پل استرونسکی در اندیشکده کارنگی نوشت: سی سال پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، مرزهای ژئوپلیتیکی که زمانی مشخص کنندهی جمهوریهای سابق بود، در حال محو شدن هستند. تلقی این فضا صرفاً تحت عنوان فضای پسا شوروی، همانطور که سیاستگذاران غربی در سه دهه گذشته انجام داده اند، قدیمی است. بدون شک، روسیه از اعمال نفوذ خود در کشورهای اطرافش احساس شرم دارد. همچنین کشورهای حاشیهی روسیه نیز آموخته اند که باید روابط با مسکو را با دقت مدیریت کنند. اما به تصویر کشیدن این منطقه صرفاً به عنوان بخشی از پیرامون روسیه، ویژگیهای اصلی آن را به صورت نادرستی توصیف میکند.
به گزارش سرویس بین الملل «انتخاب»؛ در ادامه این مطلب آمده است: نفوذ روسیه، در هر صورت، در حال تضعیف است. نیروهای گریز از مرکز که همسایگان روسیه را به سمت دیگر نقاط جهان میکشند، در حال قویتر شدن هستند. در عین حال، منافع غرب در منطقه رو به افول است. ایالات متحده و اتحادیه اروپا به طور فزایندهای درگیر مشکلات داخلی ناشی از همهگیری و همچنین تغییر جهتگیری سیاستهای خارجی خود برای مقابله با چین و سایر مناطق نزدیکتر به کشور خود هستند.
این روند به ویژه در قفقاز جنوبی مشهود است. امروز مرزهای بین سه کشور ارمنستان، آذربایجان و گرجستان با شرق مدیترانه و خاورمیانه در حال تغییر است. سیاستهای اعلامی دیرینه ایالات متحده و اتحادیه اروپا در مورد مرکزیت منطقه در سیاست خارجی غرب هر روز از اعتبارش کاسته میشود. با این حال، این موضوع برای واشنگتن و بروکسل یک مسئله است که روابط امنیتی نزدیکتر با قفقاز جنوبی را تقویت کنند و بر تواناییهای خود برای ایستادگی در برابر قلدری مسکو در منطقه بیافزایند. اما این موضوع نیز برای آنها اهمیت دارد که سیاست هایشان به طور کامل با شبکه روابط در حال گسترش دولتهای قفقاز جنوبی با کشورهای جنوب، غرب و شرق خود مطابقت داشته باشد.
همین روابط است که بیشترین پویایی را از نظر افزایش روابط تجاری و اقتصادی، تغییرات در بازارهای انرژی و چشم انداز پروژههای زیرساختی جدید نشان میدهد. متأسفانه، مناطقی مانند قفقاز جنوبی، بیش از سهم خود از چالشهای مشترک ناشی از درگیریهای منطقهای و فرقه ای، مهاجرت و فقر ضربه خورده اند.
تاریخچه مختصر
با توجه به نزدیکی جغرافیایی و ارتباطات تاریخی بین قفقاز و خاورمیانه، تعاملات گستردهتر آنها نباید تعجب آور باشد. قبل از دوران شوروی، قفقاز جایی بود که امپراتوریهای عثمانی، ایران و روسیه بر سر قلمرو و نفوذ با هم رقابت کردند. هر یک از سه امپراتوری زمانی بر منطقه حکومت میکردند و یک محل تلاقی کلیدی از فرهنگها را در طول یک مسیر مهم ترانزیتی ایجاد کردند. در طول قرن بیستم، اتحاد جماهیر شوروی از کنترل قاطع بر منطقه برخوردار بود و تلاش میکرد تا قدرت و نفوذ خود را به ایران و ترکیه در قفقاز نشان دهد. فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی موقعیت مسکو را در منطقه تضعیف کرد.
دهه ۱۹۹۰ دوران سختی برای هر سه قدرت (ایران، روسیه و ترکیه) بود. روسیه عمدتاً بر مدیریت امواج بی ثباتی داخلی و مبارزه با شورش در قفقاز شمالی متمرکز بود. سیاستهای بسیار واکنشگرایانه مسکو در قفقاز جنوبی عمدتاً با درگیری بین ارمنستان و آذربایجان و همچنین بیثباتی در گرجستان شکل گرفت، که مسکو فرصتطلبانه از آنها استفاده کرد.
ایران نیز در دهه ۱۹۹۰ از نظر اقتصادی با مجموعهای از تحریمها و پیامدهای جنگ تقریباً یک دههای خود با عراق مواجه شد. تهران که عمیقاً در صحنه جهانی منزوی شده بود، چیزی برای ارائه به سه کشور قفقاز جنوبی که همگی از طرف واشنگتن برای محدود کردن روابط شان با همسایه جنوبی خود تحت فشار قرار داشتند، نداشت.
در این میان ترکیه بیشتر بر روی ادغام با اروپا متمرکز بود تا تعامل با همسایگان شرقی خود. تلاشهای آنکارا برای ترویج یک برنامه گسترده پان ترکیسم در سراسر اوراسیا در ابتدا امیدوارکننده به نظر میرسید، اما جز در آذربایجان نتیجهی خاصی در بر نداشت. با این حال، روابط دیپلماتیک و امنیتی که بین آنکارا و باکو در طول جنگ اول قره باغ کوهستانی ریشه دوانید، برداشت ارمنیان را از تهدیدات پان ترکیسم تقویت کرد که منجر به سرد شدن روابط ارمنستان و ترکیه شد که تا امروز ادامه دارد.
این غرب بود که در دهه ۱۹۹۰ پول، بازار و نفوذ ژئوپلیتیکی داشت. حیدر علی اف، رئیسجمهور سابق آذربایجان در دهه ۱۹۹۰ ادعا کرد که واشنگتن مسکو جدید است. همه رهبران منطقه در سرخوشی ایجاد روابط اقتصادی و سیاسی با ایالات متحده و اروپا غرق شده بودند. نفوذ غرب پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، حملات تروریستی و انقلاب رز در گرجستان، که جایگاه منطقه را در سیاست خارجی ایالات متحده افزایش داد، به رشد خود ادامه داد. آذربایجان و گرجستان به حلقههای مهمی در خطوط تدارکاتی تبدیل شدند که از طریق قفقاز جنوبی به آسیای مرکزی و افغانستان میرسید. گرجستان تعداد زیادی نیرو به عراق و افغانستان فرستاد که در بخشهای کلیدی امنیت ملی ایالات متحده حسن نیت ایجاد کردند. جنگ علیه افراط گرایی همچنین به روابط امنیتی قوی بین ناتو و هر سه کشور منجر شد.
با این حال، مرکزیت اوراسیا در سیاست خارجی ایالات متحده زودگذر و اغلب مبتنی بر لفاظی بود. عقب نشینی ایالات متحده از افغانستان و عراق در دوران ریاست جمهوری باراک اوباما و دونالد ترامپ و آشفتگی دوران ترامپ توجه ایالات متحده را از جنوب قفقاز منحرف کرد. با پیش بینی خروج کامل نیروهای ایالات متحده از افغانستان تا سپتامبر ۲۰۲۱، حضور و تعهد ایالات متحده در اوراسیا نامشخص است.
دوره تمرکز شدید ایالات متحده بر قفقاز جنوبی، از بسیاری جهات، یک ناهنجاری تاریخی در اوایل دوران پس از شوروی بود. این منطقه از نظر جغرافیایی از سواحل آمریکا دور است و اهمیت استراتژیک آن برای واشنگتن به دور شدن کشورهای این منطقه از حاکمیت شوروی، نیاز فوری به تامین امنیت مواد بیولوژیکی و هستهای دوران شوروی و ضرورت یافتن مسیرهای جایگزین به افغانستان گره خورده است. رویگردانی غرب از قفقاز منحصراً یک پدیدهی مربوط به ایالات متحده نیست. اتحادیه اروپا نیز در عمل در نتیجه خستگی ناشی از توسعه، جنگ در اوکراین و چالشهای داخلی از جمله برگزیت و بحران یورو از منطقه منحرف شده است.
اجتناب ناپذیری جغرافیا
اگرچه روسیه در آیندهای قابل پیش بینی مهمترین قدرت منطقه باقی خواهد ماند، اما پایتختهای سه کشور قفقاز جنوبی از نظر جغرافیایی به بسیاری از مراکز قدرت اقتصادی و سیاسی شرق مدیترانه و خلیج فارس نزدیکتر از مسکو هستند. این موضوع بر تغییر شرایط در روابط این سه کشور با دیگران تأثیر میگذارد. برای مثال، باکو کمی نزدیکتر (تقریباً ۱۰۰۰ مایل) به دوحه، قطر و آنکارا نسبت به پایتخت روسیه (تقریباً ۱۳۰۰ مایل) است. تفلیس در گرجستان، تنها حدود ۸۰۰ مایل تا آنکارا فاصله دارد. ایروان و ارمنستان نیز تنها چند صد مایل تا موصل در عراق فاصله دارند. شهری که زمانی اقلیت قابل توجهی از ارامنه را در خود جای داده بود.
ترکیه و کشورهای حاشیه خلیج فارس با توجه به نزدیکی خود به منطقهی قفقاز، اکنون به عنوان قطبهای منطقهای کلیدی برای سفرهای هوایی عمل میکنند. در حالی که در دوران شوروی دسترسی این منطقه به جهان از طریق مسکو انجام میشد. ترکیه پس از روسیه به مقصدی ثانویه برای کارگران مهاجر از قفقاز از جمله ارمنستان تبدیل شده است.
پیوندهای تاریخی بین قفقاز و خاورمیانه در جمعیتهای دیاسپورا یا دور از وطن، به ویژه در کشورهای ساحلی مدیترانه منعکس شده است. ترکیه محل زندگی اقلیت قابل توجهی از مردمان قفقاز شمالی و جنوبی است که شامل آذربایجانی ها، ارمنی ها، چرکسها و اوستیها میشود. تقریباً ۴ درصد از جمعیت لبنان (حدود ۱۶۰۰۰۰ نفر) از نظر قومی ارمنی هستند. ۱۰۰۰۰۰ ارمنی دیگر، سوریه را قبل از شروع جنگ داخلی وحشیانه در آن در سال ۲۰۱۱، وطن خود میخواندند. هزاران ارمنی ساکن در خاورمیانه از درگیریهای وحشیانه در آنجا فرار کرده و به ارمنستان یا قره باغ کوهستانی نقل مکان کردهاند. امروزه ارمنستان سومین کشور پذیرندهی شهروندان سوری آواره در اروپا است.
ارمنستان مستقیماً در خاورمیانه درگیر شد و نیروهای حافظ صلح را به اصرار ایالات متحده به عراق (مانند آذربایجان و گرجستان) و بعداً به درخواست روسیه به سوریه فرستاد. دولت خودخوانده داعش به عنوان یک آهنربا برای رادیکالهای اسلامگرای تندرو از سراسر قفقاز شمالی و جنوبی و همچنین آسیای مرکزی و سایر بخشهای روسیه عمل کرد.
با توجه به تمامی آنچه در بالا گفته شد، میتوان ادعا کرد که در حال حاضر شرایط در قفقاز به شدت نسبت به گذشته تغییر کرده است. به طوری که امروزه مانند دوران پسا شوروی، روسیه در این منطقه حاکم بلامنازع به شمار نمیرود و کشورهای منطقهی قفقاز به متنوع سازی روابط شان روی آورده اند.