علیرضا چهرهسا - مهسا عوض محمدیه: بخشی از صحبتهای روزانه ما با خانواده، دوستان و آشنایان، اکنون به کرونا و اطمینان از سلامت همدیگر اختصاص یافته است. چتری از وحشت و ترس از مرگ که روی بخش کثیری از جامعه افتاده و بخش دیگری که انگار واکسن کرونا را زدهاند و در صورت لزوم هم داروهایش را در جیبشان دارند! اگر از آن دسته افرادی هستید که توصیههای متخصصان را جدی گرفته و بیشتر اوقات خود را در خانه سپری میکنید، بالاخره برای خرید نیازهای ضروری از خانه خارج میشوید؛ بنابراین در مسیر خانه تا محل خرید، افرادی که ماسک نزده و در گوشهای جمع شده و مشغول گفتگو هستند و یا اغذیه فروشهای کنار خیابانها را دیدهاید. تعداد بسیار زیادی از همشهریان ما و ایرانیان، به هیچ وجه خطر بالای ابتلا به این بیماری را درک نکردهاند. آیا آنها مصونیت زیستی دارند؟ یا اینکه فکر میکنند این بیماری سراغ افراد خاصی میرود؛ از طبقهای خاص، مشاغل خاص و یا انسانهای گناهکار!
باید بگوییم که این طور نیست، شانس ابتلای به این بیماری برای همه یکسان و برای گروههای در معرض خطر (با بیماریهای دیگر)، طبیعتاً کمی بیشتر است. همه میدانیم که در حال حاضر اولویت با حفظ جان انسانهاست و این بر کسی پوشیده نیست. بنابراین چرا برخی مسائل بهداشتی را رعایت نمیکنند؟ آیا این وضع، ناشی از تفاوتهای فردی میان انسانها و جنس (مذکر و مؤنث) است؟ یا به دلیل تفاوتهای فرهنگی و انتخاب سبک فرزندپروری نامناسب از سوی ایرانیان؟
برای اینکه بتوانیم به پاسخ درست و منطقی برسیم ابتدا لازم است در مورد میزان خطری که متوجه ماست، آگاه شویم. بر اساس آمار میزان مرگومیر ناشی از این ویروس نسبت به سایر ویروسهای هم خانواده بسیار کمتر است. البته آخرین اخبار حاکی از آن است که میزان کشندگی در کشورهایی چون آمریکا، برزیل و انگلیس از آن تنها 3 درصد معروف که در اکثر ویدیوهای منجیگرایانهی این روزها میبینیم، فراتر رفته است. این اتفاق حائز مطلبی مهم برای ماست. اینکه نرخ مرگومیر ناشی از این ویروس به شدت تابع رفتارهای (فردی و جمعی) ماست.
البته در این نوشتار قصد نداریم از نقش دولت و وزارت مربوطه یعنی بهداشت در مدیریت بیماریهای واگیر غافل شویم، بلکه باید بگوییم این مورد، موضوع بحث این مقاله نیست. اما این رفتارها چگونه شکل میگیرند؟ از دیدگاه آلبرت بندورا، کسی که متوجه شد مفاهیم محرک و پاسخ و شرطی شدن، برای درک رفتارهای پیچیدهی انسانها کافی نیست و نظریهی یادگیری اجتماعی را مطرح کرد، مشاهده و تقلید بسیار مهم است. او به مفاهیم اولیه رفتارگرایی، واژه های الگو و الگوبرداری را نیز افزود. یعنی اینکه رفتارهای ما علاوه بر آموختن از طریق پاداش و تنبیه، از طریق مشاهده و تقلید نیز شکل میگیرد. بچههای ایرانی در دوره کودکی، شاهد الگوهای مناسبی برای مواجه با شرایط بحرانی در دوران بزرگسالی نبوده و نیستند. این امر ناشی از گزینش سبک فرزندپروری نامناسب یا بهتر است بگویم محصول عدم وجود سبک فرزندپروری در میان خانوادههای ایرانی است. سبکی که میتواند با استفاده از تخصص یک روانشناس تربیتی یا کودک انتخاب شود و در آینده آن تأثیر بهسزایی داشته باشد. کودکان ایرانی بی توجهی والدین و اطرافیان خود را نسبت به بسیاری از مسائل از جمله موارد بهداشتی از همان دوران کودکی مشاهده میکنند. همچنین با توجه به غلبه نسبی فرهنگ فردگرای غربی به فرهنگ جمعگرای شرقی در سالهای اخیر، گوشهای کودکان همواره پُر است از آلترناتیوهایی (در تقابل با زندگی نکرده و آرزوهای دست نیافته خود) نظیر "سعی کن نفر اول بشی، سعی کن شکستش بدی، سعی کن تو برنده بشی" و از این دست تشویق به خودبینیها و چشمپوشی از سرنوشت جامعه. علاقه اجتماعی که هر روز کمرنگتر میشود تا جایی که به «بی تفاوتی» نسبت به آن میرسد. از سوی دیگر در ایران، جامعه و ادارهکنندگان آن نسبت به حرکتها و رفتارهای معطوف به جامعه، پاداش و بازخورد مناسبی نشان نمیدهند و اصطلاحاً سنگاندازی و بیمهری زیاد است. جملهی رایج "در ایران نمیتوان کار گروهی انجام داد" نیز مؤید این مطلب است. نمونه بارز آن هم موفقیت تیمهای ملی در رشتههای ورزشی انفرادی نسبت به ورزشهای گروهی در مسابقات جهانی و المپیک است.
اکنون میتوانیم به پرسشهای اصلی این مقاله برگردیم؛ چرا نسبت به یکدیگر بیتفاوت هستیم؟ آیا این عمل، غیراخلاقی و زیان رسان نیست؟ آیا این بی تفاوتی، محصولِ نیاز به بقا در ماست و یا جنگ روانی که در پشت تئوری جنگ بیولوژیک پنهان شده است؟ احتمالاً منظور مؤلفین را متوجه نشده باشید. بگذارید به گونه ای دیگر این مسئله را مطرح کنیم. فرض کنید وارد یک مهمانی بزرگ تبلیغاتی شده اید و از ابتدای حضور شما، صحبت درباره حضور فردی مشهور در آن مهمانی است. ساعاتی می گذرد و شام نامناسب، با حجم کم و بی کیفیتی هم برای مهمانان سرو می شود. همچنان صحبت از حضور آن فرد مهم است و همهی مدعوین در تب و تاب حضور آن شخص مهم هستند. مهمانی تمام میشود و به مهمانان هم گفته می شود آن فرد مشهور به دلیل مشکل ناگهانی که برایش پیش آمده، نتوانسته در مهمانی حاضر شود. همه 1400 مدعو نیز به منازل خود برمیگردند...
حالا فکر کنید چه اتفاقی در این مهمانی افتاده است. آن شرکت یا شخص، هدف خود را که برگزاری برنامه تبلیغاتی برای محصولاتش بوده انجام داده و توانسته با کمی هوشمندی و البته هزینه بسیار کم، قضیه سرو شام را نیز به خوبی به سرانجام برساند. هوشمندی او «همان فرد مشهور» است. درباره ویروس کرونا و احتمال وجود شواهدی مبنی بر بیوتروریسم (تروریسمی شامل انتشار عمدی عوامل بیولوژیک که این عوامل، باکتریها، ویروسها یا سموماند که ممکن است به شکل طبیعیشان یا به فرم دستکاری شده توسط انسان باشند. بیوتروریسم با اهداف خصمانه برای کشتن یا ناتوان کردن انسانها، جانوران یا گیاهان انجام می شود) و جنگ بیولوژیک (جنگ زیستی) یا جز آن، شاید با همان «فرد مشهور» روبرو باشیم.
«فرد مشهوری» که اکنون در چهره «بیتفاوتی» به سرنوشت یکدیگر ظاهر شده و افکار جهانی را به سمتی کاملاً بی اهمیت (در برابر اقدام آنی به منظور حفظ جان انسانها) هدایت کرده است که خود می تواند به شکلی دیگر همان "اهداف بیوتروریسم" را محقق کند. فردگرایی افراطی که در نهایت منجر به زیان جمعی (افزایش مرگومیر) خواهد شد. در شرایطی که با یک بیماری ویروسی با قدرت شیوع بالا روبرو هستیم، نخستین اقدام همانطور که پیشتر هم ذکر شد کسب اطلاعات دقیق است. دومین گام تقویت احساسِ روح جمعی به عنوان یک ارزش است. یعنی باور به اینکه سرنوشت همه ما به رفتار هم گره خورده است. سومین گام نیز تقویت رفتارهای معطوف به این ارزش است. در این میان و با توجه به شرایط فرهنگی حال و حاضر ایران، میتوان گفت نه تنها روحِ جمعی به معنای واقعی و سازندهی آن وجود ندارد، بلکه با قبیلهگرایی و عملکردهای جزیرهای و بیتفاوتیهای بخش قابل توجهی از مردم، به نوعی شاهد «خود بیوتروریسم» هستیم.
مبارزه با این ویروس و پاندمی، تنها با مشارکت و همکاری جمعی و عمل به توصیههای متخصصان قابل انجام و میسر خواهد بود. بهتر است کمی با خود خلوت کنیم و به رفتارهایمان از بیرون (ناظر بیرونی) نگاهی بیندازیم. آیا «بیتفاوتی» ما در شرایط بحرانی کنونی، به نوعی یک عمل غیراخلاقی نیست؟ آیا سالها بعد از این بیماری، در مواجه با وجدان خود احساس شرمندگی نخواهیم کرد؟ در پایان باید به جمله بندورای 90 ساله در مقدمه کتاب 600 صفحهای خود با عنوان بیقیدی نسبت به اخلاق اشاره کنیم که میگوید: «کسی که کار غیراخلاقی انجام میدهد، چگونه با خود کنار میآید و پس از انجام این کارها، زندگی عادی خود را ادامه میدهد؟».
علیرضا چهرهسا (روانشناس بالینی و رییس انجمن صنفی روانشناسان و مشاوران اعتیاد استان تهران)
مهسا عوض محمدیه (کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی)