سرویس تاریخ «انتخاب»؛ صبح به موقع برخاسته بعد از تحتالقلیان [صبحانه] و خواندن روزنامهها بیرون رفتم. اول به عکاسی که از من وعده گرفته وقت خواسته بود رفتم. عکس انداخت و وعده کرد تا جمعه نمونه بدهد. بعد خواستم به کتابخانه طیمس رفته حسابم را تصفیه کنم، ترسیدم از عهده تفهیم و تفهم برنیایم برگشته رفتم به لندنموزیوم.
موزهای است که اختصاص به عتیقیات و جدیدیات و یادگارهای راجع به لندن دارد. از همه قبیل نقشهها و تصاویر و پردههای نماینده ابنیه و عمارات و آثار لندن و وقایع و بعضی ابنیه و باغهای قدیم و جدید را کوچک ساخته بودند. مجسمهها و آلات و ادوات و ظروف و اوانی و کوزه و چینی و فلزات و اسلحه و البسه و غیره و یادگارهای رجال مخصوصا سلاطین و ملکهها و شاهزادگان. مثلا عروسکهایی که ملکه ویکتوریا در طفولیت درست کرده و بازی کرده و گهواره چوبی فلان و ننی بهمان و تختخواب فلان طفل یا فلان زن و لباسی که فلان ملکه در وقت تاجگذاری یا در وقت عزاداری پوشیده و چوبدستی فلان و انگشتری بهمان و از این قبیل چیزها لاتعدّ و لاتحصی. اگر میخواستم بالنسبه درست همه چیز را ببینم باید یک هفته گردش کنم. از آثار راجع به جنگ و بمب و آلات ناریه که در جنگ به کار برده شده یا آلمانها در لندن به کار برده بودند. یک تاج یکی از ملکههای انگلیس را دیدم که الماسهای فراوان داشت و یکی از آنها که درهالتاج بود به قدر یک گردوی درشت بود. از طرف دیگر چیزهای غریب و عجیب هم بود که مرا به یاد موزه شیخ شیپور آورد، از قبیل کفش کهنههای بسیار مندرس که در کوچههای لندن یافته بودند و کلاه کهنه و لباس که هیچ معلوم نبود به چه مناسبت ضبط کردهاند، چه نظیر آنها هر روز در مزبلههای همه جا پیدا میشود مگر اینکه بگوییم از بابت زمان و مکان اهمیت داشته. چون مجال نکردم تفتیش کنم نتوانستم بفهمم. مختصر این هم موزه مفصل غریبی است و تماشا دارد.
بعد آمده ناهار خوردم و بعد از ناهار کارهای متفرقه کردم. عصر با نصرتالدوله [وزیر خارجه] ملاقات کردم با حضور یحییخان. دو فقره تلگراف از وثوقالدوله [رئیسالوزرا] نشان داد: یکی راجع به اینکه میسیون ما در بادکوبه کاری از پیش نبرده و اگر چنین باشد آنها برخواهند گشت و روابط را قطع خواهیم کرد و یکی اینکه بلشویکها در ایران پرپاگاند میکنند و مرکز پرپاگاند آنها هم بادکوبه است و باید انگلیسها در جلوگیری کمک کنند. مشاوره کردیم و نتیجه این شد که [راه] جلوگیری از بلشویکها سازش با آنهاست چنانکه انگلیسها همین رویه را دارند. و اما بادکوبهها را کاری نمیتوانیم بکنیم جز اینکه اینجا با حضرات نمایندگان آنها گفتوگو بکنیم که آن اندازه که بتوانند دولت خودشان را ارشاد کنند.
بعد از شام به دعوت احتشامهمایون به تئاتر هیپودروم رفتم. رقص و موزیک و مسخرگی بود اما قشنگ و عالی بود؛ مخصوصا یک نفر که به انواع و اقسام ویولون میزد. هم خوب میزد هم نغمات خوب بود و چالاکی او معجب بود که از پشت سر و زیر پا و بالای سر و راست و چپ و پشت سر و انواع و اقسام مثل برق کار میکرد؛ تا آنجا که کمان را لای پای خود نگاه داشت و ویولون را به کمان کشید و هنگامه کرد. چنین به نظر میآید که اکثر تئاترهای انگلیس همین قسم revue میدهند مثل المپیای پاریس و کازینو دو پاری و تئاتر جدی از قبیل تئاتر فرانسه و ادئون و اپرا و تئاتر دو پاری ندارند یا کم دارند، اما این قبیل بازیهای مضحک و رقص و مجلسسازی را خوب میکنند.
در لندنموزیوم بشقابی چینی بود. دور آن این شعر نوشته بود:
The rose is red the leaves are green
god save Elizabeth our queen
منبع: یادداشتهای روزانه محمدعلی فروغی، به کوشش محمدافشین وفایی و پژمان فیروزبخش، تهران: بنیاد موقوفات دکتر افشار و سخن، چاپ هفتم، ۱۳۹۸، صص ۳۳۴-۳۳۶.