سرویس تاریخ «انتخاب»: نورالدین کیانوری دکترای مهندسی عمران و دبیرکل حزب توده از ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۲ بوده است؛ و نوه پسری شیخ فضلالله نوری و همسر مریم فیروز بود. وی در سال ۶۱ به جرم همکاری با شوروی دستگیر و در سال ۷۸ درگذشت. کتاب خاطرات نورالدین کیانوری، محصول پرسش و پاسخهای عبدالله شهبازی با اوست. این کتاب در سال ۱۳۷۲ توسط نشر اطلاعات منتشر شد. «انتخاب» روزانه بخشهایی از این کتاب را منتشر میکند
-لطفاً زندگی روزبه را ادامه دهید!
کیانوری: جزئیات دیگر را به خاطر ندارم تنها این را یاد دارم که روز به مدت زیادی قبل از دستگیری ما در بهمن ۱۳۲۷ بازداشت و محاکمه و محکوم و زندانی شد و ما پس از انتقال به زندان قصر با او بودیم پیش از کنگره دوم اردیبهشت ۱۳۲۷)، دکتر رادمنش - دبیر کل کمیته مرکزی از جایی مطلع شده بود که گروهی از افسران سابق به رهبری روز به سازمان خود را حفظ کردهاند و پس از بحث قرار شد که حزب دوباره به آنها مراجعه کند و بخواهد که مجدداً به حزب بپیوندند. این تصمیم کمی پیش از زندانی شدن ما در بهمن ۱۳۲۷ بود. به من مأموریت داده شد که این درخواست و تصمیم را با ذکر اظهار تأسف رهبری از تصمیم گذشته به روز به - که در زندان بود - اطلاع دهم من مذاکره با روزبه را شروع کردم. روز به ابتدا نپذیرفت ولی وعده داد که پیشنهاد را در سازمان افسران آزادیخواه» به همه پرسی بگذارد. چنین شد و اکثریت افسران با پیشنهاد حزب موافقت کردند و از آن زمان سازمان افسری دوباره به حزب وابسته شد. پس از فرار ما از زندان قاسمی و جودت فقط برای شکستن شخصیت روزبه که در سازمان افسری نفوذ زیاد داشت او را از مسئولیت سازمان افسری برداشتند. او هم از حزب استعفا داد و تصمیم داشت که بدون کمک حزب به زادگاهش ملایر برود و در آنجا تدارک کارهای پارتیزانی ببیند. من مدتها با او بحث کردم و نپذیرفت تا بالاخره مجبور شدم پیامی از کامبخش برایش جور کنم و او چون به کامبخش خیلی اعتماد داشت حاضر شد به عنوان معاون، و در واقع گرداننده شعبه اطلاعات حزب فعالیت کند.
ظاهراً روزبه یک بار دیگر هم از زندان فرار کرد ؟
کیانوری: بله؛ این فرار به کمان سازمان افسری بود و یکی از شاهکارهای ما بود. روزبه برای توضیح برخی مسائل در جلسه یکی از کمیته های غربی تهران شرکت کرده بود که پلیس حمله کرد و او نیز دستگیر شد. مسئول کمیته چهار محسن علوی (بهراد) بود که پس از انقلاب عضو کمیته مرکزی شد. در آن زمان محسن علوی و روز به با هم گرفتار و دستگیر شدند. منتها پلیس روز به را نشناخت و بازجویی هم نشد. او خود را به نام دیگری معرفی کرده بود. این دو نفر را به زندان شهربانی (کمیته مشترک بعدی) انتقال دادند. ما از جریان مطلع شدیم و نقشه ای طرح کردیم که یک نفر را به جای روزبه در زندان جادهیم. فردی داوطلب شد و طبق نقشه در خيابان يك دعوای ساختگی کرد و سیلی به صورت یک افسر شهربانی زد. او را دستگیر کردند و به زندان شهر بانی بردند بسیاری از داد یاران او بازپرس ها از رفقای ملی بودند (مانند سرهنگ میشری و سرهنگ فضل اللهی) بازپرس این فرد را خواست و او در بازپرسی خودش را به همان نامی که روز به خود را معرفی کرده بود معرفی کرد. بازپرس از او سئوالاتی کرد و سپس قرار منع تعقیب و آزادی را صادر کرد. این فرد به زندان رفت و حکم آزادی به نام ساختگی روز به صادر شد روزبه را جلوی زندان آوردند در آنجا اتومبیل ما منتظر بود. او را سوار کرد و برد. آن فرد را هم دوماه نگه داشتند و چون مدرکی علیه او نداشتند آزاد شد. البته مدتی بعد پلیس متوجه شد که روز به زندانی بوده و از زندان فرار کرده است.