سرویس تاریخ «انتخاب»؛ در هفتهی آخر مهر 1335 خبرنگار تهرانمصور یک روز معمولی را در تهران 65 سال پیش در شمارهی 687 این مجله به تاریخ جمعه 4 آبان 1335(صص 8 و 9) به تصویر کشید، او گزارش را با رستورانهای درجهی یک پایتخت آغاز کرد و با یخفروشهای دورهگرد به پایان رساند:
در تهران رستورانهای متعددی وجود دارد که مخصوص طبقهی اعیان کشور است. در این رستورانها که اغلب خارجیهای مقیم تهران هم برای صرف غذا به آنجا میروند، چه بسیار اتفاق افتاده که برای یک وعده اگر مشتری هوس خوردن مشروبی هم بکند صد تومان و دویست تومان پول باید بدهد. هر روز ظهر و شب صدها نفر از زنان و مردان تهران در حالی که البسهی بسیار شیک و گرانبهایی پوشیدهاند به رستورانهای درجه یک شهر میروند و با صرف مبالغ هنگفتی بهتری اغذیه را نوش جان میکنند. در همان ساعاتی که آنها همهروزه با نهایت اشتها مشغول خوردن اغذیهی فرنگی و مشروبات گرانقیمت هستند در رستورانهای دیگری که در گوشه و کنار میدانهای عمومی شهر وجود دارد یک مشت لخت و برهنه مشغول خوردن غذا میباشند. آنها نیز غذایی را که خریداری کردهاند با حرص و ولع میخورند.
جغور بغور
رستورانهایی که مختص مردم لخت و برهنهی تهران است سقف ندارد، چهاردیواری هم ندارد بلکه در شارع عام، در کنار زبالهدانی بساط آنها گسترده است و شکم برهنگان در آنجا سیر میشود. اگر شما گذارتان به میدان گمرک، میدان امینالسلطان، یا بازارچهی سیداسماعیل افتاده باشد چه بسیار پلوفروش دورهگرد و جغوربغوری که پشت هم بشقابها را پر میکنند و به مشتریان خود میدهند.
جغوربغور یکی از غذاهای بسیار مطبوع و خوشمزهی برهنگان تهران است. چه بسیار روزها که آنها به امید خوردن یک شکم جغوربغور کار میکنند و زحمت میکشند و وقتی پول خوردن جغوربغور را به دست آوردند خوشحال و خندان نزد جغوربغورفروش میروند.
جغوربغوریها در گوشه و کنار میدان گمرک و امینالسلطان روی زمین بساط خود را پهن کردهاند. بوی مطبوع دل و جگر سرخشده از چند قدمی به مشام میرسد. این جغوربغورفروشها هر روز صبح به کشتارگاه میروند و با صرف مبلغ ناچیزی مواد اولیهی جغوربغور را که عبارت از پیه و جگر سفید و دل و قلوه میباشد تهیه میکنند و بعد آنها را در میدان در انظار مردم آمادهی طبخ میسازند و هنگام ظهر مشغول سرخ کردن جغوربغور میشوند. از ساعت یازده صبح کار آنها رونق میگیرد و مشتری پشت مشتری به سراغشان میآید. بزرگترین رقم فروش جغوربغور سه ریال و کمترین آنها ده شاهی میباشد. مردم در حالی که مقداری نان در دست دارند به جغوربغورفروش مراجعه نموده در کنار بساط او مینشینند و مشغول خوردن میشوند.
حسرتالملوک
اکنون که صحبت از جغوربغور به میان آمد بد نیست که بدانید جغوربغور نام دیگری هم دارد و آن «حسرتالملوک» است. میگویند در دوران سلطنت ناصرالدینشاه یک روز هنگامی که از خیابانهای جنوبی تهران میگذشت گذارش به حوالی بساط یک جغوربغوری افتاد، بوی اشتهاآور جغوربغور مشام او را نوازش داد و اشتهای او را برانگیخت. ناصرالدینشاه با حسرت زایدالوصفی از اطرافیان پرسید: «این بوی اشتهاآور از چیست؟» گفتند از جغوربغور است. شاه که مشتاق خوردن جغوربغور شده بود، دستور داد جغوربغور خوشمزهای در دربار برای او تهیه کنند و از آن روز به بعد درباریان به جغوربغور حسرتالملوک نام دادند و اکنون خیلیها جغوربغور را حسرتالملوک مینامند.
با یک ریال میشود پلو خورد
در حالی که جغوربغورفروش مشغول سیر کردن شکم عدهای میباشد در چند قدمی او شخص دیگری با یک دیگ پلو که روی آتش قرار دارد، مشغول سیر کردن شکم عدهی دیگری میباشد. وضع این پلوفروش دورهگرد هم بسیار جالب توجه است. سرمایهی او را یک دیگ قراضه با چند بشقاب و یک کفگیر تشکیل میدهد. او هر روز شش یا هفت کیلو برنج پخت میکند. جالب اینکه بزرگترین رقم فروشش 2 الی 3 ریال و کوچکترین رقم فروشش یک ریال است. آنها که پلوی این پلوفروشهای دورهگرد را خوردهاند اظهار میدارند که بسیار خوشمزه است. اغلب مشتریهای این پلوفروشها را حمالها، کارکنان میدان و زنان و اطفالی که سرپرست ندارند و با گدایی و دورهگردی زندگی خود را میگذرانند تشکیل میدهند. یکی از این پلوفروشها میگفت: «در روز به طور متوسط بین 5 تا 10 تومان درآمد دارم و البته غذای خود و خانوادهام را از همین پلو که میبینید تامین میکنم.»
امتحان وزن با ده شاهی
کاسبی دیگری که چرخ زندگی عدهای از مردم بینوا را میچرخاند دستگاه امتحان وزن است، شما در اغلب خیابانهای تهران اطفال خردسال و یا اشخاصی را میبینید که یک دستگاه تعیین وزن مقابل خود در گوشهی پیادهرو گذاشته و مرتب فریاد میزنند: «امتحان وزن ده شاهی».
امتحان وزن از چند سال قبل به این طرف در تهران رایج گردیده است، اوایل چند داروخانهی بزرگ دستگاهی برای امتحان وزن وارد کرده بودند و مردم با انداختن دو ریال در محوطهی مخصوصی وزن خود را تعیین میکردند. بعدا بعضیها دستگاههای دیگری وارد کردند که علاوه بر تعیین وزن سرگذشت مشتری را نیز تعیین مینمودند.
کمکم ماشینهای تعیین وزن به دست دورگردها افتاد و آنها نیز بهای آن را از دو ریال به ده شاهی تنزل دادند و هر روز در گوشه و کنار خیابانهای تهران هر یک از آنها صدها نفر از مردم تهران را به سوی خود جلب میکنند و وزن آنها را تعیین مینمایند.
در اوایلِ خیابان لالهزار و بعضی خیابانهای دیگر ماشینهای دیگر کنار پیادهرو میگذارند که این ماشینها به جای تعیین وزن زور بازو و قدرت شخص را تعیین میکند. تعیین زور بازو هم با ده شاهی عملی میشود. دور و بر این ماشینهای خودکار را اغلب کلاهمخملیها میگیرند و وقتی یکی از آنها دو دستگیره طرفین دستگاه را آنقدر فشار میدهد که دستگاه خودبهخود زنگ میزند صدای کف زدن کسانی که اطراف دستگاه جمع شدهاند بلند میشود.
دورهگردهای متفرقه
اکنون شاید قسمت اعظم کاسبهای تهران را دورهگردان دستفروش تشکیل میدهند. این دستفروشها ظاهرا از پرداخت مالیات هم معاف هستند و حساب و کتاب فروش آنها را هیچ موسسهی دولتی ندارد. اغلب این دستفروشها درآمد بسیار زیادی دارند و اکثر درآمدشان بسیار ناچیز است در میان این دستفروشها عدهای کلیمی هم هستند که کار آنها فقط فروش پارچه است. آنها در حالی که بقچهی بزرگی مملو از انواع و اقسام پارچههای ارزانقیمت زیر بغل دارند در کوچهپسکوچههای تهران گردش میکنند مشتریهای آنها اغلب خانمهای چادرنمازی هستند. این پارچهفروشها اجناس خود را نسیه میفروشند و ترتیب کار خود را با مشتریها طوری دادهاند که هفتهای یک بار مقرری دریافت میدارند. کار و کاسبی این پارچهفروشان دورهگرد ظاهرا بد نیست و اغلب روزی ده بیست تومان درآمد دارند ولی این را هم باید گفت که چه بسیار اوقات که کلاه سر آنها گذاشته میشود مثلا یک مشتری آنها که کرایهنشین است منزلش را عوض میکند و به جایی میرود که دیگر اثری از او به دست پارچهفروش دورهگرد نمیافتد.
انسان به جای حیوان
علاوه بر جغوربغوریها و پلوفروشها و حمالها و امتحانوزنیها گروه دیگری هم هستند که برای به دست آوردن یک لقمه نان نیروی خود را برای حمل اسباب و اثاثه و بارهای گوناگون به کار میبرند و برای انجام این منظور چرخهای دستی دارند که بار را در آن ریخته و سپس حمل میکنند – اینان موجودات زحمتکش و محرومی هستند که برای امرار معاش کار حیوانات را انجام میدهند.
ظاهرا بهای هر یک از این چرخها بین صد تا دویست تومان میباشد در حالی که صاحبان آنها هر چرخ را در روز به ده تا پانزده تومان به باربران اجاره میدهند.
این چرخها به طور متوسط در روز بین 20 تا 30 تومان درآمد دارند و عدهای هستند که با داشتن ده پانزده چرخ دستی آنها را به حمالها و باربرها اجاره میدهند و از این راه درآمد خوبی دارند. حالا که صحبت از چرخدستی شد بد نیست بدانید که چهارچرخههایی که روی آنها میوه میفروشند نیز اغلب اجارهای هستند. اجارهی این چرخها در روز چهار پنج تومان است و خیلی از داشهای پولدار جنوب شهر با داشتن و اجاره دادن این چرخها اکنون سرمایهی جالبی برای خود فراهم آوردهاند.
جگرت را حال میاره
با آنکه این روزها بر اثر سرد شدن هوا آبیخفروش کمتر در خیابانهای تهران دیده میشود آبیخفروشی یکی از منبع درآمد اطفال خردسال بیسرپرست میباشد.
تا چند ماه قبل چند قدم به چند قدم طفل خردسالی یک کوزه آب و یک لیوان پر از یخ در دست داشت و هر دم فریاد میزد «جگرت را حال میاره، تشنه بیا آب یخ» کودکان آبیخفروش اغلب اطفال دبستانی هستند که پدر و مادر آنها قادر به تهیهی وسایل تحصیل آنها نیستند و به این جهت خود آنها در تابستان با فروش آب یخ مبلغی در خلال سه ماه تعطیل به دست میآورند و صرف مخارج تحصیل میکنند. آب یخ فروختن سرمایهای جز یک کوزه و یک لیوان نمیخواهد هر آبیخفروش به طور متوسط در وسط تابستان بین 30 تا 50 ریال درآمد دارد – علاوه بر این عدهای از بچهها – خردسال از راه فروش بلیطهای بختآزمایی و تصنیف و فالنامه و فروش آدامس زندگی خود و خانوادهشان را تامین میکنند و ضمنا مخارج تحصیلشان را تامین مینمایند.