یادداشتهای یک زندانی سیاسیِ زمان رضاشاه، قسمت ۱۰؛
دکتر هاج و واج گاهی به مرده زندهشده و گاهی به اطرافیان نگاه میکرد و بالاخره به حرف آمده به یک انفرمیه [پرستار] کوتاهقد که پهلویش بود و من از رنگ پریده او سخت به او مظنون شده بودم گفت: «من فوت او را در دفتر ثبت وقایع ثبت و گواهی کردهام حالا بنویسم چی و دفتر را چطور اصلاح کنم؟!»
کد خبر: ۵۹۹۲۱۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۱۱