arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۶۳۱۳۸۴
تاریخ انتشار: ۵۹ : ۲۳ - ۱۳ مرداد ۱۴۰۰

یادداشت‌های محمدعلی فروغی، چهارشنبه ۱۳ مرداد ۱۲۹۹؛ خدا مملکت بدبخت ما را از شر عظیم محفوظ بدارد

صحبت ما این اوقات همه این است که وضع ایران چه می‌شود... چون بلشویک‌ها از یک طرف در پولونی [لهستان] پیشرفت کرده و سخت ایستاده و حاضر نمی‌شوند به این آسانی‌ها با آن‌ها صلح کنند و با انگلیس‌ها و سایر متحدین کنار بیایند، از طرف دیگر در ایران هم انگلیس‌ها عقب می‌روند. مثل این است که پیش‌بینی سختی کار را می‌کنند. از سمت قفقاز هم بلشویک‌ها پیش می‌روند و به جلفا رسیده و تبریز را تهدید می‌کنند. خدا عاقبت امور را خیر کند و مملکت بدبخت ما را از شر عظیم محفوظ بدارد.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»؛ صبح بهمن و نظرآقا آمدند. دستور به آن‌ها دادم که تلگرافی راجع به خودشان به طهران بکنند.

بعد از آن بر حسب قرارداد میرزا محمدخان آمد و با هم رفتیم به هوتل موریس نزد نصرت‌الدوله. یک نفر از شیرازی‌ها – که تازه به پاریس آمده و لباس سفید غریبی پوشیده و با پارکرو وارد مجلس شد و معلم شد ناظم‌الملک لقب دارد – آمد و آن‌جا ماند و ناهار هم نصرت‌الدوله ما را نگاه داشت و بعد از ناهار دیوان ادیب را آورد و مقداری خواندیم و ترتیب مسافرت را مرتب کردیم. به این طریق که حرکت به جانب ایران ان‌شاءالله در نهم اکتبر خواهد بود. همه به اتفاق لقمان‌الدوله و مادرش هم با ما خواهند آمد و فعلا در هفته‌ی آینده ما می‌رویم به سوئیس.

اعتمادالدوله فردا می‌رود به اکس لبن و نصرت‌الدوله پس‌فردا به دوویل و احتمال دارد در سوئیس یکدیگر را ملاقات کنیم.

تلگراف مضحکی دیشب از مشارالسلطنه [وزیر خارجه] برای من رسید به این مضمون که «اگر مایل به ماموریت واشنگتن نیستید اطلاع بدهید، وجود شما عجالتا در طهران لازم است.» خیلی غریب است که هیچ نمی‌فهمند که اگر وجود من در طهران لازم است (آن هم عجالتا!) چرا مرا به واشنگتن می‌فرستادید و اگر واشنگتن می‌فرستادید چرا می‌گویید وجود شما در طهران لازم است و اگر این حکایت‌ها نیست و برای واشنگتن و مجمع ملل و غیره کسان دیگر را در نظر دارید و مرا بازی می‌دهید اقلا چرا زبان ادب و مردم‌داری به کار نمی‌برید و به انسانیت رفتار نمی‌کنید؟

خلاصه شب با انتظام‌الملک مهمان ژنرال مارچنکوی روسی بودیم. این ژنرال آدم بدی نیست ولی به نظرم کم‌عمق است. زنش از خودش داناتر است. شامی که به ما داد فقط سبزی بود و گوشت نداشت و از پیش عذر آن را خواسته بود. ندانستم جهت چه بود و چه اجباری به مهمانی داشت.

بعد از شام چون وقت داشتیم رفتیم منزل علیقلی‌خان، چون ما را دعوت به شام کرده بود و به واسطه‌ی موعود بودن عذر خواسته بودیم. آن‌جا محسن‌خان پسر ناصرالملک و غلام‌حسین‌خان قراگوزلو و میرزا محمدخان و ناصرالاسلام بودند. قدری ساز اسکندرخان و قدری گراموفون شنیدیم و نصف شب مراجعت کردیم.

صحبت ما این اوقات همه این است که وضع ایران چه می‌شود و آیا وقتی که موقع حرکت و رفتن به ایران می‌شود خواهیم توانست برویم یا نه؟ چون بلشویک‌ها از یک طرف در پولونی [لهستان] پیشرفت کرده و سخت ایستاده و حاضر نمی‌شوند به این آسانی‌ها با آن‌ها صلح کنند و با انگلیس‌ها و سایر متحدین کنار بیایند، از طرف دیگر در ایران هم انگلیس‌ها عقب می‌روند. مثل این است که پیش‌بینی سختی کار را می‌کنند. از سمت قفقاز هم بلشویک‌ها پیش می‌روند و به جلفا رسیده و تبریز را تهدید می‌کنند. خدا عاقبت امور را خیر کند و مملکت بدبخت ما را از شر عظیم محفوظ بدارد.

 

منبع: یادداشت‌های روزانه محمدعلی فروغی، به کوشش محمدافشین وفایی و پژمان فیروزبخش، تهران: سخن، چاپ هفتم، صص ۴۴۸ و ۴۴۹.

نظرات بینندگان