arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۶۴۹۲۹۶
تاریخ انتشار: ۲۵ : ۰۱ - ۰۵ آذر ۱۴۰۰

یادداشت‌های روزانه‌ی ناصرالدین‌شاه، یک‌شنبه و دوشنبه ۳ و ۴ آذر ۱۲۴۶؛ اسبِ پدرسوخته‌ی ترکمانی ما را پرت کرد زمین

یک‌بار دیدم میشِ سرکَل روبه‌روی من، ده‌قدمی پیدا شد. مرا که دید از هول افتاد زمین؛ تا یک دقیقه میش خوابیده بود. من دست‌پاچه تفنگ را راست کردم که سَرکَل را بزنم، اسب از شکارها رم کرد برگشت؛ تفنگ جفت نشده انداختم، به شکار نخورد.شکارها برگشتند. اسب انداختم که نزدیک شده بزنم؛ اسبِ پدرسوخته‌ی ترکمانی در سنگ دست و پا ندارد، پایش به سنگ خوره، خورد زمین، ما را پرت کرد زمین؛ با دو دست آمدم زمین. بالای زانوی چپم خورد به سنگ، به شدت درد آمد.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

بر پدرِ امروز لعنت. صبح با کمال کج‌خلقی از خواب برخاستم. سوار اسبِ پدرسوخته‌ی دَنگال تازه‌ی پیش‌کشی امیرحسین‌خان – برادرِ رخش – امروز تازه سوار شدم راندم.

از دره‌ی باغ‌کموش، از تنگه‌[ای] که آب می‌آمد رفتم؛ آخر باغ‌کموش به ناهار افتادیم. امین‌الملک بود؛ مطالب حشمت‌الدوله را عرض کرد، جواب دادم. بعد از ناهار میرشکار و اتباع او و همه‌ي سواره‌ها و پیش‌خدمت‌ها و غیره، همه در آن‌جا گذاشته؛ من، محمدعلی‌خان، محقق، تفنگ‌دارها، سیاچی، آقا ابراهیم آبدار، ملک‌صور، ابراهیم‌خانِ نایب و غیره راندیم.

همه‌جا از جعده [جاده] رفتیم تا به راه مازندران. آخرِ تپه‌ها را گرفته، نگاه‌کنان رفتیم.

یک دسته شکار زیر، مابین کوک‌داغ‌ها، بود؛ خواستم بروم، نشد دیدند. خیلی پیاده و سوار شدم؛ خیلی نگاه کردم، خسته شدم، آخر چیزی نشد. دو ساعت به غروب مانده تفنگِ چهارپاره‌ی میرشکار بر دوش، از تنگه‌ی مابینِ دو کوک‌داغ رفتیم رو به منزل. در بین تنگه، یک دسته شکارِ پدرسوخته از طرف دست راست از بالای کوه پیدا شدند، می‌خواستند بگذرند این طرفِ کوه. من فهمیدم، اسب دَنگالِ پدرسوخته را دواندم پشت خرپشتی توی دره‌ ایستادم. یک‌بار دیدم میشِ سرکَل روبه‌روی من، ده‌قدمی پیدا شد. مرا که دید از هول افتاد زمین؛ تا یک دقیقه میش خوابیده بود. من دست‌پاچه تفنگ را راست کردم که سَرکَل را بزنم، اسب از شکارها رم کرد برگشت؛ تفنگ جفت نشده انداختم، به شکار نخورد.

شکارها برگشتند. اسب انداختم که نزدیک شده بزنم؛ اسبِ پدرسوخته‌ی ترکمانی در سنگ دست و پا ندارد، پایش به سنگ خوره، خورد زمین، ما را پرت کرد زمین؛ با دو دست آمدم زمین. بالای زانوی چپم خورد به سنگ، به شدت درد آمد. همان‌جا نشسته، تفگ را هم پرت کرده بودم. با آن حالت تفنگ را از زمین برداشته، باز به شکار انداختم. ابراهیم‌خان [و] سیاچی رسیدند، ملتفت من نشده، تازی کشیدند، هی می‌گفتند: «بارک‌الله، ماشاءالله‌ قره‌چی [۳] جانم قوچ آلان» [و] فلان فلان.

چای منحوسی خورده؛ نگرانِ این بودم چطور منزل بروم. با هزار زحمت سوار شده، مثل سگ طرفِ منزل راندیم، از راه بالای عمارت.

بین راه امیرآخور و غیره، پیش‌خدمت‌ها، ساری‌اصلان و غیره، میرشکار و غیره همه بودند. بسیار بسیار بسیار با حالت بد وارد منزل شدیم. حکیم آمد. آبِ سرد بست. شب آتش‌بازی بی‌مزه شد. فردا بنا بود شهر برویم، به علت پادرد نرفتم.

 

دوشنبه؛ ۴ آذر

در منزل توقف شد؛ به راحتی گذشت. میرشکار و اوشاخ‌لَرِ سیاچی همه رفته بودند زیره‌چال. غروبی سیاچی آمد، یک قوچِ بزرگ آورد؛ میرشکار و اتباعش به شراکت زده بودند. یک میش هم پسر مظفرالدوله زده بد. عصری مادیان‌های ایلخی [۴] ورامین را موسی آورده بود، در رودخانه نگاه داشته بدند. امین‌خلوت و اشرک و غیره رفته بودند بشمارند، نتوانسته بودند. جواب‌های استرآبادِ اعتضادالدوله را به دبیر دادم. ورقه به دبیر سپرده شد. شب بعد از شام قُرُق شد؛ همه‌ی پیش‌خدمت‌ها، حکیم و غیره آمدند. این دفعه هواها بسیار بسیار خوش گذشت، اما از سایر جهات بسیار بسیار بد گذشت. بسیار جاجرود بدی شد.

 

پی‌نوشت:

۱- دَنگال: اسب درازگردنِ بی‌اندام. (دهخدا).

۲- امیرحسین‌خان ایلخانی شجاع‌الدوله قوچانی رئیس طایفه‌ی کردهای زعفرالو، فرزند رضاقلی‌خان.

۳- قره‌چی [ترکی]: کولی.

۴- ایلخی: چهارپایانی که آن‌ها را برای چریدن در صحرا رها کرده باشند. (فرهنگ عمید).

۵- اعتضادالدوله، لقب شیرخان یا انوشیروان‌خان، پسر سلیمان‌خانِ‌خانان است، یعنی برادرزاده‌ی مهدعلیا و پسردایی ناصرالدین‌شاه و صاحب القابی چون عین‌الملک و اعتضادالدوله بود و چون غیر از حکومت استرآباد، سمت خوانسالاری ناصرالدین‌شاه را نیز داشت، به عنوان خوانسالار و خان‌ناظر شناخته می‌شد. وقتی عزت‌الدوله از میرزا کاظم‌خان نظام‌الملک طلاق گرفت و از آن ازدواج اجباری رهایی یافت، زن شیرخان پسردایی خود شد و از او فرزندانی یافت. شیرخان در سال ۱۲۸۵ ق به بیماری وبا درگذشت. (شرح‌حال رجال ایران، ص ۳۸۳، ۳۸۴، و چهل سال تاریخ ایران، جلد ۲، ص ۲۷).

 

منبع: «روزنامه‌ی خاطرات ناصرالدین‌شاه قاجار (از رجب ۱۲۸۴ تا صفر ۱۲۸۷ ق، به انضمام سفرنامه‌های قم، لار، کجور و گیلان)»، به کوشش مجید عبدامین، تهران: دکتر محمود افشار، چاپ نخست، ۱۳۹۷، صص ۱۷-۱۹.

نظرات بینندگان