arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۵۹۱۵۸۳
تاریخ انتشار: ۰۶ : ۱۹ - ۰۲ دی ۱۳۹۹
زمستانِ خونینِ تبریز در ۱۰۹ سال پیش؛

روس‌ها در کوچه‌های تبریز مردم را گرفته و لخت می‌کردند!

روس‌ها مثل روز گذشته، طلوع آفتاب از نظامیه دروازه باغمیشه دسته دسته با خواندن نشید وطنی و افتخار خواندن سخنان فتح مملکتی و تهدیدات قشونی و گاهی با شلیک رو به محلات گذاشته در کوچه‌ها مردم را گرفته می‌زدند و لخت می‌کردند و اگر (به) زن بیچاره (ای) تصادف می‌نمودند تعاقب می‌کردند. حتی در چند جا به حمام‌ها داخل شدند. / روس‌ها از سوراخ کردن دیوار‌ها (ی) خانه‌های مرحوم حاجی ابوالقاسم دلال (به) خانه‌های امیرمعزز که این اوقات منزل آقای امیرحشمت بود، راه یافته و آتش زدند، چنان‌که تقریبا تا ده روز آتش آن خانه‌ها خاموش نشده و دود بلند می‌شد.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»؛ ساعات پایانی شامگاه روز چهارشنبه ۲۸ و بامداد پنجشنبه ۲۹ آذر ۱۲۹۰، نیرو‌های روسیه پس از چندین روز اردوکشی و محاصره تبریز این شهر را به اشغال خود درآورند. بهانه این لشکرکشی این بود که آن‌ها از وجود مورگان شوستر آمریکایی در راس خزانه‌داری کل ایران ناراضی بودند و به همین مناسبت در هشتم آذرماه دومین اولتیماتوم ۴۸ ساعته خود را به دولت ایران ابلاغ کردند؛ مبنی بر این‌که در صورت عدم اخراج شوستر از ایران، تهران را به اشغال خود درمی‌آورند. دولت ایران به این اولتیماتوم تمکین و مورگان شوستر را از خزانه‌داری کل عزل کرد؛ با این حال روس‌ها کوتاه نیامده به تبریز لشکر کشیدند و با وجود مقاومت مشروطه‌خواهان شهر را اشغال کردند. آن‌ها در طی مدت اشغال تبریز دست به اعدام آزادی‌خواهان و کشتار مردم عادی تبریز زدند؛ اما خونین‌ترین روز تبریز در دهم دی ماه همان سال اتفاق افتاد؛ روزی که روس‌ها ۸ تن از مشروطه‌خواهان از جمله ثقه‌الاسلام مجتهد بلندآوازه این شهر را به دار آویختند. میرزا اسدالله ضمیری، ملازم خاص ثقه‌الاسلام در یادداشت‌های روزانه خود رخداد‌های خونین آن روز‌های تبریز را با جزئیات نوشته است. «انتخاب» برای آگاهی شما خوانندگان عزیز از امروز این دوازده روز پرماجرا را که روسیان در تبریز خون به پا کردند به طور روزانه و به قلم او منتشر خواهد کرد. امروز چها روز نخست این فجایع را از کتاب یادداشت‌های میرزا اسدالله ضمیری (صفحات ۴۴ تا ۵۳) می‌خوانید:

پنجشنبه ۲۹ آذر ۱۲۹۰
شب پنجشنبه ۲۹ ماه ذیحجه (۱۳۲۹) مطابق با هشتم (دسامبر) ماه روسی ۱۹۱۱ (میلادی) و ۲۹ برجی قوس ۱۲۹۰ چهار ساعت از شب گذشته [بامداد پنجشنبه ۲۹ دی ۱۲۹۰ – انتخاب]یک نفر نظمیه‌ای را که به عنوان کشیک در پیش اداره نظمیه بوده و یک نفر حمال بدبخت بیچاره که از خانه خواهر خویش مراجعت و به خانه خود می‌رفته آن را هم در پیش دروازه باغمیشه [یکی از محلات تبریز – انتخاب]هردو را در یک لحظه با تفنگ کشته جنازه‌ها را در همان جا‌ها گذاشته (بودند).
مدتی است عده‌ای از روس‌ها در کاروانسرای نزدیکی دروازه باغمیشه که اسم نظامیه گذاشته و سکنی نموده، روزِ شب مزبور به عده آن‌جا اضافه نموده و دسته دسته به عنوان مانور به محلات فرستاده مخصوصا تعلیمات داده بودند که به مردم فشار آورده و لخت کرده و کتک‌کاری نمایند که بلکه با آن‌ها مقابله نمایند.
مردم مستغرق بحر حیرت بودند. عقلای مملکت خصوصا بندگان حضرت مستطاب آقای شهید اعلی‌الله مقامه [ثقه‌الاسلام تبریزی – انتخاب]اهالی را از مقاومت و بلکه از مرافعه مانع بودند؛ لذا مردم به غیر از گریختن و پنهان شدن چیزی نمی‌دانستند. تا این‌که از دو ساعت به غروب مانده حرارت روس‌ها از حد گذشته بنای وحشیت گذاشته، محل عبور و مرور و سردهنه بازار‌ها را گرفته از لخت کردن و بد گفتن و کتک‌کاری نمودن گذشته و چند نفر را هم مجروح نموده، پیش از غروب تمام اهل شهر به خانه‌های خود رفته و ضمنا صحبت در این‌جا بود که قرار شده فردا روس‌ها به خانه مردم داخل شده قتل و غارت بنمایند. این بود که اهالی به ستوه آمده و قرار مدافعه گذاشتند.

جمعه ۳۰ آذر ۱۲۹۰
صبح روز جعه سلخ [روز آخر]ذ‌ی‌حجه که بازار طبعا بسته بود تا یک ساعت از روز گذشته، مردم از خانه‌ها بیرون نیامده و روس‌ها مثل روز گذشته، طلوع آفتاب از نظامیه دروازه باغمیشه دسته دسته با خواندن نشید وطنی و افتخار خواندن سخنان فتح مملکتی و تهدیدات قشونی و گاهی با شلیک رو به محلات گذاشته در کوچه‌ها مردم را گرفته می‌زدند و لخت می‌کردند و اگر (به) زن بیچاره (ای) تصادف می‌نمودند تعاقب می‌کردند. حتی در چند جا به حمام‌ها داخل شدند.
کسبه و اصناف که از ترس غارت اموال و بازار و دکاکین ویلان و سرگردان این طرف و آن طرف می‌رفتند، و گاهی در جایی جمع شده از همدیگر چاره‌جویی می‌نموند؛ از این پیشامد‌ها دل‌تنگ، محض دفاع از مال و جان و محافظت ناموس خویش در اول وهله خودشان را پیش حملات روس‌ها انداخته با حالت مسکنت و چاپلوسی اظهار اتحاد و دوستی نموده، چون این مسئله خلاف پلتیک روس‌ها بود یا پیش آمدن این‌ها را ندانسته حمله به مقابله و یورش نمودند و یا عمدا خوشان را به نفهمیدگی زده بر حرارت خود افزوده، نعره‌زنان و اُشتُلُم‌کُنان بر زدن و کشتن خود افزوده و بعضی اهالی هم از بوی باروت و خون، جسارت به مقابله نمودند.
این رویه که منتهی آروزی روس‌ها بود و به مرام خود نایل گشتند، فورا دسته‌های مامورین محلات را که نزدیک به قونسول‌خانه یا باغشمال که اردوگاه حقیقی و محل نشیمن رئیس کل قشون روس بود جلب و جمع‌آوری کردند مگر معدودی که در کاروانسرای دروازه باغمیشه بودند و یک دسته دیگر ۱۱ نفری که طرف امیره‌قیز [امیرخیز، یکی از محلات تبریز – انتخاب]رفته بودند، با حالت وحشیت از حملات ظالمانه و قتل مردمان بی‌دست و پا مراجعت کرده در قبرستان شتربان با مردم روبه‌رو شده و کاروانسرای علی صاغری‌چی را برای خودشان سنگر نموده و از چند جا «مزغل»، جای نشانه، درست کرده هرکس از آن حوالی عبور می‌کرد هدف تیر روس‌ها می‌شد.
از آن جمله مرحوم حاجی تقی مسگر، برادر مرحوم حاجی نقی جواهری که سرش را با گلوله داغون کرده بودند. بیچاره حاجی تقی جواهرفروش فردای همین روز عوامانه از کاروانسرای مزبور سر یک نفر از مرده‌های روس که پنج نفر از ۱۱ نفر در آن‌جا مقتول شده بودند، بریده و برای تسلی باقی‌ماندگانِ برادر به خانه برده و بعد دفن کرده بود. در سر همین اقدام نامناسب، تقریبا ده هزار تومان از حجره و خانه‌اش از قبیل جواهرات و اشیای آنتیک به غارت برده و خانه‌هایش (را) به کلی خراب کرده، خودش را هم دو ماه بعد از این مقدمه مصلوب کردند. جماعتی هم در دور نظامیه روس‌ها که کاروانسرای نزدیکی دروازه باغمیشه است در زد و خورد بودند تا حوالی غروب که مردم به خانه‌ها خود رفتند و روس‌ها هم شبانه با فراغت خاطر به قونسول‌خانه رفته بودند.
در این دو نقطه تقریبا چهارده پانزده نفر از روس‌ها و قریب صد نفر در نقاط مختلفه از اهالی شهر مقتول شده.

شنبه یکم دی‌ماه ۱۲۹۰
شنبه غره [روز نخست]محرم ۱۳۳۰ (قمری)، مطابق اول برج جدی ۱۲۹۰ هجری شمسی و دهم دسامبر روسی ۱۹۱۱ (میلادی)، روس‌ها از دو نقطه یعنی از طرف باغشمال و طرف قونسول‌خانه یورش آورده داخل خانه‌ها شده مشغول قتل و غارت و بنای دست‌دارزی به نوامیس نموده، از پیش باغ که داخل خانه‌ها شدند، به سایر خانه‌هام سوراخ باز کرده می‌آمدند؛ و از طرف ارمنستان، به غیر از خانه‌های اشخاص تبعه یا تحت‌الحمایه، سایر خانه‌ها را بعضا خراب و غارت می‌کردند؛ و دو سه ساعت از روز گذشته، با توپ‌های شراپنیل و مسلسل شهر را به آتش گرفته، و از این طرف هم از مجاهدین و احرار در بعضی جا‌ها سنگربندی نموده مشغول مدافعه شدند.
کار از عقلا گذشته، به دست جوانان متعصب افتاد. با این همه حضرت آقای شهید [ثقه‌الاسلام]چاکر را پیش حضرت والا، شاهزاده ضیاءادوله، کفیل ایالت آذربایجان که آن اوقات در خانه‌های جناب مستطاب حاجی میرزا علی‌آقا برادرِ مرحوم حاجی میرزا عبدالکریم آقای امام‌جمعه منزل داشتند فرستاده و پیغام دادند که «روز نشستن نیست، شهر آتش گرفته و مملکت از دست می‌رود. به هر شکلی است باید به قونسول‌خانه رفته و این نایره را خاموش کرد و اِلا عاقبت وخیم دارد.»
بنده وقتی رسیدم، صحن و خانه‌ها پراز جمعیت دموکرات و مجاهدین بود که بیچاره شاهزاده را تحریک و وادار به اذن و اجازه دعوا می‌نمودند که به توسط کمیسر‌های محلات به اهالی شهر رسما اطلاع دهند که زیر اسلحه رفته و حاضر جنگ شوند. در آن حال پیغام و فرمایشات حضرت آقا را تبلیغ کردم. شاهزاده این پیغامات را فوز عظیم شمرده و اسباب خلاصیِ خود از دستِ تضییق‌کنندگان دانسته مهیای نطق شد.
قبل از آن‌که شروع به مذاکرات فرمایند یکی از حضار جسارت به مبادرت نموده با زبان طعن، عقیده حضرت آقا را تنقید نموده و به این عبارت تکلم نمود: «بگو، آقا بس است. تو هم مثل سایر آقایان این‌قدر از روس‌ها حمایت مکن.» در این اثنا شاهزاده مثل باروت آتش گرفته با صدای بلند و آوازِ رسا فرمودند: «آقایان! من در آذربایجان بلکه در تمام ایران، آقای ثقه‌الاسلام را اولین شخص عالم سیاسی و وظیفه‌شناس و نوع‌پرست و وطن‌خواه و عاقبت‌اندیش می‌دانم. شما این شخص را از امثال خودتان فرض نموده و خیال می‌کنید امروز را فردایی نیست؟! به لفظ جلاله قسم یاد می‌کنم، این حرکات شما منتهی آمال و آرزوی روس‌ها است. از این اقدامات وحشیانه شما مملکت به کلی از دست می‌رود و فردا به مرکز چه جواب باید داد؟!»
این نطق را توپ‌های مسلسل و شراپنیل روس‌ها که مخصوصا آن حوالی را بومباردمان [بمباران]می‌کردند خاموش کرد. شاهزاده مخصوصا به آن شخص معترض که از وحشت به روی افتاده بود با کنایه فرمودند: «آقا پاشو، جوابش بده!»
علی‌ای‌حال شاهزاده به بنده فرمودند: «با این حال رفتن به قونسول‌خانه ممکن نیست. اگر حضرت آقا راهی و چاره (ای) می‌دانند، من در جان‌نثاری و رفتن (به) قونسول‌خانه حاضرم.» بنده هم مراجعت کرده و جواب‌های شاهزاده را حضور مبارک آقا عرض کردم. چون وقت تنگ و وسیله رفتن (به) قونسول‌خانه فراهم نبود، عصری یک جماعت از اشخاص متفرقه و از آن جمله حضرت آقا و آقای بصیرالسلطنه در خانه جناب حاجی میرزا ابوالحسن آقای چای‌کناری برای تلگرافات حضوری با طهران و جلوگیری از اهالی و خلع اسلحه و مذاکرات صلح‌جویانه جمع شده، مقدمتا جماعتی از اشخاص معلوم‌الحال آتش فتنه را دامن زده با سخنان درشت و حرف‌های حرارت‌آمیز اهالی را تحریک به جنگ می‌نمودند و جماعتی هم اظهار داشتند که حاجی شجاع‌الدوله، فرموده: «اگر مرا به شهر برده و حکومت را، به من بسپارند، در مدت سه روز روس‌ها را قلع و قمع می‌نمایند. خوب است جماعتی از شهر رفته، حضرت اشرف را به شهر آورده، دو قوه که یکی عبارت از اهالی شهر و دیگری از اردوی باسمنج اتفاق کرده روس‌ها را از میان بردارند.» عقلای مجلس تحریک خائنین و خیال افساد اشخاص معلوم را فهمیده مجلس را به هم زده قرار گذاشتند فردا در مسجد جناب آقا سید علی آقای کوه‌کمری از تمام طبقات حاضر شده اتخاذ رأی بشود تا مایه ایراد سایرین نباشد. (چنان‌که فردا را حضرت آقا و جناب بصیرالسلطنه با چند نفر دیگر در مسجد مزبور حاضر شدند، ولی سایرین، چون می‌دانستند اغوا و دسیسه آن‌ها کارگر نخواهد شد، ابدا حاضر نشد.)
به هر حال روز اول ماه تا غروب جنگ در کار بود.

یکشنبه دوم دی‌ماه ۱۲۹۰
شب یکشنبه دوم ماه [بامداد یکشنبه دوم دی ۱۲۹۰]روس‌ها از سوراخ کردن دیوار‌ها (ی) خانه‌های مرحوم حاجی ابوالقاسم دلال (به) خانه‌های امیرمعزز که این اوقات منزل آقای امیرحشمت بود، راه یافته و آتش زدند، چنان‌که تقریبا تا ده روز آتش آن خانه‌ها خاموش نشده و دود بلند می‌شد.
روز یکشنبه [۲ دی ۱۲۹۰]هم از طلوع آفتاب، روس‌ها مثل دیروز شروع به جنگ نموده و از این طرف هم تا یک درجه سنگر‌ها را محکم و ملزومات دفاعیه حاضر نموده، مقابله به مثل می‌کردند. روس‌ها که در حالت یورش بودند، اهل شهر آن‌ها را عقب می‌نشاندند. حضرت آقا [ثقه‌الاسلام تبریزی]با تلفن به توسط تلگرافخانه کمپانی تشریف بردنِ خود را به قونسول‌خانه انگلیس اطلاع داده، دو ساعت به ظهر مانده حضرت آقا با جناب میرزا علی‌نقی‌خان افتخارالملک تشریف برده سرِ بازار امیر چهار نفر قواص [سربازان هندی که در قونسول‌خانه انگلستان خدمت می‌کردند]از اهل پنجاب که از طرف قونسول انگلیس با دو بیدق دولتی حاضر بودند، پیش افتاده تا به قونسول‌خانه مزبور رسیدیم.
امروز ناهار را از دولت منزل مرحوم قلعه‌بیگی که متصل به قونسول‌خانه است آوردند. حضرت آقا با قونسول انگلیس گاه دو نفری، گاه با حضور آقای افتخارالملک و نایب قنسول، گاهی با ملایمت و گاهی با خشونت، گاهی مصلحانه و گاهی متغیرانه مشغول صحبت بودند. بالاخره قرار شد فردا حضرت آقای مجددا تشریف آورده از این‌جا با جنرال قونسول انگلیس به قونسول‌خانه روس رفته، بلکه قرار مصلحانه بگذارند. نیم ساعت به غروب مانده به دستور و نسق صبحی که مرتب بود با همان قواص‌ها و بیدق‌ها خارج شده و در سر بازار امیر دو تا اسکناس پنج تومانی به رسم انعام در حق قواص‌ها مرحمت فرموده و فورا بنده را از همان جامعین فرمودند که به شاهزاده ضیاءالدوله، کفیل ایالتی، و آقای مشاورالسلطان که کارگذار آذربایجان بودند، تفصیل و قرارداد امروز را اطلاع داده، و ضمنا عرض نمودم که باید فردا صبح را هم در آن‌جا حاضر باشید و هم فورا توسط سردسته‌ها به سنگر‌ها خبر بدهند تیراندازی را موقوف نمایند و مادامی که بر آن‌ها حمله نشده سکوت کرده و به قدر قوه با نزاکت رفتار نمایند.
این است که امشب را قدری تسکین وحشت و دهشت شده تا اندازه‌ای رفع پریشانی اذهان به عمل آمده تا چهار پنج ساعتی شب دولت منزل حضرت آقا پر از اهالی بوده، حضرت آقا از روی نصیحت و موعظه حسنه اهالی را امر به سکوت فرموده، امشب هم به پایان آمد.

نظرات بینندگان