خاطرات مدیر روزنامهی «داد» از سانسور مطبوعات؛
یک روز مرحوم فرخی از من خواست در سرمقاله بنویسم نمایندگی مجلس او عاری از اصالت است. او گفت بنویسم: «ای مردم این همه به درگاه شما رو آوردم حرف شما را که زدم لبم را دوختند. برای شما که سینه زدم حبس و تبعید شدم و توقیف روزنامه و خسارت دیدم حال که دورهی دوساله را به نام نمایندهی مجلس میگذرانم اعتراف میکنم وکیل شما نیستم در این صورت از من چه توقع دارید».
کد خبر: ۶۴۸۷۲۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۹/۰۳
«سرگذشت و شرح مبارزات فرخی یزدی» به قلم حسین مکی؛
هنگامی که نگارنده [حسین مکی] در زندان موقت شهربانی به اتفاق نمایندگان اقلیت دوره پانزدهم زندانی بودم، کارمندان زندان دخمهای را که گویا حمام بود، نشان داده، میگفتند فرخی را در این مکان که دارای درِ آهنی بود و راه به جایی نداشت کشتهاند. مکان مزبور را نویسنده این سطور دیده؛ به قدری تاریک و تنگ بود که حدی بر آن متصور نیست و در حقیقت مقتل فرخی همان مکان است.
کد خبر: ۶۲۳۷۴۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۳/۲۹
«سرگذشت و شرح مبارزات فرخی یزدی» به قلم حسین مکی؛
فرخی را همان روزی که آن حرفها را زده بود، به قول خودش، از زندان شهر به قصر قاجار منتقل کرده بودند و چون کسی را نداشت که برای او چیزی بیاورد و وسایل زندگیاش را فراهم نماید، وضع بدی دچار شده بود و لباسهای روی خود را فروخته بود. پیراهن و زیرشلوارش پاره و وصلهدار و سیمایش مکدر و حزنانگیز بود.
کد خبر: ۶۲۳۴۰۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۳/۲۷
«سرگذشت و شرح مبارزات فرخی یزدی» به قلم حسین مکی؛
در این موقع پروندهای سیاسی به نام اسائه ادب به مقام سلطنت... برایش تهیه کردند و او را به زندان شهربانی (توقیفگاه موقت، کریدور شماره یک، اتاق شماره ۱ و بعدا به اتاق شماره ۲۸) میبرند... فرخی در تمام محاکمات کاملا سکوت اختیار میکرد و در آخر هر جلسه محاکمه فقط این جمله را به زبان میراند: «قضاوت نهایی با ملت است»... یک روز در اتاق خود با صدای بلند... شروع به معرفی خود و صحبت کرد. در این اثنا عدهای به سر او ریخته و با کتک و لگد او را از حرف باز میداشتند، ولی فرخی به صحبت خود ادامه میداد در حالی که کشانکشان وی را میبردند به زندان قصر تا...۲۳ زندانی نمایند.
کد خبر: ۶۲۳۲۹۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۳/۲۶
«سرگذشت و شرح مبارزات فرخی یزدی» به قلم حسین مکی؛
در دوره هفتم... یک روز در جلسه رسمی در حالی که مشغول نطق کردن بر علیه یکی از وزرای نظامی کابینه که گویا یکی از مدیران کل وزارتخانه را کتک زده بود، از یکی از وکلا کتک خورده و خون از دماغش جاری گردید. در این موقع کاسه صبر فرخی لبریز گشت و برپای خاسته رسما اظهار نمود که دیگر تامین جانی ندارد و چنین اظهار کرد که در کانون عدل و داد یعنی دارالشورای ملی که در قبال دفاع از آزادی وقتی به من حمله کنند بدیهی است که در خارج از این محوطه چه به روزم خواهند آورد.
کد خبر: ۶۲۳۰۸۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۳/۲۵
«سرگذشت و شرح مبارزات فرخی یزدی» به قلم حسین مکی؛
شما میخواهید به عنوان اجرای قانون اراده و میل خود را بر مردم تحمیل کنید. به نام حفظ حقوق مملکت هرچه میخواهید بکنید و کسی هم قدرت و جرأت سخن گفتن نداشته باشد... شما با چنگال آلوده خود حلقوم اهالی را گرفته و میگویید فریاد نکنید، راضی باشید، مملکت امن است، قانون حکمفرماست! نه، با این رویه زندگی قابل ادامه نیست. یا رویه خود را تغییر داده و مردم را در عقاید و افکار خود آزاد بگذارید... و یا این اساس بسط حقهبازی را برچیده و این قوانین ریایی و مدون را پاره کرده و آن وقت هر عمل نامشروع و خلاف قانونی را که میخواهید مرتکب بشوید.
کد خبر: ۶۲۲۷۵۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۳/۲۳
«سرگذشت و شرح مبارزات فرخی یزدی» به قلم حسین مکی؛
بر اعمال نامشروع و خلاف قانونهای صریح و روشن خود لباس قانون نپوشانید، زیرا که آن وقت ما و دیگران را به شما بحثی نیست!!... یا حکومت استبدادی یا اجرای قوانین مشروطه!؟ مخلوط کردن این دو اصل با یکدیگر رنگبردار و قابل مقایسه نیست!... یک محکمه قانونی با تفویض آزادی عقیده تشکیل بدهید تا ما به شما نشان بدهیم که عده متشکیان از انتخابات از صد هزار نفر متجاوز خواهد شد، ولی شما میخواهید صورتا راه را امن کنید،
کد خبر: ۶۲۲۶۲۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۳/۲۲
«سرگذشت و شرح مبارزات فرخی یزدی» به قلم حسین مکی؛
رئیس محکمه – «آقای موسویزاده! دعوی اقامهشده بر جنابعالی، توهین به مقام سلطنت است. آیا خود شما یا وکیلمدافع شما برای دفاع حاضر خواهید شد یا محکمه برای جنابعالی تعیین وکیل نماید؟» موسویزاده – «...اعلیحضرت شاه... پس از ۱۷ سال مشروطیت امروز حاضر شده که عظمت قانون را در ایران بلکه در تمام دنیا ثابت نماید و در نتیجه رشد و لیاقتی که امروز در ذات شاهانه مشاهده میشود، به وسیله این محاکمه میخواهد مملکت را به مشروطیت و خود را یک نفر پادشاه قانونی معرفی نماید... سزاوار است در صفحات تاریخ این اولین قدمی را که برای تعظیم قانون شخص اول دولت برداشت ثبت شود... زیرا اولین محکمه است که تشکیل شده برای حفظ حقوق بین یک نفر پادشاه و یک نفر روزنامهنگار ملی.»
کد خبر: ۶۲۲۴۶۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۳/۲۱
«سرگذشت و شرح مبارزات فرخی یزدی» به قلم حسین مکی؛
طوفان در سال دوم شماره ۳۱ در کابینه قوامالسلطنه توقیف شد و فرخی به جای طوفان، روزنامه قیام را منتشر نمود و در شماره ۳ روزنامه قیام به واسطه حملاتی که به سلطان احمدشاه شده بود که چرا شاه فرمان عزل و برکناری قوامالسلطنه را نمیدهد، سلطان احمدشاه به محکمه دادگستری شکایت کرد... در خلال این محاکمه کابینه قوامالسلطنه از کار افتاد و کابینه مستوفیالممالک روی کار آمد و میرزا حسنخان مستوفیالممالک سلطان احمدشاه را متقاعد ساخت که شکایت خود را مسترد دارد و به همین کیفیت هم عمل شد و پس از یک جلسه محاکمه، شاه شکایت خود را مسترد داشت.
کد خبر: ۶۲۲۲۸۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۳/۲۰
«سرگذشت و شرح مبارزات فرخی یزدی» به قلم حسین مکی؛
«آقای سردار سپه! در مملکت مشروطه در مقابل مجلس یک نفر وزیر هر چند مقتدر هم باشد، قانون به او اجازه نمیدهد مدیر روزنامه را جلب به محاکمات عسکریه نماید. در صورت مقصر بودنِ مدیر روزنامه باید مقررات قانون او را مجازات کند نه اراده شخصی.»... «آقای خدایارخان میرپنج با اخذ حقوق منصب خود، به چه دلیل ریاست کل مالیات غیرمستقیم و خالصجات را اشغال نموده؟ و یک نفر نظامی را به این شغل مهم کشوری، چه صیغه میتوان نامید؟!»
کد خبر: ۶۲۲۱۸۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۳/۱۹
«سرگذشت و شرح مبارزات فرخی یزدی» به قلم حسین مکی؛
صدرهاشمی در جلد سوم کتاب «تاریخ جراید و مجلات کشور» چنین نوشته است: روزنامه طوفان در تهران به صاحبامتیازی و موسس فرخی و مدیرمسئولی موسویزاده تاسیس و شماره اول آن در تاریخ جمعه ۲ ذیحجه مطابق با ۲ سنبله [شهریور]۱۳۰۰ شمسی انتشار یافته است. روزنامه طوفان با کلیشه سرخ که حکایت از انقلابی بودن آن مینموده و به طرفداری از توده رنجبر و دهقان و هواداری کارگران منتشر میشده و به همین جهت... مدیر آن مرحوم فرخی در اغلب کابینهها یا حبس و یا تبعید شده است.
کد خبر: ۶۲۲۰۰۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۳/۱۸
«سرگذشت و شرح مبارزات فرخی یزدی» به قلم حسین مکی؛
در آن عصر چنین مرسوم بوده است که در اعیاد، شعرا قصایدی میساختند در مدح حکومت وقت و در روز عید در دارالحکومه میخواندند. فرخی بر خلاف معمول و بر خلاف انتظار حکومت، در نوروز ۱۳۲۷ یا ۱۳۲۸ هجری قمری مسمطی به مطلع: «عید جم شد ای فریدونخو، بت ایران پرست/ مستبدی خوی ضحاکی است این خو، نه ز دست» تا آنجا که صریحا به حاکم خطاب میکند: «خود تو میدانی، نیام از شاعران چاپلوس/ کز برای سیم بنمایم، کسی را پای بوس...» ساخت و در جمع آزادیخواهان و دموکراتهای یزد خواند. همین امر موجب غضب «ضیغمالدوله قشقایی» حاکم یزد واقع گردید. و امر کرد دهان فرخی را با نخ و سوزن به تمام معنی دوخته و به زندان افکندند.
کد خبر: ۶۲۱۸۴۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۳/۱۷
یادداشتهای یک زندانی سیاسیِ زمان رضاشاه، قسمت ۱۳؛
فرخی، از روز اول بازداشت... از تمام آنچه حتی درباره یک زندانی عادی، یک سارق، یک جیببر رعایت میشد محروم بود! مختصر احترامی را که در روزهای اولیه حبس درباره او مرعی میداشتند معلول دو علت بود: اول آنکه فرخی مختصر پولی در جیب داشت که در نتیجه طبع افراطی خود و عدم اعتنا به پول به زودی آن را از دست داد و دوم آنکه مامورین زندان هنوز از نظریه مقامات مافوق خود درباره او بیاطلاع بودند. وقتی پول فرخی تمام شد و نظر آن مقامات راجع به او مشخص گردید، در چنان مضیقهای قرار گرفت که واقعا قابل توصیف نیست!... فرخی پس از اتمام پولش به فروش اثاثیه خود پرداخته در وهله اول شاپوی عالی و بعد پتوهای ظریف خود را فروخت و کمکم کار به جایی رسید که به حراج کت و شلواری که پوشیده بود اقدام کرد!
کد خبر: ۶۰۰۰۴۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۱۵
یادداشتهای یک زندانی سیاسیِ زمان رضاشاه، قسمت ۵؛
فرخی مصمم بود که با نخوردن غذا خود را تلف کند! سومین روز اعتصاب غذا فرا رسید... عصر این روز گردگیری شیشهها... نشان میداد رئیس زندان یا شخص عالیرتبه دیگری برای بازدید زندان خواهد آمد... در انتهای کریدور، جناب سرهنگ مقابل درب اطاق فرخی توقف کرد... بعد از ده دقیقه که مذاکره رئیس زندان با فرخی طول کشید یکدفعه صدای کلفت و مردانه فرخی به گوش همه رسید که نعرهزنان میگفت: «من میخواهم زنده بمانم شما وسیله زندگی به من نمیدهید، من میخواهم بمیرم شما نمیگذارید. پس چه کنم؟ تکلیفم چیست؟!» سرهنگ پاشاخان... جواب داد: «تکلیف شما؟ تکلیف شما آقای فرخی به زودی تعیین خواهد شد نگران و عجول نباشید...» واقعا این وعده سرهنگ پاشاخان زود وفا شد و تکلیف نهایی فرخی به زودی تعیین گردید! این کاش فرخی برای تعیین تکلیف قطعی خود آنقدر عجله و پافشاری نمیکرد.
کد خبر: ۵۹۸۰۱۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۰۵
یادداشتهای یک زندانی سیاسیِ زمان رضاشاه، قسمت ۴؛
در کریدور ۲ زندان قصر که که یکی از کردیورهای سیاسی بود و چندی نویسنده در آن کریدور جنب اطاق مرحوم فرخی زندانی بود، جوانک روسی به نام الکساندر محبوس بود که نه خود او و نه زندان و نه اداره کل شهربانی و بالاخره نه هیچیک از مقامات انتظامی نمیدانستند که جرمش چیست و پروندهاش کجاست و از طرف کدام مقام صلاحیتدار یا صلاحیتندار بازداشت شده است!
کد خبر: ۵۹۷۸۲۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۰۴