میدل ایست آی در یادداشتی به قلم زنو لئونی و دیوید رابرت نوشت: تنشهای فزاینده آمریکا و چین دارای پیامدهای گستردهای در سراسر نظام بین الملل است. این رقابت نه تنها برای قدرتهای غربی، بلکه برای کشورهای کوچکتر که در مناطق تحت نفوذ قرار دارند نیز مشکلاتی را به وجود آورده است. امروز کشورهای حاشیه خلیج فارس به طور فزایندهای بین فشار رقابتی این قدرتهای بزرگ خرد میشوند.
به گزارش سرویس بین الملل «انتخاب»؛ در ادامه مطلب آمده است: کشورهای شورای همکاری خلیج فارس (GCC) شامل عربستان سعودی، کویت، عمان، قطر، بحرین و امارات متحده عربی از لحاظ تاریخی حوزه نفوذ آمریکا به حساب میآیند، اما آنها هماکنون در حال ایجاد روابط نزدیکی با چین هستند و بدین منظور از موقعیت ژئواستراتژیک، قدرت مالی و منابع هیدروکربن خود استفاده میکنند.
آنها با دقت در بازی با یک ابرقدرت در برابر دیگری سعی در بهرهبرداری بهینه از این فرصت دارند.
تغییر دینامیک قدرت
از زمان پایان جنگ جهانی دوم، آمریکا نظم بین المللی لیبرال را بر اساس قانون بازار آزاد ترویج کرده است. این امر به نفع اقتصادهای پیشرفته سرمایه داری، به ویژه خود آمریکا بوده است، با این حال امروز نفوذ و بسط این نظم لیبرال به همراه قدرت رهبری واشنگتن روز به روز در حال کاهش است.
چین طی سالهای اخیر با انطباق کامل خودش با نظام سرمایه داری توانسته در اقتصاد جهانی ادغام شود تا در حوزههای استراتژیکی مثل فناوری و نوآوری، قدرت آمریکا را به چالش بکشد، پکن امروز جایگزینی برای بازار آزاد غربی ارائه داده است.
نگرانی فزایندهای در واشنگتن وجود دارد که اگر آمریکا موقعیت خود به عنوان رهبر جهانی در حوزه فناوری را از دست بدهد، قدرت هژمونی جهانی آن نیز کاهش مییابد. این وضعیت با انزوا طلبی و موضع تقابل آمیز رئیس جمهور دونالد ترامپ در قبال چین و افزایش قدرت نظامی چین در اقیانوس آرام غربی پیچیدهتر هم میشود.
علیرغم درگیریهای عجیب، هر دو قدرت تمایلی به رویارویی نظامی با یکدیگر ندارند، زیرا اقتصاد آنها بسیار به یکدیگر وابسته است و چین عمیقا در زنجیره های تأمین جهانی قرار دارد. تاکنون رقابت دو ابر قدرت منجر به نوع جدیدی از جنگ سرد شده به طوری که دو کشور روی به جنگهای تجاری، دوعوا بر سر کووید-19، هنگ کنگ و موضوعات دیگر آوردهاند.
اما اکنون نیز مانند جنگ سرد سالهای نه چندان دور بین آمریکا و شوروی، جنبه دیگری نیز وجود دارد که کمتر به آن توجه شده و آن اختلافات نیابتی در سایر مناطق جهان است.
نفوذ روزافزون
ظهور چین در خلیج فارس در حالی است که نفوذ آمریکا کاهش مییابد. البته با توجه به حضور چشمگیر ارتش آمریکا در خلیج فارس، پکن هنوز به جایی نمیرسد. نفوذ آمریکا در حوزه امنیتی به لطف دههها خرید نظامی و آموزش نظامی، احتمالاً دست نخورده باقی خواهد ماند. مراکز مالی غربی نیز به عنوان کانون اصلی سرمایهگذاری در کشورهای خلیج فارس باقی خواهند ماند.
با این حال، نفوذ چین نیز به طور فزایندهای در سراسر پادشاهیهای حاشیه خلیج فارس در حال افزایش است. خلیج فارس برای خرید بخش قابل توجهی از صادرات هیدروکربن خود به چین وابسته است، همانطور که صنعت چین نیز به این واردات وابستگی دارد. بر اساس این نقطه اشتراک، سرمایه گذاری چین در سرتاسر کشورهای عربی حاشیه خلیجفارس رو به افزایش است.
خلیج فارس یک قطب مهم در ابتکار عمل کمربند و جاده ابریشم جدید چین است، موضوعی که حتی رقابت در میان کشورهای حاشیه خلیج فارس را برای جلب سرمایه گذاری چین تقویت میکند. سرمایه گذاریها در خلیج فارس طی سالهای اخیر دیگر جنبه تنها غربی نداشته و به سمت شرق متمایل شده است.
در حوزه امنیت نیز چین نقش مهمی ایفا میکند. مقررات بین المللی از فروش تجهیزات غربی مانند هواپیماهای بدون سرنشین به کشورهای منطقه جز اسرائیل جلوگیری میکند، البته ناگفته نماند که واشنگتن در تلاش است تا این محدودیتها را کاهش دهد. با این اوصاف عربستان سعودی و امارات متحده عربی این سلاحها را از چین خریداری و از آنها در درگیریهای یمن و لیبی بهره میجویند.
گرچه این نوع تجارت تسلیحاتی احتمالاً افزایش خواهد یافت، اما تصور چشم اندازی پررنگتر از حضور ارتش چین در منطقه فعلا بعید به نظر می رسد. نیروهای چینی توان کافی برای درگیر کردن خود در منطقه را به طرز قابل توجهی ندارند و به طور کلی دکترین چین نیز حاکی از عدم تمایل به درگیر شدن در مشکلات منطقهای است. به دلیل همین استراتژی چین درگیر اختلافات منطقهای نخواهد شد، پکن حتی حاضر نیست بین کشورهای شورای همکاری خلیج فارس و ایران که یکی دیگر از تأمین کنندگان مهم هیدروکربن برای چین است دست به میانجیگری بزند.
چالش ها و فرصت ها
گیر افتادن بین دو ابر قدرت میتواند منجر به انتخابهای سخت شود. با این حال، انتقال تاریخی فعلی، با نوسانات ژئوپلیتیکی خود، هم چالشها و هم فرصتهایی را به وجود آورده است. در این مرحله، موقعیت اعضای شورای همکاری خلیج فارس مطلوب تر از سایر کشورها است.
قدرت اقتصادی و سیاسی در خلیج فارس به همان اندازه که در اروپا از هم جدا شده، منظم نیست. در حالی که اروپا یک دارایی ژئواستراتژیک بسیار ارزشمند است که به آمریکا اجازه میدهد تا شریکی مطمئن برای حفظ ثبات آبراهها داشته باشد، به طور کلی خلیج فارس همیشه به حمایت آمریکا نیاز داشته است.
کشورهای حاشیه خلیج فارس متحدان پرهزینهای هستند و در نتیجه تأمین تسلیحات برای آنها دشوارتر از حضور دائمی است.
اعضای شورای همکاری خلیج فارس به دلیل سوابق حقوق بشریشان و چین به دلیل اقداماتش در هنگ کنگ وجوه اشتراک بسیاری دارند. کشورهای حاشیه خلیج فارس حتی نامهای از سوی سازمان ملل را امضا کردند که بر حق چین در تامین امنیت استان سین کیانگ صحه میگذارد، در این نامه ادعای آزار و اذیت جمعیت مسلمان اویغور رد میشود. با این وجود، ممكن است سلطنتهای خلیج فارس با افزایش تنش در دریای چین جنوبی تحت تأثیر پتانسیل آن برای تأثیر در جریان بین المللی نفت قرار بگیرند.
در حالی که درگیری بین آمریکا و چین شباهتهایی با جنگ سرد دارد، اما توزیع قدرت در جهان مانند دو زمان جنگ سرد اصلی دیگر دو قطبی نیست. امروز بر خلاف دوران جنگ سرد ما در نظمی پس از آمریکا هستیم که در جهتی نامشخص و پراکنده در حال حرکت است.
برای اعضای شورای همکاری خلیج فارس، رقابت آمریکا چین میتواند معامله دو سر سود باشد. آنها ضمن بهره مندی از همکاری اقتصادی چین، میتوانند از مزایای امنیتی ادامه حضور آمریکا در منطقه نیز بهره مند شوند. با این وجود اگر تنشها بین آمریکا و چین در سراسر جهان ادامه یابد، میتوان خلیج فارس را به عنوان زمین بازی اصلی در این جنگ سرد جدید دانست.