نشریه آتلانتیک در مطلبی به قلم فرانکلین فوئر نوشت: با وجود همه ستایشهایی که روزنامهها از سناتور الیزابت وارن به عنوان یک سیاستمدار به عمل می آورند، باید گفت که ارزش و اعتبار او چیزی فراتر از اینها است. او یک متفکر سیاسی عمیق و اصیل است. در طی تمام این سالها فعالیت در دانشگاه و سنا، او انتقاداتی نسبت به سرمایه داری آمریكا كه در حال حاضر حاکم است داشته و خواستار تحولاتی شده است. البته شما احتمالا براساس مبارزات انتخاباتی او به دیدگاهاش در این رابطه پی نبرید.
به گزارش سرویس بین الملل «انتخاب»، در ادامه این مطلب آمده است: وارن انتقادات تندی را متوجه کاندیدای راستگرا از جمله پیت بوتجج شهردار سابق بندمایر جنوبی، و مایکل بلومبرگ، شهردار پیشین شهر نیویورک کرد. او همواره از آشکار کردن اختلافاتاش با برنی سندرز اجتناب کرده به طوری که اینگونه به نظر میرسد تنها وجه تمایز این دو جنسیتشان باشد. در واقعیت اما این فقط آغاز اختلافات آنها است.
البته دلایل محکمی وجود دارد مبنی بر اینکه افکار عمومی جهان تمایل دارد سندرز و وارن را به عنوان دوقلوهای ایدئولوژیك بشناسد. مدتها قبل از مطرح شدن این دو نفر در افکار عمومی، وارن و سندرز خودشان را در برابر دشمن مشترکی در وال استریت میدیدند. با این حال با وجود توافق آشکار در مورد سیاست، چارچوبهای ایدئولوژیک آنها تقریباً یکسان نیستند. آنها برنامههای متفاوتی در مورد نقش دولت، محورهای بازار و اهداف اساسی زندگی سیاسی دارند.
به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری، سندرز تا اندازهای رادیکالتر است. وقتی که او در مورد سیاستمدران مورد علاقه خود در گذشته صحبت میکند تاکیداش بیشتر بر فرانکلین روزولت است تا رزا لوکزامبرگ و به نظر میرسد رزولت را شخص قویتری میداند. او سوسیال دموکراسی خود را یه عنوان جانشین ایدئولوژیک معامله جدید توصیف میکند. با این وجود، وی همچنان نسبت به حداقل خودش در دوران جوانی صادقتر است، زمانی كه در سال 1987 به نشریه دانشجویی دانشگاه ورمونت گفت: دموكراسی به معنای تملك عمومی ابزار تولید است. او برنامهای در ذهن داشت مبنی بر اینکه شرکتهای بزرگ باید 20 درصد از سهام خودشان را به کارکنانشان واگذار کنند.
وارن اما متعلق به سنت فکری دیگر است که برخی از پشتیبانان سندرز آن را متفاوت از لیبرالیسم طبقه متوسط میدانند. وارن از نوادگان لوییس براندیس از روشنفکران دیوان عالی است، فردی که دشمن تمرکز اقتصادی و معتقد به بازارهای رقابتی بود. هدف اصلی وارن نیز مانند براندیس، رفع انحصارگرایی و تأمین مالی به گونهای است که طیف گستردهتری از مردم بتوانند به عنوان صاحبان سرمایه و کارآفرینان در اقتصاد مشارکت کنند. در اوایل مبارزات انتخاباتی، هنگامی که وی تا حدی نسبت به روشن نمودن وجه تمایز خودش با سندرز جسورانهتر عمل میکرد، گفت: پوست و استخوان من معتقد به سرمایهداری است.
اگر وارن می خواست خودش را در تقابل با سندرز تعریف کند، نیازی به موضعگیریهای عجیب نبود. جایی که سندرز درباره انقلاب صحبت میکند، توصیف وارن درباره اقتصاد آمریکا به روشنی در مقابل برنی قرار میگیرد. برنی سندز به وضوح تمایل دارد تا به دوره دیگری بازگردد، دورهای که اقتصاد و دولت کمتر تحت تأثیر تجارتهای بزرگ قرار داشتند. معضل اصلی سندرز فساد است، انتقادات مداوم او از این امر حکایت دارد که از نظر وی با بیرون آوردن این تومور فساد میتوان سیستم را نجات داد. البته در جایی که سوسیالیسم تعبیر رادیکالتری از قدرت و برنامهریزی متمرکز دولتی ارائه میدهد سندرز تا حدی فاصله خودش از آن را حفظ میکند. کلید واژه سندرز برابری است.
اگر وارن به تقابل با سندرز میپرداخت میتوانست به دلیل توانمندیهایی که دارد شرایط را به نفع خودش در انتخابات تغییر دهد. دونالد ترامپ قبلاً از سوسیالیسم به عنوان یک تهدید خارجی نام برده، در حالی که پوپولیسم خاص وارن کاملا متعلق به آمریکا است. این یک واژگان سیاسی است که به تامس جفرسون نسبت داده میشود. وارن خواهان تغییر ساختاری است، اما تغییرات او بر مبنای اصول کاملاً آشنا انجام میپذیرد. به عنوان مثال کتاب اخیر مت استولر به نام گلیات تاریخچه واضحی از جنبش ضد انحصاری که وارن وارث آن است، ارائه میدهد.
با خواندن کتابهای وارن متوجه میشویم که او در در دفاع از سنتها اتفاقا افراطی عمل میکند. بدبینی و عداوت او نسبت به امور مالی به زمانی برمیگردد که وی به عنوان یک محقق به پروندههای ورشکستگی دادرسی میپرداخت. او به چشم خود دیده بود که چگونه بازارهای تنظیم نشده خانوادهها و جوامع را نابود و ساختار زندگی طبقه متوسط را تهدید میکند. وارن به عنوان استاد دانشگاه هاروارد چندان تمایلات چپگرایانه از خودش نشان نمیداد. حتی به نظر می رسد که انتقادات تند و تیز او نسبت به تبعیض از همان غرایز اقتصادیاش سرچشمه میگیرد. وارن از این که تبعیض به گروههای قدرتمند فاسد اجازه میدهد تا از مشارکت کامل شهروندان در حوزه اقتصادی و سیاسی جلوگیری کند، سخت ناراحت است. افکار و استدلالهای وارن این توانایی را دارند که حتی گروههایی فراتر از طیف چپ را هم به خود جذب کنند. او یک بار به من گفت: به نظر میرسد که من از درون چپ، به سمت چپ آمدهام! من به بسیاری از افراد راستگرا یا افرادی که اساساً غیر سیاسی هستند برچسب نمیزنم.
تا همین چند ماه پیش، وارن در بین نامزدهای دموکرات پیشتاز بود. اکنون دلایل زیادی برای کنار رفتن وی از این جایگاه وجود دارد، اما یکی از عمدهترین دلایل کاهش محبوبیت وی در نظرسنجیها به نظر میرسد ارائه نظراتاش در مورد برنامه سلامت باشد. من از دموکراتهای نزدیک به وارن پرسیدم که چرا این طرح به یک فاجعه سیاسی برای وارن تبدیل شد؟ یک پاسخ این بود که این طرح بیشتر منعکس کننده نظرات و عقاید سندرز بود تا وارن. اگر او تا این حد تلاش نکرده بود تا از ابتدا خودش را به سندرز بچسباند، هرگز طرحی این چنین پیچیده و با چنین تمایلات تمرکزگرایانهای را مطرح نمیکرد.
پنجره وارن برای فشار آوردن به مارک تجاری لیبرالیسم احتمالاً در حال بسته شدن است. رفتار گذشته او نشان می دهد که وی برای منافع شخصیاش در انتخابات، هرگز به نامزد دیگر حمله نمیکند. با این وجود، وی هنوز این شانس را دارد تا با ارائه یک نسخه مدرن از لیبرالیسم این اندیشه را جریان اصلی تفکر دموکراتیک تبدیل کند، او به خودش و حزباش مدیون است تا برای جامعه ایدهآلی که میخواهد ظهور کند، پروندهای سخت را بگشاید. وارن به جای اینکه خودش را به عنوان نسخه خوشاخلاق سندرز معرفی کند، حالا این فرصت را دارد تا واقعا دست به مبارزات انتخاباتی بزند، فرصتی که قطعا آخرین شانس او خواهد بود!