چه کسی می تواند از این گردنه های سهمگین، به سلامت عبورمان دهد؟



مصطفی حق بین ، سرویس سیاسی «انتخاب» ؛ وضعیت خاص اقتصادی - سیاسی ایران، هجوم صعودی قیمت دلار ، فشار غرب در مورد برنامه هسته ای و تهدیدات مکرر، افزایش ناجوانمردانه تحریم ها و خروج بسیار مشکوک نام سازمان مجاهدین از لیست تروریست های وزارت خارجه آمریکا از یک سو و از دیگر سو ، سخنان تکراری و وعده های همیشگی جناب رییس جمهور در نشست خبی روز قبل در مورد «موقتی بودن» شرایط و انداختن تقصیر و قصورها به گردن مخالفان [که این رویکرد متقابلاً از سوی گروهی از منتقدان دولت نیز دیده می شود] باعث شده تا بار دیگر این پرسش مطرح شود که چه باید کرد؟ و قرار است بالاخره این ماجراها کی و چگونه حل شود؟

به گزارش سرویس سیاسی «انتخاب» Entekhab.ir ؛ شرایط وخیم اقتصادی و افزایش سیل آسای قیمت دلار و کاهش ارزش پول ملی در شرایطی که دولت (به جز سخنان اخیر رییس جمهور که دیروز ، آنهم به شکلی خاص ایراد شد) دم برنمی آورد و اگر هم سخن بگشاید ، چیزی جز  «قله های رو به بالا» و امیدوار به «بهبودی فوری» یا نهایتاً تاکید بر «موقتی» بودن اوضاع، شنیده نمی شود؛ مسئله ای که حتی از سوی حجت الاسلام مصطفی پورمحمدی وزیر برکنار شده دولت نهم ، به عنوان «فرافکنی احمدی نژاد» یاد می شود.

همه و همه باعث ظهور چشم اندازی نامشخص از آینده سیاسی - اقتصادی ایران شده است ، ارزش پول ملی تا 300 درصد سقوط کرده و برخی از تورم 3 رقمی سخن می گویند.

تئوریسین های اسرائیلی - آمریکایی طی ماههای اخیر با ترسیم راهکار دیگر مقابله با ایران ، با کنار هم نهادن سه خبر [افزایش قیمت دلار و کاهش ارزش پول ملی، ادعای شورش در کشور در آینده از سوی مقامات اسرائیلی و خروج نام سازمان مجاهدین خلق از لیست تروریست ها ] در پی یک هدف نهایی هستند: شدت گیری فشارها و تحریم های گسترده و تلاش برای افزایش نارضایتی ها و شورش در ایران، می تواند با بازی تروریست های فرقه رجوی [که اینک با خیالی آسوده و با حمایت سران غرب در فکر پیاده سازی برنامه های آنان هستند] تکمیل و این گروهک جنایتکار، اینبار به ستون پنجم جنگ بین المللی علیه ایران تبدیل شود [این تئوری با توجه به سابقه ی کریه این گروه جنایتکار و بی ریشه چندان بعید نیست، بالاخص آنکه سرکرده این گروهک در اظهاراتی که حکایت از جوزدگی او داشت چنین اظهار داشت که پس از خروج نام سازمان متبوعش از لیست گروه های تروریستی آمریکا، موزانه قدرت در ایران تغییر کرده است!]

اما راهکار چیست؟ چگونه می توان از این وضعیت و خواب و برنامه دنیای غرب، به سلامت گذر کرد؟ و چه کسی قادر است در معیت رهبری انقلاب، کشور را از این گردنه های سهمگین، به سلامت عبور دهد؟

نگارنده ضمن انکه نسخه برخی وزیران برکناری دولت برای سپردن قدرت اجرایی به مجمع تشخیص را حساب شده ارزیابی می کند ، معتقد است تنها راه برون رفتن از این شرایط، حضور فردی مقتدر ، با تجربه و کارکشته بر سکان اجرایی کشور است .

او باید کسی باشد که:

الف) مورد اعتماد و مقبولیت نسبی جامعه و نیروهای سیاسی باشد ، یعنی هم مورد وثوق نظام باشد، هم مورد علاقه اصولگرایان و هم مورد احترام اصلاح طلبان و منتقدان و گروههای وفادار به نظام و ملتزم به قانون اساسی

ب) وجهه ی بین المللی مثبتی داشته باشد تا بتواند از این ظرفیت ، با تحت فشار قراردادن غرب در ماجرای هسته ای ، تحریم های بین المللی و در نطفه خفه کردن تلاش برای بازسازی فرقه منحوس رجوی، مانع شدت گرفتن تنش های بین المللی و محکوم کردن جنگ طلبان صهیونیستی و آمریکایی شود.

ج) یک «مرد واقعی بحران» باشد . او باید مملو از تجربیات و اندوخته های گرانبهایی باشد تا شرایطی که در حوزه های مختلف به وضعیت نامطلوبی رسیده ، بتواند کشور را صحیح و سالم از گردنه ها عبور دهد.

د) لزومی ندارد فرد مورد نظر حتماً در قامت رییس جمهور در میدان حاضر شود یا حتی کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری آتی شود. چرا که زمان تا انتخابات ریاست جمهوری و تعیین جانشین احمدی نژاد ، کم نیست و طبعاً سوزاندن این فرصت، شاید ضربات و لطماتی سنگین به کشور وارد کند.

اما چه کسی می تواند...؟

بی مقدمه می نویسم که به نظر اینجانب، نخستین شخصیتی که می تواند در این قامت ظاهر شده و در لباس «نخستین مقام اجرایی کشور» ایفای نقش کند ، کسی نیست جز آیت الله هاشمی رفسنجانی.

تاکید می کنم که نگارنده چونان برخی حامی مطلق و صددر صد او نبوده و عملکرد ایشان در حوزه های مختلف را قابل نقد می داند و حتی اشتباهات او در دوره های متمادی را چندان "اندک" تلقی نمی کند، چه عملکرد او در دوران سازندگی ، چه روزگار پس از قدرت و حتی در جریان حوادث انتخابات 88 که می توانست با کنار نهادن برخی مسائل و عبارات یا تدابیر مشکل زا ، نقشی تاریخی ایفا کند، اما در عین حال، هاشمی را استوانه و از شالوده های نظام و ذخیره ای مهم و مطمئن برای نظام و کشور تلقی می کنم.

او هر که بوده و هر چه باشد ، به واسطه اندوخته های گرانبهایش، امروز می تواند در کنار رهبری، نقشی کلیدی در بحران های ایجاد شده ایفا نماید ، نگارنده چنین متصور است که او منافع کشورش را فدای منازعات شخصی و گروهی نکرده و وارد این کارزار خواهد شد.
 
اما آیا به واقع، هاشمی این "بار" را به دوش خواهد کشید و وارد عرصه خواهد شد؟  شما چه فکر می کنید؟