سرویس تاریخ «انتخاب»: محمد بلوری (زاده ۱۳۱۵)، روزنامه نگار و مطبوعات ایران است. وی سابقه فعالیت در روزنامههای مختلف کشور را دارد و از پیشکسوتان مطبوعات محسوب میشود. وی برای مدتی در اوایل انقلاب سردبیر روزنامه کیهان و رئیس سندیکای مطبوعات در آخرین دوره آن بود. دبیر سرویس حوادث روزنامۀ ایران (۷۳ تا ۸۱)، دبیری روزنامۀ اعتماد و سردبیری ویژه نامههای حوادث روزنامه جام جم از جمله فعالیتهای او بوده است. وی نقش مطبوعاتی پررنگی در افشا قتلهای زنجیره ای داشت.
در آذر سال ۱۳۹۸ از کتاب «خاطرات شش دهه روزنامه نگاری» وی به همت مجله بخارا و نشر نی (ناشر این کتاب) که توسط سعید اردکان زاده یزدی تهیه شده بود، رونمایی شد.
«انتخاب» روزانه بخشهایی از این کتاب را منتشر کند.
قسمت دوم جنگ ظفار
سران کمونیست یمن جنوبی ابتدا شروع به کمک تسلیحاتی به جبهۀ آزادی بخش ظفار کردند و سپس به تدریج وارد تشکیلات سیاسی این جبهه شدند. در نخستین کنگرهای که سران جنبش آزادی بخش ظفار در یک منطقه کوهستانی تشکیل داده بودند، با تعیین کادررهبری، جنبش گروههای سیاسی و نظامی را برای مبارزات رهایی بخش شکل دادند و هدف از فعالیت جنبش شروع انقلاب مسلحانه برای رهایی ظفار از حاکمیت عمان و استقلال کامل این ایالت اعلام شد.
در سال ۱۳۴۴ که تلاش برای شروع انقلاب مسلحانه آغاز شده بود، ضمن مبارزه با رژیم سلطنتی، عمان یک نوک پیکان مبارزه قهرآمیز شورشیان هم متوجه انگلیس بود. در آن زمان سلطان سعید بن تیمور پدر سلطان قابوس به کمک نظامیان انگلیسی در عمان سعی داشت ضمن سروسامان دادن به تشکیلات نظامی خود از حمایت انگلیسیها هم در مقابله با جنبش آزادی بخش ظفار بهرهمند شود. حدود سه سال بعد، سران مائوئیست رژیم یمن جنوبی که وارد جنبش ظفار شده بودند به تدریج ضمن ارسال اسلحه و مهمات برای شورشیان ظفار هدایت این جنبش را نیز در دست گرفتند و غیر مستقیم با حکومت سلطنتی عمان وارد نبرد شدند.
کاروان شترهایی که بارشان سلاحهایی سبک و نیمه سنگین جنگی از جمله موشکهای روسی سام ۷ و انواع مهمات و آذوقه بود شبها از یمن جنوبی حرکت میکردند و با گذر از ارتفاعات صعب العبور و از لبه پرتگاههای مشرف به تنگه وارد خاک ظفار میشدند. از آن پس، شورشیان ظفار بار شترها را با وجود سنگینیشان بر دوش میگرفتند، تا پیاده از شیب پرپیچ وخم دره عمیق «شیرشیتی» پایین بروند و وارد غارهای نظامی شوند. دره شیر شیتی مقر اصلی شورشیان بود که در کمرکش این دره درون غارهایی به سر میبردند. باربران جنگجو محمولههای رسیده را با تلاش طاقت فرسایی به دهانه غارها میرساندند و شورشیان غارنشین نیز این محمولهها را در اعماق غارها جاسازی میکردند.
به هرحال شورشیان، ظفار با مشارکت نظامیان رژیم کمونیستی - مائوئیستی یمن، جنوبی، از سال ۱۳۴۷ حملههایی را به شیوۀ جنگهای چریکی برای تصرف ایالت ظفار آغاز کردند و مناطق گستردهای را به تصرف درآوردند. در سال ۱۳۵۱ سلطان قابوس که پس از برکناری پدرش به سلطنت در عمان رسیده بود، وقتی دید شورشیان تا مناطق نفت خیز کشور پیش آمدهاند
احساس خطر کرد و برای دفع این شورش و سرکوب شورشیان ظفار از انگلیسیها درخواست کمک نظامی فوری کرد ارتش عمان که مجموعهای از افراد مسلح قبیلهای بود و از اسلحه و تجهیزات نظامی قدیمی استفاده میکرد قابلیت جنگیدن با چریکهای مجهز به موشک و دیگر ابزارهای جنگی جدید را نداشت. جالب این که دانشکده افسری عمان به تازگی اقدام به جذب دانشجو تحت نظارت انگلیسیها کرده بود.
پیروزی شورشیان ظفار و تسلط آنان بر بلندیهای تنگه هرمز نه تنها برای عمان بلکه برای کشورهای نفت خیز حوزه خلیج فارس و حتی جهان غرب به ویژه آمریکا و انگلستان که به نفت خاورمیانه نیاز حیاتی داشتند، بسیار خطرناک بود. انگلیسیها که در آن زمان میخواستند نیروهای نظامیشان را از خلیج فارس بیرون ببرند، خطر تسلط مائوئیستها و شورشیان ظفار را درک میکردند و به همین علت به فکر افتادند این منطقة سوق الجیشی را از چنگ شورشیان درآورند و امنیت را در منطقه برقرار کنند. انگلیسیها به سلطان قابوس توصیه کردند از شاه ایران برای سرکوب شورشیان کمک بخواهد. برای انجام این هدف انگلیسیها با شاه تماس گرفتند و از ملک حسین شاه اردن هم خواستند در مقابله نظامی با شورشیان ظفار به یاری عمان بیاید. به این ترتیب در روز ۲۶ تیر ۱۳۵۱ روزنامههای کیهان و اطلاعات در ستون خبرهای کوتاه نوشتند، یک هیئت سیاسی از عمان به تهران آمده است بی آن که درباره هدف سفر چیزی بنویسند چون ساواک در این مورد تأکید کرده بود. پس از آن نیز همان گونه که اشاره کردم تا پایان جنگ در سال ۵۴ هر خبری در مورد این جنگ سانسور میشد. سرانجام یگانهای نظامی ایران از روز بیست و نهم آذر ۵۱ از راه دریا و آسمان روانهٔ عمان شدند و در دو سوی یکی از جادههای منتهی به صلاله مرکز ایالت ظفار مستقر شدند تا با راهنمایی انگلیسیها جنگ تمام عیاری را با شورشیان ظفار شروع کنند.
ضمناً ملک حسین حدود بیست فروند هواپیمای جنگنده اردن را به صحنه جنگ فرستاد و چند فروند از جنگندههای تاندر برد انگلیسی هم به یاری جنگجویان ارتش ایران آمدند تا هواپیماها و هلیکوپترهای نظامی رژیم شاه را در بمباران مواضع و پایگاههای شورشیان یاری کنند. ولی از نظر نیروی انسانی در این جنگ شرکت نکردند، این جنگ با تلفات سنگین - البته تعداد دقیق تلفات سربازان ایرانی و شورشیان ظفار هرگز اعلام نشد. حدود چهار سال ادامه یافت تا این که ارتش ایران با کمک اطلاعاتی ژنرالهای انگلیسی از راه دور صلاله و دیگر شهرهای این ایالت را تصرف کرد و بر منطقه تسلط یافت. در اوج جنگ نظامیان ایران ابتدا راههای اصلی بین یمن جنوبی و ظفار را در جریان نبردهایی خونین و سنگین بر روی نیروهای یمن بستندچ و مانع انتقال اسلحه و مهمات یمن جنوبی به شورشیان ظفار شدند و سپس راه جنگجویان ایرانی برای تصرف شهرها و روستاها هموار شد. در آخرین مرحلهٔ نبرد درگیری بسیار هولناکی در جادۀ معروف مانستون بین شورشیان و سربازان ایرانی رخ داد؛ یعنی در جادهای اصلی که به صلاله میرسید یک گروهبان ارتشی که در ظفار میجنگید برایم تعریف کرد: «در پایان نبرد بزرگراه مانستون به عنوان شاهراه حیاتی صلاله، تعداد کشتههای دو طرف آن قدر زیاد بود که در این جاده اجساد پراکنده تا کیلومترها به چشم میخوردند و خون کشتهها چنان سطح زمین را پوشانده بود که این بزرگراه به جاده سرخ معروف شد. »
من برای عکسی که سردبیر در اختیارم گذاشته بود شرح کوتاهی نوشتم و یادآور شدم: «گوگوش، خواننده ایرانی در جریان سفر به ظفار برای اجرای برنامه به دعوت انگلیسیها به پایگاه آنها رفته و فرمانده انگلیسی به این مناسبت اسم محل استقرارشان را پایگاه گوگوش گذاشته است. » سردبیر هم نوشتهام را بی آن که نگاهش کند به بخش حروف چینی فرستاد تا به عنوان شرح عکس در صفحۀ آخر کیهان چاپ شود.