سرویس تاریخ «انتخاب»؛ برای بسیاری از ما جالب است بدانیم تهران در قدیم به چه شکل بوده، حتی خیلی هم دور نه، همین ۶۰ – ۷۰ سال پیش. مثلا در زمان نخستوزیری دکتر مصدق، ماشینها، ساختمانها، آدمها در تهران چه سر و وضعی داشتند؟ مجله خواندنیها در شماره ۴۵ خود (سهشنبه پنجم اسفند ۱۳۳۱) طی گزارشی از تهران و تهرانیها که از «جئوگرافیک مگزین» ترجمه کرده پاسخ تقریبا روشنی به این کنجکاوی داده است. این گزارش جذاب را در ادامه میخوانید:
شهر تهران مخلوطی از وضع قدیم و جدید و ضد و نقیضهاست؛ در خیابانها اتومبیل آخرین سیستم آمریکایی و تاکسیهایی که در انگلستان ساخته شده فراوان دیده میشود، ولی ارابههای دستی و اسبی هم فراوان است و پاها و دم اسب را با حنا رنگ کرده، از گردنشان خرمهرههای بزرگ آویزان نمودهاند که کسی آنها را چشم نزند.
در قسمتهایی از شهر ناگهان یک گله گوسفند و بز یا یک قطار شتر عبور وسائط نقلیه را متوقف مینماید و انسان خیال میکند که در صحرا قرار گرفته است.
با اینکه تهران خیابانهای وسیع دارد و شب در سر چهارراهها وسائط نقلیه با چراغ سبز و قرمز برقی هدایت میشوند، معهذا فاقد آب مشروب و مجاری فاضلاب میباشد. آبی که از کوههای شمال شهر میآید در مجراهایی به نام جوب (جوی) روان است و جانوران و بچهها از آن آب مینوشند و زبالهها را نیز در همان آب میریزند. گرچه خارجیها و عدهای از اهالی تهران از این آب نمیآشامند و آب مشروب آنها به وسیله بشکههایی که با اسب کشیده میشود حمل میگردد، ولی آب طبقات عادی مردم همان آب (جوی) است.
پایتخت ایران مانند سایر شهرهای این کشور در آغاز دوره صنعت و ماشین زندگی میکند، چون اغلب صنعتگران ایرانی با دست کار مینمایند و انواع مصنوعات را از سماور گرفته تا اتوبوسهای ایرانی که روی شاسیهای آمریکایی ساخته میشود به وجود میآورند و بعضی از این اتوبوسها در قسمت عقب به شکل کادیلاک ساخته شده و همان چراغها را نیز دارد.
در تهران کارخانه کم است و از حدود یک کارخانه سمنتسازی و کارخانه دخانیات و کورههای آجرپزی و قالیبافی تجاوز نمینماید. در جنوب شهر جنگلی از دودکش کورههای آجرپزی به آسمان رفته و آجرهایی به رنگهای مختلف که عمارات پایتخت با آن ساخته میشود از آنجا خارج میگردد. هکذا تهران یک انبار گندم دارد که از بزرگترین انبارهای دنیا است و ایرانیان آن را به نام سیلو میخوانند.
در تهران دکانها همه کوچک است، و نظیر مغازههای بزرگ آمریکا در ایران دیده نمیشود و هنوز در تهران هر متاعی فروشنده مخصوصی دارد و شما نمیتوانید از دکانی که شیرخشک خریداری میکنید برنج خوراکی هم خریداری نمایید. بر همین قیاس کسب و تجارت در تهران محدود و کوچک است و هرکس گویی به تنهایی کسب میکند و برای خود جنس میفروشد و شریک و همکار ندارد.
در پیادهروی خیابانها مردها و اطفالی دیده میشوند که بلیط لاطاری [لاتاری]و تخم آفتابگردان و سقز و آبنبات و پرتقال و لیموناد میفروشند.
از هر نوع امتعه خارجی میتوان در تهران دید، ولی امتعه آمریکایی زیادتر است و با اینکه در تهران کمتر کسی زبان انگلیسی میداند در ویترین مغازهها اعلانات انگلیسی دیده میشود که فواید فلان خمیردندان یا فلان دوای رفع بوی عرق را وصف مینماید و همچنین در بسیاری از ویترین مغازهها عکس آرتیستهای سینمای آمریکایی دیده میشود که معروفتر از همه میکیموز است و حتی یکی از بهترین اغذیه ایرانی که ماست باشد (و البته نوعی از آن) را به نام میکی ماست خواندهاند و ماست عبارت از یک نوع قروت ایرانی است که در تهران و به طور کلی ایران خیلی مصرف دارد. این ماست را در کوزههای کوچکی میریزند و عکس میکیموز را پشت آن میچسبانند و بدین ترتیب میخواهند نشان بدهند که ماست مزبور از انواع دیگر بهتر میباشد.
بسیاری از مغازهها فروشنده رادیو هستند که آن نیز یک کالای خارجی است و این نشان میدهد که ایرانیان خیلی به آواز و ساز علاقه دارند، زیرا شنیدهام که آنها رادیو را بیشتر برای موسیقی آن خریداری میکنند نه اخبار آن. بالای هر عمارت دو یا سه طبقه چندین آنتن رادیو دیده میشود که گاهی زاغیهای سفید و سیاه روی آنها مینشینند.
در تهران مثل سایر شهرهای بزرگ ایران البسه اروپایی زیاد دیده میشود، ولی روستاییان هنوز لباسهای قدیمی را میپوشند و عدهای از زنها چادر بر سر دارند. اگر انسان زنهای چادر به سر یا بعضی از روحانیون را که دارای عمامههای سیاه یا سفید هستند نبیند متوجه نمیشود که آیا ایران است یا در مغربزمین.
تهران فقط در سال ۱۷۸۵ میلادی، بعد از اینکه آقا محمدخان، پادشاه بیرحم، این شهر را گرفت پایتخت شد و سکنه آن که در آن موقع پانزده هزار نفر بود رو به افزایش گذاشت و امروز یک میلیون جمعیت دارد، ولی وسعت تهران فقط از سال ۱۹۰۶ میلادی که رژیم مشروطیت در ایران برقرار گردید شروع میشود، ولی حتی بعد از آن تهران به سرعت توسعه نیافت بلکه از زمان پادشاه سابق، رضاشاه پهلوی، این شهر به سرعت رو به وسعت نهاد و سکنه آن زیاد شد.
آقای آرثر ریچارد مستشار سفارت آمریکا که مدت مدیدی در ایران سکونت داشته راجع به وضع قدیم تهران در بیستوپنج و سی سال قبل اطلاعات مفیدی به من داد او میگفت که شهر تهران سه مرتبه دارای برج و بارو شد: یکی در زمان صفویه که حصاری بزرگ که یکصد و چهارده برج داشت اطراف تهران کشیدند، ولی در دوره قاجاریه این حصار خراب شد و حصاری دیگر اطراف شهر به وجود آوردند و حصار دوم هم در زمان ناصرالدینشاه بر اثر وسعت شهر جای خود را به حصاری دیگر داد.
آقای ریچارد میگوید که این حصار تا بیستوپنج سال قبل از این هم اطراف تهران بود و اگر شما در آن موقع تهران میآمدید میدیدید که این شهر به یک قصبه بزرگ بیش از یک شهر شباهت دارد، چون از خیابانهای وسیع امروز اثری در آن دیده نمیشد و قدری قبل از آن یعنی در سیوپنج سال قبل، هر شب دربِ دروازه تهران را میبستند و کسی نمیتوانست از خارج وارد یا از داخل خارج گردد.
لباسی که مردم تهران در آن موقع میپوشیدند لباسی بود که قرنها در این شهر رواج داشت و کسی به فکر نیفتاد که آن را تغییر بدهد و هرگاه مسافری از مغربزمین میخواست به تهران بیاید گویی که میخواهد به آخر دنیا برود، زیرا بعد از مدتی مسافرت دریایی در دریای سیاه و دریای مازندران میبایست منزل به منزل در جادههای ناهموار ایران راهپیمایی کند و شبها در کاروانسراهایی که وسایل زندگی وجود نداشت بخوابد تا به تهران برسد.
اما رضاشاه پدر پادشاه کنونی در فاصله کمی وضع تهران را تغییر داد، زیرا تصمیم گرفته بود که تهران را مبدل به یک شهر مغرب زمینی بنماید لذا حصار شهر را خراب، و خندقی را که اطراف شهر بود پر کرد و خیابانهای وسیع به وجود آورد و کوچهها و خانههای تنگ و کوچک را از بین برد و میدانهای عریض، و ورزشگاه و دانشگاه و باشگاه افسران و عمارات دولتی دیگر احداث کرد، ولی چون این اقدامات در فاصله کوتاهی صورت گرفت و نظر به این که فرصت کافی وجود نداشت که همه جای ایران را مثل تهران آباد کنند و، چون پیوسته بین تهران و ولایات ناچار رفت و آمد هست لذا تهران امروز مخلوطی از زندگی مشرق و مغرب زمین به نظر میرسد و بر همین قیاس در تهران عالیترین زندگی مقرون به تجمل را با تاسفانگیزترین مناظر فقر و بدبختی میتوان دید. مسافری که وارد این شهر میشود میبیند که اتومبیلهای لوکس آمریکایی از شماره افزون است و کاخها و ویلاهای بسیار در مناطق شمالی تهران هریک از دیگری زیباتر به وجود آمده، ولی در پیادهروی همان خیابانها که محل رفت و آمد اتومبیلهای آمریکایی است، و کنار دیوار همان کاخها فقرا و ژندهپوشانی دیده میشوند که مسافر را قرین حیرت مینماید و از خود میپرسد که آن چیست و این چیست و در جنوب شهر تهران، و در کنار راهی که به شهر قدیم «ری» یا «راقس» میرود نقاطی وجود دارد که مردم در آنجا مانند جانورانی که در غارها زندگی میکردند زندگی مینمایند.
یک میلیون و ۳۰۰ هزار نفر از ساکنین تهران خود را فاقد درآمد ماهانه معرفی کردهاند. این رقم مربوط است به خانمهای خانهدار، محصلین، افراد بیکار و غیرفعال. طبقات کمدرآمد بیشتر در دروازه قزوین و دروازه خراسان و نازیآباد و جوادیه زندگی میکنند... اگر درآمد ماهانه بین ۸۰۰ تا ۱۵۰۰ تومان را یک درآمد متوسط حساب کنیم باید گفت که صاحبان این مقدار درآمدها بیشتر در محلات گرگان، سلسبیل، امیریه، نارمک سکونت دارند. اشخاص پردرآمد که در ماه از ۵ هزار تومان و هفت هزار تومان بیشتر درآمد دارند بیشتر در بخشهای دروازه شمیران، نیاوران، قلهک، الهیه، ونک، امیرآباد، عباسآباد، کاخ، بازار سکونت دارند.