arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۶۳۴۲۰۹
تاریخ انتشار: ۰۳ : ۰۰ - ۰۲ شهريور ۱۴۰۰

سفرنامه‌ی ناصرالدین‌شاه به خراسان، جمعه ۱ شهریور ۱۲۴۶؛ «ابر» دهی است مرکب از طایفه‌ی کوداری و ابری

راندیم رسیدیم به ابر.... ابر دهی است مرکب از طایفه‌ی کوداری و ابری. خانوار ابری علی‌حده [جداگانه] در روی تپه در دامنه‌ی کوه است. خانوار کوداری هم در توی دره، چسبیده به ابر است. خانوار ابری بیش‌تر از کوداری نیست، کوداری بیش‌تر است. زیر ده، در دره چمن کمی بود، اما چمن مشهور ابر می‌گفتند بالاتر از کوه است. زراعت زیاد در دره و صحرا داشتند... آب ابر از کوه می‌آید. دو سنگ آب می‌آمد.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»؛ صبح بعد از حمام سوار شده. از میان ده خرقان گذشته، رو به شمال رفتم برای ابر. امین‌خلوت، اشرک، محقق، آقاعلی، میرزاعلی‌خان، میرشکار و غیره بودند. از ده گذشته، در صحرا، ساری‌اصلان صد نفر سواره‌ی نظامی که همراه عین‌الملک باید به استرآباد بروند آورد دیدم. سواره رفت. ساری‌اصلان در رکاب آمد. راندیم، صحرای خوبی بود. باد مه می‌وزید، هوا خوب بود. در صحرا آهو زیاد بود، نشد بزنیم.

راندیم رسیدیم به ابر. از منزل که خرقان بود الی ابر دو فرسنگ کمتر بود. ابر دهی است مرکب از طایفه‌ی کوداری و ابری. خانوار ابری علی‌حده [جداگانه] در روی تپه در دامنه‌ی کوه است. خانوار کوداری هم در توی دره، چسبیده به ابر است. خانوار ابری بیش‌تر از کوداری نیست، کوداری بیش‌تر است. زیر ده، در دره چمن کمی بود، اما چمن مشهور ابر می‌گفتند بالاتر از کوه است. زراعت زیاد در دره و صحرا داشتند. مردمانِ فقیرِ خری دارد. محقق جلوی رعیت‌ها افتاده بود قربانی می‌کرد. چند آخور خر داشت. آب ابر از کوه می‌آید. دو سنگ آب می‌آمد.

بعد رفتم برای گردنه. رو به مابین شمال و مغرب راندیم تا رسیدیم بالای گردنه. مه زیاد بود، باد خوبی می‌آمد. ناهار را بالای گردنه خورده. بعد از ناهار قدری آن‌طرف‌تر رفتم که توی جنگل بود، خوابیدم. به قدر یک ساعت دو ساعت خوابیدم. از خواب که برخاستم، چنان مه گرفته و تاریک بود که چشم چشم را نمی‌دید. هوای مه کسل کرده بود. عرق داشتم. یکبار برخاسته وحشت کردم از تاریکی. اسب خواسته سوار شدم به تعجیل آمدیم. پایین گدوک هوا وا شد. رفتم توی ده ابر، قدری ایستاده تماشا کردم. بعد رفتم توی دره ماهور افتاده، نماز کردم، چای هندوانه خورده.

آقادایی امروز حاکم بالاستقلال مُجن، تیولیِ سپه‌سالار شد که تنخواهش را به حضور برساند.

از بالای گردنه راه است. جعده‌ی معتبر به محال فندرسک و استرآباد می‌رود. دهی است پای گردنه – زرین‌گل – از دهات فندرسک. از گردنه به آن‌جا چهار فرسنگ راه است. از ابر یک شب خوابیده، به استرآباد می‌روند. چشمه‌[ای] در ابر می‌گفتند هست [که] در وقت برهم زدن و نجاست انداختن، هوا منقلب می‌شود.

خلاصه امروز یک آهو باقرخان [و] یکی میرشکار زدند. بعد از نماز و غیره سوار درشکه شده، از راهی که آمده بودیم رفتم منزل. ترکمان فرنگی امروز دختری زاییده بود. هندی مامایی کرده بود. دختر را آوردند حضور، خیلی خوشگل بود. شب بعد از شام قرق شد. حکیم، یحی‌خان و غیره آمدند روزنامه خواندند.

حاجی رحیم‌خان [و] حاجب‌الدوله آمدند. چون صبح باید از آن راه بروند. قدری صحبت شد. بعد خوابیدم. انیس‌الدوله بله شد.

امشب از اردو بوی تعفن زیاد می‌آمد، به طوری که نگذاشت روی تخت بخوابیم. رفتیم به آلاچیق، باز چاره نشد.

 

منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدین‌شاه، از ربیع‌الاول ۱۲۸۳ تا جمادی‌الثانی ۱۲۸۴ به انضمام سفرنامه اول خراسان، تصحیح: مجید عبدامین، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم، صص ۳۲۸-۳۳۰.

برچسب ها: ده ابر
نظرات بینندگان