداشته، نهایتا با تداوم فشارهای امریکا مواجه شده است. دو مورد مشخص یکی به هم زدن توافق برجام از سوی ترامپ و دیگری در محور شرارت قرار دادن ایران از سوی جورج بوش درست در زمانهایی بوده است که دولتهای آقایان روحانی و خاتمی به دنبال کوتاه کردن دیوار بلند بیاعتمادی بودهاند. بنابراین مشکل بزرگ در سیاست خارجی ایران ناشی از این برداشت از رفتارهای امریکا در اکثر مسوولان کشور است که میگویند ایالاتمتحده به دنبال بازگشت سلطهگرانه به ایران و کنترل منابع قدرت جمهوری اسلامی و مدیریت رفتارهای مستقل ایران است.
ایران همواره به دنبال آن بوده تا با کشورهای اروپایی رابطه خوب داشته باشد ولی اروپاییها نشان دادهاند که بدون حل مشکلات امریکا با ایران، آنها حاضر به برقراری روابط نزدیک و پایدار با ایران نیستند. به محض آنکه امریکا سیاستی را علیه ایران دنبال میکند، کشورهای اروپایی خود را ناگزیر از همراهی با امریکا میبینند. همچنان که در موضوع برجام اروپا درنهایت خواستههای امریکا را علیه ایران به اجرا درآورد.
در چنین شرایطی اگر ما به دنبال رابطه با غرب هستیم با مساله رابطه با ایالاتمتحده چه باید بکنیم؟
این تلقی که ایالاتمتحده دنبال رابطه برابر با جمهوری اسلامی نیست بلکه به دنبال بازگرداندن سلطه خود بر ایران است باعث شده که در تنظیم رابطه کشور با دنیای غرب، مشکلات زیادی ایجاد شود. در اوایل پیروزی انقلاب مساله رابطه با شوروی هم به عنوان ابرقدرت شرق همین وضعیت را داشت. بنابراین شعار «نه شرقی نه غربی» که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی توسط مردم در تظاهرات خیابانی علیه سیاست خارجی شاه مطرح شد به این معنا بود که ما نه میخواهیم تحت سلطه بلوک غرب باشیم و نه زیر سیطره ابرقدرت شرق. در آن زمان رهبری بلوک غرب با امریکا بود و رهبری بلوک شرق با شوروی؛ لذا مفهوم شعار مردم این بود که نه سلطه سیاسی امریکا به ایران بازگردد و نه شوروی بر ایران سیطره و نفوذ پیدا کند.
در زمان پهلوی، ایران در کنترل سیاسی امریکا بود و شوروی هم به ایران راه نداشت . البته رابطه ایران با شوروی برقرار بود و در حوزههای مختلف تا حدی با هم کار میکردند اما مساله مهم این بود که در سیاست خارجی ایالاتمتحده، ایران خط مقدم مبارزه با شوروی و مهار کمونیسم تلقی میشد و امریکاییها ایران را از نظر نظامی تقویت میکردند تا شوروی نتواند بر منطقه خاورمیانه تسلط پیدا کند. بعد از فروپاشی بلوک شرق، قدرت شوروی به معنای دوران جنگ سرد آن، از بین رفت. اتحاد جماهیر شوروی به حد کشور روسیه فرو ریخت و از یک ابرقدرت به قدرتی منطقهای تبدیل شد و لذا رابطه آن با ایران به رابطه دو کشور همسایه تبدیل شد. بنابراین ایران در توسعه رابطه خود با روسیه دیگر احساس نگرانی و احتمال و امکان تسلط شوروی سابق بر ایران را نداشت و بنابراین توانست با روسیه رابطه عادی در حوزههای مختلف برقرار کند.
اما امریکاییها هنوز در ارتباط با ایران با همان نگاه سلطه و بازگشت به ایران برخورد میکنند و همواره از تلاش برای تغییر رفتار ایران حرف میزنند. از طرفی برداشتها در ایران هم این است که امریکاییها نمیخواهند با جمهوری اسلامی مانند یک کشور عادی رابطه حسنه داشته باشند بلکه میخواهند فشار بیاورند تا ایران در راستای سیاستهای امریکا عمل کند و اگر حتی بتوانند به دنبال تغییر حکومت هم هستند. بنابراین یک نوع بدبینی عمیق و بیاعتمادی تاریخی بین ایران و امریکا وجود دارد که گامهای برداشته شده تاکنون نتوانسته از میزان آن بکاهد. هر بار هم که ایران در پاسخ به درخواست امریکا قدمهایی برای حل مسائل برداشته با رفتارهایی از سوی امریکاییها مواجه شده که درجه بیاعتمادی دولتمردان ایران را بالاتر برده است. بنابراین امریکاییها باعث شدهاند تا علامت ابهامی که در ذهن تصمیمگیران سیاست خارجی ایران است، پررنگتر شود. برجام آخرین این موارد است. ایران با دولت امریکا، کشورهای اروپایی، روسیه و چین موافقتنامهای را در حوزه هستهای امضا کرد، اما دولت بعدی امریکا یعنی دولت دونالد ترامپ از این توافقنامه خارج شد و آن را از بین برد. ایالاتمتحده نه تنها از این توافقنامه خارج شد بلکه در واقع ایران را به خاطر عمل به مفاد آن توافقنامه تنبیه هم کرد.
نه فقط ایران بلکه سایرین را هم تنبیه کرد.
بله؛ ایالاتمتحده تحریمهایی را علیه ایران و کشورها و شرکتهای همکاری کننده با ایران وضع کرده که بسیاری معتقدند از تحریمهای قبل از توافق هستهای هم شدیدتر است. این تحریمها که علیه زندگی مردم ایران وضع شده از تحریمهای اِعمال شده توسط امریکا قبل از برجام بسیار شدیدتر است. اگر چه تحریمهای فعلی عنوان تحریمهای بینالمللی را ندارد اما همین تحریمهای امریکا تقریبا تمام مجاری تنفسی ایران به خصوص در حوزه اقتصادی را هدف قرار داده و امریکا با تداوم فشارها در واقع همه مردم ایران را هر روز مجازات میکند. طبیعی است که مردم و دولتمردان ایران احساس میکنند که حتی توافق با امریکا به جای آنکه فضای زندگی را برای مردم بازتر کند به تنبیه بیشتر آحاد مردم به ویژه قشرهای ضعیف جامعه منتهی میشود؛ لذا فایدهای در مذاکره نمیبینند.
امروز تجربه برجام را پیش چشم داریم؛ توافقی در یکی از مهمترین حوزههای اختلافی ایران با غرب که دونالد ترامپ به بهانه جایگزین کردن آن با توافقی فراگیرتر و همه جانبه آن را به هم میزند. همزمان از همان نخستین ماههای انعقاد برجام هم شاهد بودیم که دولت باراک اوباما و متحدان اروپایی امریکا اعمال فشار بر ایران در سایر حوزهها نظیر فعالیتهای منطقهای را هم آغاز کردند. با چنین تجربهای امروز نمیتوانیم بگوییم که شاید عاقلانهتر یا حداقل به صلاح بود که به جای یک موضوع، چند موضوع مورد اختلاف را روی میز مذاکره میگذاشتیم و به جای موردی بستهای مذاکره میکردیم؟
زمانی که دو کشور به اندازه کافی به هم بدبین و از هم دورهستند و فاصله ارتباطی آنها بسیار زیاد است و در حد دشمنی با یکدیگر رفتار میکنند و حتی گاهی برخوردهای نظامی میان آنها رخ داده، حل مسائل به این سادگیها نیست و نمیشود که به یکباره درباره همه مسائل بنشینند و با هم گفتوگو کنند. معمولا در چنین شرایطی برای برقراری ارتباط و حل مسائل از نقاط کوچک شروع میکنند. امریکا و چین زمانی که در مسیر تنشزدایی قرار گرفتند از دیپلماسی ورزشی شروع کردند و ابتدا ورزشکاران دو کشور با هم مسابقه دادند. به نظر من ایران از نقطه بسیار مهمی شروع کرد زیرا مساله هستهای از مسائل بسیار مهم کشور بود. در دیپلماسی الزاما نیاز نیست که برای حل مسائل بغرنج دو طرف بگویید «یا همه یا هیچ» بلکه میتوان از نقطهای شروع کرد و آن را به سرانجام مطلوبی رساند و از موفقیتها و نتایج خوب آن سرپلی برای توسعه روابط در حوزههای دیگر استفاده کرد و آن را به پل ارتباطی تبدیل کرد.
در حال حاضر میان ایران و امریکا خصومت و بیاعتمادی عظیمی وجود دارد. کشوری مانند ایران که همیشه از امریکاییها بداخلاقی و بدرفتاری دیده نمیتواند یک دفعه مطمئن باشد که اگر با امریکا به توافق کامل رسید امریکاییها به آن توافق وفادار خواهند بود. همان طور که ترامپ پیمان قدیمی دوستی بین دو کشور را نیز کنار گذاشت. بنابراین طرفین باید از یک نقطه، کاهش تنش را شروع کنند و نتایج آن را در مرحله عمل بسنجند. اگر اقدام اول موفق شد آنگاه گامهای بعدی را بردارند.
در ما اراده سیاسی برای بسط این مذاکرات از هستهای به مسائل مورد اختلاف دیگر وجود داشت؟
آقای روحانی رییسجمهور به دنبال آن بود که با موفقیت گام اول، گامهای بعدی را شروع کند، اما در برجام به این نتیجه رسید که امریکاییها قابل اعتماد نیستند. اگر امریکاییها این توافق را درست پیش میبردند و تحریمها را به طور کامل لغو و به تعهدات خود در برجام عمل میکردند امکان این وجود داشت که بتوان گامهای دیگری را برداشت.
در پاسخ مشخص به سوال شما باید بگویم که در چنین مسائلی الزاما نیاز به وجود اراده از همان ابتدا وجود ندارد. وقتی دولتی نتایج مثبت مذاکره و توافق را ببیند طبیعتا برای پیش رفتن در حوزههای جدید علاقه پیدا میکند. اما زمانی که نتایج منفی ظاهر میشوند طبیعتا هر دولتی عقب میکشد. مثلا شما اگر به مغازهای مراجعه کنید و از خرید خود راضی باشید احتمال مراجعه شما به آن مغازه برای بار دوم افزایش پیدا میکند. اما اگر تجربه خوبی از مراجعه اول نداشته باشید، به احتمال زیاد بار دومی در کار نخواهد بود.
امریکاییها در ارتباط با جمهوری اسلامی همواره ایران را با رفتارهای خود دچار ابهام کردهاند. مثلا در دوره ریاستجمهوری آقای سیدمحمد خاتمی، ایشان با طرح مساله گفتوگوی تمدنها، علائم مثبتی از نوع نگاه ایران را به جهان نشان داد. مفهوم سیاسی گفتوگوی تمدنها این بود که از نظر سیاسی هم باید با دولتهای مختلف گفتوگو کرد اما در همان زمان، جورج بوش رییسجمهور وقت امریکا، ایران را در فهرست کشورهای محور شرارت قرار داد و این پیام بسیار بدی برای مقامات تهران بود.
حسن روحانی در دوره نخست ریاستجمهوری خود توافق برجام را با دولت باراک اوباما به نتیجه رساند، اما دونالد ترامپ حتی قبل از اینکه به کاخ سفید راه پیدا کند اعلام کرد که در صورت پیروزی از این توافقنامه خارج خواهد شد و بر همین اساس هم، پس از نشستن بر کرسی ریاستجمهوری این کار را کرد. مجموع این واکنشها به توافقات و رفتارهای کینهتوزانه، پیام بسیار بدی به تصمیم گیرندگان در ایران داد مبنی بر اینکه نمیتوان با امریکاییها مذاکره کرد و به پایبندی آنها به هر توافقی امیدوار بود. الان هم که امریکا پا را فراتر گذاشته و با کمک سه کشور انگلیس، آلمان و فرانسه قطعنامهای را در شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی علیه ایران صادر کرده است.
در سخنان خود به این موضوع اشاره کردید که دونالد ترامپ حتی پیش از رسیدن به قدرت هم اعلام کرده بود که از برجام خارج میشود. بنابراین ما انتظار اجرایی شدن این تهدید را داشتیم. سوال این است که بهتر نبود پیش از خروج ترامپ از برجام زمانی که او هنوز تحریمها را بازنگردانده بود، تنش با تهران به ترور سردار سلیمانی منتهی نشده بود و کلاف تحریمها تا این اندازه پرگره نشده بود با او مذاکره میکردیم؟
در حال حاضر با کارهایی که دولت ترامپ انجام داده است، ایران دیگر با مذاکره موافق نیست. اما دیدگاه شخصی من این است که تعریف مذاکره الزاما برای رسیدن به هدف مدنظر یکی از طرفهای مذاکره نیست. سادهتر بگویم الزاما مذاکره برای رسیدن به توافق نیست. گاهی مذاکره برای گرفتن بهانه از دشمن و به هم زدن برنامهها و توطئههای اوست.
دیدگاه شخصی من این است که به محض آنکه دونالد ترامپ حرف زدن درباره خروج از برجام را شروع کرد و درخواست مذاکره کرد، ایران میتوانست دستور کاری برای مذاکرات با امریکا تعیین کند تا این حربه را از دست او بگیرد. برای مثال موضوع اول این دستور کار میتوانست این باشد که دولت ترامپ چه ضمانتی برای دوام توافق جدید در دولتهای بعد از خود میدهد؟ سوالی که طرف ایرانی باید روی میز مذاکره میگذاشت این بود که اگر با شما به توافق رسیدیم چه ضمانتی وجود دارد که رییسجمهور بعدی امریکا رفتار شما را با توافقنامهای که با شما امضا میکنیم تکرار نکند و از آن خارج نشود؟
ایران باید ابتکار درخواست مذاکره را از دست دونالد ترامپ میگرفت و اجازه نمیداد که او پرچم مذاکره را در دست بگیرد و همزمان فشارهای تحریمهای شدید را بر ایران شروع کند. همان طور که صدام حسین در زمان جنگ تحمیلی با ایران میجنگید و او بود که به کشور ما تجاوز کرده بود اما پرچم صلح و درخواست برای مذاکره را هم او در دست گرفته بود. ما مظلومانه دفاع میکردیم اما شعار ما «جنگ، جنگ تا پیروزی بود»، البته که آن، شعار درستی بود اما در فضای بینالمللی و افکار عمومی جهانی، کسی که در حال دفاع از کشور خود است باید پرچم صلح را هم در دست بگیرد تا مظلوم واقع نشود.
برجام پرچم صلح ما نبود؟
بود اما دونالد ترامپ آن توافق را به هم زد.
اگر در آن مقطع قبول میکردیم دوباره بر سر چیزی که سالها درباره جزییات آن توافق کردیم مذاکره کنیم تعبیر به ضعف نمیشد؟
ما نمیگفتیم که بر سر برجام مذاکره میکنیم بلکه اصل مذاکره را قبل از خروج ترامپ از برجام میپذیرفتیم تا ظرفیت خروج از برجام را از امریکا بگیریم. میپذیرفتیم که با امریکا درباره ابهامات و نظراتی که پیرامون برجام دارد، گفتوگو کنیم. بعد از آن هم در مذاکره میگفتیم که نخستین دستور کار این است که اگر درباره هر موضوعی به هر نتیجهای رسیدیم چه تضمینی وجود دارد که در آینده دولتهای بعدی آن را به هم نریزند؟ البته این به مفهوم رسیدن به توافق نیست بلکه گرفتن پرچم مذاکره از دست ترامپ است.
مذاکره با شخصی مانند دونالد ترامپ حتی اگر به قول شما الزاما برای رسیدن به توافق نباشد و تنها ژست مذاکره برای در دست داشتن پرچم صلح باشد کم هزینه هم نیست. شما به مورد کرهشمالی نگاه کنید؛ نامههای زیبا رد و بدل شد، دیدارهایی صورت گرفت و حتی ترامپ به نخستین رییسجمهور ایالاتمتحده تبدیل شد که پا بر خاک کرهشمالی گذاشت. نتیجه چه بود؟
الزاما نیازی به حصول نتیجه وجود نداشت. در سیاست خارجی مهمترین مساله مدیریت افکار عمومی است. شما باید به افکار عمومی نشان بدهید که سرسختی نشان نمیدهید بلکه به دنبال آرامش و برقراری صلح و حل مسائل اختلافی هستید. درباره اختلافهای ما و غرب باید گفت که ما استدلالهای خودمان را داریم که از نظر ما درست است اما از نظر برخی قدرتهای جهانی به هر دلیلی مورد انتقاد است و به سوژه اختلاف تبدیل شده است. ایران باید نشان بدهد که نه از مسیر جنگ، درگیری و تخاصم بلکه از طریق مذاکره میخواهد مسائل خود را با گفتوگو حل و فصل کند. گفتوگو و تلاش برای حل و فصل مسائل اختلافی به معنای پذیرفتن نظر طرف مقابل نیست بلکه به معنای طرح موضوع در سر میز مذاکره به جای بیانیه دادن و حرف زدن از راه دور و رفتن به سمت میدان جنگ چه اقتصادی و چه تبلیغاتی و چه نظامی است.
امروز توافقنامه هستهای میان ایران و 1+5 وقت را قابل دفاع میدانید؟
به هرحال زمان گذشته و ضعفهای برجام کاملا روشن شده است. یکی از ضعفهای برجام این است که اجرایی شدن آن منوط به اراده امریکاست و ابتکار عمل به دست امریکاییها باقی مانده است. زیرا در برجام رفع تحریمها منوط به امضای رییسجمهور وقت ایالاتمتحده است و هر چند وقت یک بار رییسجمهور امریکا باید با امضای خود تمدید لغو تحریمها را اعلام کند. اگر رییسجمهور امریکا، باراک اوباما باشد آن را امضا میکند و اگر دونالد ترامپ باشد از آن خارج میشود. این یکی از ضعفهای مهم برجام است و سایر کشورهای طرف برجام نقشی در آن ندارند.
میدانید که بر اساس قوانین داخلی ایالاتمتحده و ترکیب وقت کنگره این کشور تنها راه پیش روی تیم مذاکرهکننده ما همین نسخه بود.
پس اگر ساز و کار دیگری وجود نداشت، برجام چگونه قرار بود به حل مسائل ایران منتهی شود؟ اگر قرار بود که آنها با برجام، مسائل و مشکلات خود را حل کنند و رفتار ایران را مدیریت کنند که این توافق به عنوان روشی برای حل و فصل مشترک مسائل به حساب نمیآید.
نقد دوم شما به برجام باقی ماند؟
در برجام امریکاییها با یک لشکر از افراد حرفهای با ایران مذاکره میکردند و ایران با نفرات محدودی پای میز مذاکره میرفت. ایران باید متخصصان خود را در همه حوزههای درگیر با امریکا در مذاکرات برجام پای کار میآورد و اگر پای میز مذاکره هم نمیآورد در داخل ایران باید افراد زیادی روی موضوع برجام کار میکردند تا بتوانند به دولت کمک کنند تا طرفهای ایرانی در مذاکرات حرفهای حرفهای خود را بزنند.
تیم ایرانی هم کمجمعیت نبود؛ از وزارتخانههای متفاوت در دورههای مذاکراتی مختلف به فراخور موضوع مذاکره و حد پیشروی مذاکرات چهرههای شناختهشدهای وجود داشتند و میدانیم که برجام توافقنامهای با بیش از 130 صفحه بود با تمام جزییات اقتصادی و حقوقی. شاید منظور شما دعوت از منتقدان برجام برای حضور در مذاکرات است.
بله؛ بسیاری از چهرههایی که الان منتقد توافق هستهای هستند در مذاکرات بازی داده نشدند تا متوجه جزییات باشند. زمانی که مذاکره به این مهمی صورت میگیرد، جریانهای مختلف سیاسی باید در این مذاکرات شرکت داده شوند. مساله هستهای در ایران یک مساله فنی و سیاسی همزمان است و جریانهای مختلف سیاسی در ایران روی آن نظر دارند لذا باید متخصصان مخالف را هم در بحثها و حتی در مذاکره شرکت میدادند. اگر این افراد در جریان کار قرار میگرفتند به جای آنکه نکتههای مدنظر خود را در روزنامهها یا محافل خصوصی مطرح کنند در جلسات حرفهای میگفتند و دولت هم فرصت استفاده از طرحها و انتقادهای آنها را داشت. حتی تیم ایران میتوانست از این ترفند استفاده کند و برخی از متخصصان مخالف را در مذاکرات مقابل هیات امریکایی مینشاند تا امریکا بفهمد که رسیدن به تفاهم مخالفان جدی دارد. نقص بعدی هم این بود که دولت برای رسیدن به توافق هستهای عجله داشت و میخواست فشار تحریم را هرچه سریعتر از روی دوش مردم بردارد.
کشوری که تحت شدیدترین تحریمها است نباید برای لغو این تحریمها عجله داشته باشد؟ بار اقتصادی تحریم روی دوش مردم بود و طبیعتا نمیتوانستیم در یک چارچوب زمانی باز مذاکره کنیم.
بله؛ این مساله هم بود اما همه به خوبی میدانند که امریکاییها همواره در مذاکرات به دنبال حل مسائل خودشان هستند و اگر ما سناریوهای مختلف را ترسیم میکردیم عکسالعمل به واکنشهای مختلف برای ما آسانتر بود. ما باید پاسخ این سوال را از پیش آماده میکردیم که اگر امریکاییها ابتدا توافقی را با ما امضا میکردند و سپس با استفاده از ساز و کاری که در برجام تعریف شده، ورق را به نفع خود باز گرداندند چه اتفاقی رخ میدهد و ما باید چه کنیم؟
یک مساله مهم در برجام رفع تحریمها بود که دولت میگفت با امضای توافق برداشته شده است اما در حقیقت تحریمها معلق شده بودند. همان زمان دولت و تیم مذاکرهکننده باید پاسخی برای این سناریو تهیه میکردند که اگر دولتی در امریکا به تعلیق تحریمها علیه تهران ادامه نداد شرایط چگونه پیش خواهد رفت.
ما نباید برای رسیدن به نتیجه عجله میکردیم هر چند که فشار بر روی مردم زیاد بود اما فشاری که الان دولت امریکا بر مردم ایران با تحریمهای گستردهتر وارد میکند، بیشتر است یا فشار آن زمان؟ قطعا الان بدتر است و این در حالی است که امریکا و اروپا میخواهند که ایران به تعهدات خود در برجام پایبند باشد ولی آنها به هیچ یک از وعدههای خود عمل نکنند. آنها به دنبال حفظ نعش برجام برای وارد آوردن فشارهای جدید به ایران هستند.
سوالی که در افکار عمومی کشور وجود دارد این است که آیا ما همواره در دورهای که مجبور شدیم با دولتهای متفاوت ایالاتمتحده مذاکرات موردی نکردیم؟
تجربه نشان داده است که در بدترین شرایط هم، گفتوگوی هوشمندانه و مذاکره زیرکانه هیچ موقع ضرری به کشور نمیرساند. گر چه الان چنین فضایی وجود ندارد و امریکا همه پلها را به ویژه با افزایش تحریمها و ترور سردار سلیمانی تخریب کرده است.
این نکته در ایران بهخصوص در محافل سیاسی جا نیفتاده است. در مقاطع بسیاری هر که از مذاکره سخن گفت به خیانت متهم شد.
این مفهوم را همه باید بیاموزند که مذاکره به این معنا نیست که حرف طرف مقابل را کسی بپذیرد، بلکه به مفهوم چانهزنی برای تامین منافع ملی است. حتی اگر دولتی از قبل میداند که طرف مقابل به دنبال چه هدفی از مذاکره است، میتواند هوشمندانهتر وارد گفتوگو شود. مذاکره بدین معناست که هر دولتی بتواند یک راه ارتباطی نزدیک را حتی با دشمن خود برقرار کند تا هزینهها و خسارتها کمتر شود و تا جایی که میتواند برای دفاع از منافع مردم خود پیش برود.
برای مثال به نظر میرسد که اخیرا ایران و امریکا بر سر مسائل تبادل زندانیان به شکل غیرمستقیم مذاکره کردهاند. حاصل این اقدام به نفع هر دو طرف بوده است. ایرانیانی که در امریکا زندانی شده بودند و امریکایهایی که در ایران در زندان بودند به کشورهای خود بازگشتند. مذاکره در وقت مناسب به معنی حل مسائل نیست بلکه به مفهوم برداشتن گامهایی برای کاهش تنش است. اما اقدامهای کوچک هم در این فرآیند معنای خودشان را دارند. در مذاکره ممکن است طرفین به نتایج کوچکی برسند که همین نتایج کوچک قابلتوجه و مهم باشند.
نکتهای را باید درنظر داشت که در شرایط فعلی به دلیل نیاتی که امریکا دارد و خباثتهایی که به خرج داده ایران با مذاکره مخالف است، بنابراین سیاست فعلی جمهوری اسلامی ایران عدم مذاکره است. ایران میگوید اینبار امریکاییها باید بفهمند که روشهای نادرست فعلی جواب نمیدهد و آنها باید شیوه زورگویی را تغییر دهند.
امیدواری به تغییر رفتار امریکای ترامپ وجود دارد؟
بله، چرا امیدواری وجود نداشته باشد. ترامپ از فشارهای حداکثری خود بر ایران به نتیجه دلخواه نرسیده است. کرونا و اعتراضات به نژادپرستی شانس پیروز شدن او را در انتخابات کم کرده است. او در مقابله با ایران ممکن است به سرنوشت کارتر دچار شود و یک دورهای شود. اما امریکاییها عملگرا هستند و اگر ترامپ به این نتیجه برسد که با مسیری که اتخاذ کرده به جایی نمیرسد، شاید روش خود را تغییر دهد.
درباره امریکای ترامپ صحبت میکنید؟
بله، هم امریکای ترامپ و هم امریکای بایدن.
ما ترامپ را متفاوت یافتیم. نه فقط ما که جامعه جهانی. برجام تنها توافقی نبود که ترامپ از آن خارج شد و اشتباه هم کرد اما حاضر به پذیرش اشتباه و جبران نیست.
بله، با همه کشورهای دنیا این کار را کرد، اما در جاهایی که متوجه ناکارآمدی روشهایش شد آنها را تغییر داد.
مثلا؟
در همین اعتراضهای داخلی. مگر او در روزهای اول، اعتراضهایی که در امریکا وجود داشت را رد نمیکرد و آنها را کار اوباش نمیدانست. اما حالا رفتار او با این اعتراضها را با روزهای قبل مقایسه کنید. در مبارزه با کرونا هم روزهای اول تهدیدها را جدی نمیگرفت اما درنهایت مجبور شد شیوه خود را تغییر دهد و گامهای بعدی را برداشت. به هر حال گاهی واقعیتها، خود را بر حاکمان تحمیل میکنند.
در حوزه سیاست خارجی ما جدای از تحمیل واقعیتها افرادی تندرو و ضدایران مانند مایک پمپئو و برایان هوک را داریم که تمام تلاش خود را برای ممانعت از کوتاه آمدن ترامپ در پرونده ایران به کار گرفتهاند. این مساله با تسلیم شدن در برابر فشار داخلی در تحولات داخلی متفاوت است.
امریکاییها سیاستی به نام چماق و هویج دارند. در واقع از یک طرف علائم مثبت نشان میدهند تا طرف مقابل را به سمت مذاکره جذب کنند و از طرفی هم، چماق را بالای سر حریف نشان میدهند تا طرف مقابل بداند که آنها از موضع قدرت حرف میزنند. به نظرم این روش ترامپ و اطرافیان او همان اِعمال سیاست هویج و چماق است.
فعلا که از هویج خبری نیست!
همیشه چماق را بالاتر نگه میدارند تا طرف مقابل را وادار به ورود به میدان انفعال از موضع ضعف و عقبنشینی کنند. البته هویج هم همین اعلام مرتب آمادگی برای مذاکره است.
چند ماه پس از ترور سردار شهید قاسم سلیمانی، سوال این است که چه محاسباتی ترامپ را ترغیب کرد تا این ترور را انجام دهد. ما همواره میدانستیم گروههای دولتی و غیردولتی بسیاری مترصد این هستند که سردار را ترور کنند اما چه شد که این بار عملی شد؟
تصور ترامپ و همکارانش این بود که با ترور سردار سلیمانی، سیاستهای ایران در منطقه تغییر خواهد کرد. از طرفی ترامپ این ترور را برای پیروزی در انتخابات ریاستجمهوری انجام داد تا اقتدار خود را به هوادارانش نشان دهد و بگوید در خاورمیانه کاری مهم کرده است.
تا این میزان نسبت به سیاست ایران و چرخه سیاستگذاری در ایران ناآگاه بودند؟
آنها ایران را میشناسند اما میگویند در چرخه اِعمال سیاستهای منطقهای ایران، افرادی مثل شهید قاسم سلیمانی موثر هستند. آنها سردار شهید قاسم سلیمانی را از کسانی میدانستند که در اِعمال سیاستهای منطقهای ایران نقش اول را ایفا میکند و فکر میکردند که ترور سردار شهید، گام بلندی برای محدودسازی فعالیتهای منطقهای ایران است، در حالی که این تصور کاملا غلط است.
البته رسانههای صهیونیستی پس از این ترور در سلسله مطالبی از کاهش نفوذ ایران در منطقه سخن گفتند.
نفوذ ایران که امریکاییها از آن سخن میگویند یک نفود تاریخی و طبیعی است و متفاوت از نفوذ با بهرهگیری از نیروهای مسلح یا پول و قدرت مالی است. الان امریکا در منطقه نفوذ دارد اما این نفوذ متکی بر حضور نیروهای نظامی و قدرت سیاسی است که دولتها را وادار به همکاری با او میکند. در حالی که نفوذ ایران ماهیتا متفاوت از نفوذ سایر قدرتهاست. عربستان به دلیل پولی که به برخی کشورها پرداخت میکند در آن کشورها تا حدی نفوذ دارد. وضعیت امارات در افغانستان هم کم و بیش همینطور است.
اما نفوذ ایران از نوع فقط نفوذ مادی یا تسلیحاتی نیست، بلکه این مردم منطقه هستند که با ایران صرفنظر از نوع حکومت آن همراه و همرنگ هستند. بسیاری از مردم این منطقه در 200 سال پیش جزو ایران بزرگ بودهاند، هر چند امروز از نظر کشوری جدا هستند اما بسیاری از آنها ایران را وطن بزرگ خود میدانند. به عنوان نمونه کردهای عراق با وجود آنکه با امریکاییها رابطه بسیار خوبی دارند و با اسراییل هم در ارتباط هستند اما مردم کرد عراق، ایران را وطن بزرگ خود میدانند. در افغانستان هم بسیاری از مردم آن کشور، ایران را مادر تاریخی خود تلقی میکنند و با ایران نه به عنوان یک کشور که به عنوان یک فرهنگ ارتباط برقرار میکنند. شاعران ایران را شعرای خود میدانند. حتی ترکیه به مولوی ایرانی افتخار میکند و تاجیکستان رودکی را بزرگ میشمرد. حتی بسیاری از این کشورهای عربی اطراف ایران سابقا جزو پیکرهای از فلات ایران بودهاند و هنوز ارتباطهای روحی خود با ایران را حفظ کردهاند. ایران هم نگاه خوبی به آنها دارد. در طول تاریخ رابطه حوزه علمیه قم با حوزه هزار ساله نجف یکی دیگر از این مثالهاست.
اما ظاهرا ما برای بخشی از مردم خودمان هم نتوانستیم نحوه نفوذ خود را توضیح بدهیم. وقتی شعار «نه غزه نه لبنان» شنیده میشود به این معناست که بخشی از مردم روایت طرف مقابل را پذیرفتهاند.
البته باید ببینید که این شعار را مردم دادند یا تعداد کمی که تحتتاثیر برنامهریزیهای خارج از کشور قرار داشتند. بعضیها هم به اهمیت لبنان و غزه برای امنیت ملی ایران بیتوجه بودند. وقتی اسراییل در داخل ایران دست به جاسوسی و ترور میزند نمیتوان نسبت به لبنان و غزه بیتفاوت بود.
چرا «ما» نتوانستیم برای این بخش از مردم به فرمایش شما برنامههایی بسازیم و دلیل نفوذ منطقهای خود را توضیح بدهیم؟
الان امریکا و اسراییل و عربستان در کشورهایی مانند سوریه، یمن، لبنان، بحرین، عراق و افغانستان مداخله مستقیم و علنی دارند. آنها حتی به اکثر این کشورها لشکرکشی کردهاند. در ایران هم میخواهند با کمک تحریمها مداخله کنند. بنابراین مساله نفوذ ایران را آنها مطرح میکنند تا از قدرت مردم این کشورها بکاهند. ایران به دنبال روابط خوب با کشورهای همسایه خود هست و آنها با طرح مساله نفوذ ایران میخواهند جلوی همکاری همسایگان را با ایران بگیرند. به پولهایی که عربستان در این راه خرج میکند و نیز به برنامههای امریکا و کمکهای اسراییل به رسانهها برای تخریب چهره ایران هم نمیتوان بیتوجه بود. آنها از یک طرف با تحریمهای گسترده برای مردم ایران مشکلات معیشتی درست میکنند و از طرف دیگر همین مشکلات را به ابزاری برای شعارسازی علیه حاکمیت و تزریق آن به تفکر بخشی از جامعه با استفاده از ابزارهای رسانهای دراختیار تبدیل میکنند. در نتیجه مقصر اصلی این وضعیت که امریکاییها و اسراییل هستند از انتقادها مصون میشوند.
آیا همه مشکلات معیشتی ما به خاطر تحریم است؟
«ریشه» مشکلات معیشتی مردم ایران در تحریمهای امریکاست.
فساد اقتصادی و سوءمدیریت وجود ندارد؟
چرا وجود دارد، اما عدد آنها نسبت به واقعیت چندان بالا نیست. ریشه فساد، تحریم است. زمانی که تحریم وجود نداشته باشد بسیاری از این فسادها خود به خود ازبین میروند. وقتی تحریم است مجبورید از روشهایی استفاده کنید که فسادزا هستند و در نتیجه شفافیتها کم میشود.
برخی تحلیلگران ایرانی بر این باور هستند که ما در تشخیص تهدیدها دچار اشتباه شدیم. مثلا خطر شکمهای گرسنه و مردم تهیدست از خطر موشک اسراییلی کمتر نیست اما ما تا آن اندازه که به بازدارندگی نظامی پرداختیم در بازدارندگی اقتصادی فعال نبودیم.زمانی که عراق جنگ با ایران را شروع کرد ما از نظر اقتصادی وضع بدی نداشتیم و تاحدی بازدارندگی اقتصادی داشتیم اما چرا عراق جنگ را شروع کرد؟
چون احساس کرد که ایران دارای بازدارندگی نظامی نیست و حس کرد که از نظر نظامی اگر اقدامی کند، موفق میشود. بنابراین بازدارندگی نظامی برای ایران ضروری است. اما به این معنا نیست که توجه به اقتصاد کشور را کنار بگذاریم. پیشرفت اقتصادی باید اولویت نخست کشورداری باشد. توسعه اقتصادی باید اولویت نخست تمام دولتمردان ایران باشد. اگر توسعه اقتصادی رخ ندهد بازدارندگی نظامی هم از بین خواهد رفت، اما توسعه اقتصادی به مفهوم نادیده گرفتن بازدارندگی نظامی نیست و نباید هم باشد. ما به بازدارندگی نظامی نیاز داریم اما این بدان معنا نیست که تمام درآمدهای کشور را در حوزه توسعه نظامی هزینه کنیم. اولویت اول ما باید توسعه اقتصادی و توانمند کردن مردم از نظر اقتصادی و حتی ثروتمند کردن مردم باشد. مردم ایران نهتنها نباید مشکلات معیشتی روزمره داشته باشند بلکه باید به قدرتی برسند که از نظر اسلام قدرت انفاق است، بنابراین اولویت همه دستاندرکاران اداره کشور باید پیشرفت و توسعه اقتصادی باشد و برای حل این مساله نیازی نیست که به بازدارندگی نظامی بیتوجهی شود.
در ایران اگر حاکمیت بتواند موانع کسب و کار را بردارد بسیاری از مسائل و مشکلات اقتصادی کشور حل میشود. ایران سرزمین بسیار بزرگ و توانمندی است. اگر موانع را برداریم بسیاری از مسائل تولیدکنندگان حل میشود. الان صدا و سیما را نگاه کنید هر روز اخبار اول این رسانه درباره برخورد با فساد اقتصادی است که روحیه مردم را خراب میکند. من اگر جای آنها بودم هر روز یک کارآفرین موفق را در اخبار اول رسانهها معرفی میکردم. به جای آنکه خبر برخورد قوه قضاییه با مفسدان را پررنگ کنم، هر روز از یک پیشرفت مهم اقتصادی در کشور خبر میدادم.
چرا باید وجود فساد و برخورد با آن را سانسور کنند؟
اصولا با سانسور مخالفم ولی ایجاد این ذهنیت که همه کشور را فساد گرفته است و همه مسوولان ناسالمند از خطاهای بزرگ است. برخوردهای قوه قضاییه معمولا در ردیف اولین اخبار صدا و سیماست ولی انعکاس فعالیتهای سخت تولیدکنندگان در شرایط تحریم به حاشیه رانده شده است. بهتر است رسانهها به مردم نوید بدهند که کشور در حال پیشرفت است. صدا و سیما دایم به مردم میگوید که همه مسوولان کشور فاسدان و دزدهایی هستند که از رانت استفاده میکنند که با تعدادی از آنها برخورد شده است. در حالی که این، همه واقعیت کشور نیست. البته که اشکالاتی در سیستم اداره کشور وجود دارد که در سایه این مشکلات برخی افراد به جای آنکه به دنبال تولید ثروت بروند دنبال این هستند که از رانت یا موقعیتها سوءاستفاده کنند تا آنها را زودتر به ثروت برساند، ولی دیدن نیمه پر لیوان هم مهم است.
انتخابات ریاستجمهوری ایالاتمتحده نزدیک است و همزمان دو نوع تحلیل منتشر میشود. برخی میگویند ایران باید از فضای موجود و نیاز ترامپ استفاده کند و برخی میگویند باید منتظر نتیجه انتخابات برای هر نوع تصمیمگیری جدید در حوزه مذاکره با امریکا بماند. نظر شما چیست؟
به نظر من اکنون که دونالد ترامپ تحت فشار است بهترین فرصت است برای آنکه ایران سناریوهایی متفاوت را چیده و به بهترین راهکار برای حل مسائل با استفاده از ضعف و نیاز انتخاباتی ترامپ برسد.
مساله دوم این است که ایران باید فرض خود را بر پیروزی مجدد دونالد ترامپ بگذارد و سناریوی مدنظر برای این احتمال را از هماکنون آماده داشته باشد.
فرض سوم هم این است که اگر دونالد ترامپ برنده نشود و رقیب دموکرات او جو بایدن بتواند به کاخ سفید راه پیدا کند ایران چه باید بکند. مساله این است که حتی اگر بایدن هم برنده انتخابات نوامبر 2020 شود نه مسائل دو کشور به صورت اساسی تغییر میکند و نه نگاه امریکا عوض میشود. تنها ممکن است رویکرد تاکتیکی رییسجمهور بعدی تغییر کند و البته که باید برای آن هم سناریو داشت.
فکر میکنم به دلیل اینکه ایران در صحنههای بینالمللی به اندازه نیاز حضور فعال ندارد مهارت مذاکره و گفتوگو را نیز به حد کافی در خود پرورش نداده است. به هر حال ایران برای حل مسائل خود با امریکا باید بدون توجه به آنکه مذاکره میکند یا نه طرحهای مختلفی را آماده داشته باشد.
فرض کنیم فردا کشور به این نتیجه رسید که وقت مذاکره است، آن زمان برای آماده شدن دیر است، بلکه از هماکنون باید با درنظر گرفتن طرحهای مختلف در سایه سناریوهای متفاوت، دستهای خود را پر کنیم. اگر برجام توافقی 140 صفحهای است، امروز که تجربه آن را داریم باید متن توافقی 500 صفحهای را آماده کنیم تا در وقت مدنظر به جای آنکه امریکاییها متن خود را رو کنند ایران متن پیشنهادی خود را روی میز بگذارد و براساس آن مذاکره کند.
امروز حتی نمیتوان از مذاکره حرف زد چه برسد به آماده کردن بستههای متفاوت براساس سناریوهای مختلف. فضای جناحی و هیجانی موجود، فرصت برخوردهای حرفهای را گرفته است.
نیازی نیست کسی از مذاکره حرفی بزند. همه کشورهای دنیا و حتی دشمنترین کشورهای دنیا پس از آنکه خوب با هم جنگیدند، درنهایت سر یک میز نشستهاند و با هم حرف زدهاند. ممکن است امروز این بستههای پیشنهادی را باتوجه به سیاست عدم مذاکره نیاز نداشته باشیم اما به هر حال شاید یک روز بخواهید با دشمن خود حرف بزنید و به نتیجه برسید. ما با صدام هم همین کار را کردیم. مگر ما صدام را قبول داشتیم؟ خیر، اما درنهایت نشستیم و با صدام حرف زدیم و کمک کردیم تا سرنگون شد.
الان که مذاکره نمیکنیم متخصصان باید بنشینند و برای احتمالهای مختلف خود را آماده کنند. فرض کنیم که یک زمانی ایران درصدد حل اختلافات خود با امریکا از طریق مذاکره برآمد. اگر موضوع آن مذاکره، هستهای است متن مطلوب ما برای توافق چیست؟ اگر موضوع گفتوگو، مسائل منطقهای است، متن تفاهم مدنظر ایران چیست؟ اگر موضوع مسائل همهجانبه است ایران چه پیشنهادهایی دارد؟ به این پرسشها باید در اتاقهای فکر و در پشت درهای بسته پاسخ داد و نه در رسانهها و روزنامهها.
ما یک نمونه عملی برجام را داشتیم حالا فرض کنید برجام انجام نشده و ما میخواهیم با وزیر خارجه دیگری از ایالاتمتحده مذاکره کنیم و به نتیجه برسیم، متن توافق مطلوب ما که با آنها بنشینیم، چیست؟ حتی در اینجا از همه متخصصان ایرانی داخل و خارج از کشور هم باید استفاده کنیم. ایرانیهای خارج از کشور که حرفی برای گفتن دارند اگر استقلال و عزت ایران خط قرمزشان است باید دعوت شوند و از نظرات آنها استفاده شود.
اینبار باید به توافقی برسیم که در آینده تاریخ، هر کسی آن را خواند بگوید توافق خوبی است. امروز معاهده 1975 چنین حالتی دارد و تقریبا همه متخصصان مسائل مرزی به اتفاق آن را توافق خوبی میدانند. کسی را ندیدهام که بگوید توافق بدی است. من زمانی که کتاب «تاریخ تحلیل جنگ» را مینوشتم متن قرارداد ۱۹۷۵ را خواندم و از خودم سوال کردم که فرضا اگر الان میخواستیم موافقتنامه مرزی با عراق امضا کنیم آیا چیزی از قلم افتاده است؟ به جز نقصی که درباره برخی نقاط مرزی دارد که آن را هم باید در ظرف زمانی خودش قضاوت کرد، در مجموع معاهده خوبی است. متن هر نوع توافقنامه احتمالی ایران با امریکا هم باید بهگونهای تنظیم شده باشد که 100 سال بعد هم افراد نسلهای بعد آن را خوب ارزیابی کنند و قابل دفاع بدانند.
منبع: اعتماد
ظاهرا شما فقط عاشق مذاکرهاید، اما این که موضوع مذاکره چه باشد، برایتان مهم نیست.