entekhab | وب سایت انتخاب

arrow-right-square Created with Sketch Beta.
برچسب ها - اوبه
در جلگه نردین، از کنار راه تنها می‌آمدم، یکبار دیدم ابراهیم‌خان نایب به تاخت آمد گفت: «الان غلام شاهسونی از [طرف] صادق‌خان از گرگان آمد، کاغذ برای شهاب‌الملک داشت، رفت او را پیدا کند.» می‌گفت دیروز اوبه ‌ها را سواره مامور چاپیده، سَر و اسیر [و] مال زیادی آورده‌اند. بسیار خوشحال شدیم. منزل آمده، بعد از ساعتی شهاب‌الملک آمد. غلام را با یک کاغذ از صادق‌خان آورد. غلام تفصیل گفت. الحمدلله تعالی خوب پدر یموت _ ایل بالا _ را درآوردند. می‌گفت: «کوچک قِزلَرگَتِر میشیک [دختران کوچک آورده‌ایم]».
کد خبر: ۵۹۳۸۲۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۰/۱۴

entekhab | وب سایت انتخاب

پربازدید ها
آخرین اخبار پربحث ترین