خاطرات حسن روحانی، شماره ۷۹: چگونه قاچاقی وارد عراق شدم؟
خاطرات حسن روحانی: قاچاقچی که رانندگی می کرد، به ما گفت: عمامه هایتان را از سر بردارید. ما هم عمامه ها را برداشتیم و روی زانوهای خودمان گذاشتیم. راننده با سرعت به پیش می رفت و در مرز شلمچه، مقابل پاسگاه ژاندارمری توقف کرد و پولی به مأمورین داد و بعد ما را وارد خاک عراق نمود. پس از طی مسافت کوتاهی وارد روستایی شدیم و در آنجا ما را به خانه ای هدایت کرد.