پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
پس از انتشار خاطرات روزانه آیت الله هاشمی رفسنجانی، «انتخاب» قصد دارد این بار بخش های گزیده ای از خاطرات دیگر شخصیت های مهم و تاثیرگذار کشور را روزانه، مرور و منتشر کند
به گزارش «انتخاب»، در خاطرات امیر اسدالله علم در روز سهشنبه ۱ بهمن ۱۳۵۳ آمده است:
به کارهای جاری رسیدم، منجمله آشتی دادن ولیان، نایبالتولیه و استاندار خراسان با فرمانده گارد شاهنشاهی، سرلشکر [عبدالعلی] بدرهای. زن بدرهای به خراسان رفته و در آنجا خواسته تقلید خانم هاشمینژاد (سپهبد هاشمینژاد) فرمانده سابق گارد را دربیاورد و مرضایی را معالجه کند. بر سر اینکه این مریض را روز بعد در حرم راه ندادهاند، با ولیان دعوا راه انداخته. واقعا تمام کارها مسخره اندر مسخره اندر مسخره است! به قدری افراد کوچک فکر میکنند و به قدری در همه کارها قصد ریا و تظاهر در بین است که تمام محور چرخ کارهای کشور این است. یا للعجب که این شاهنشاه بزرگ با این دسته مردم چگونه میتواند کار کند و به این نتایج بزرگ برسد؟ همیشه باید بگویم که من خودم را در همین ردیف همین کارکنان شاه میدانم، یعنی خودم هم مسخره هستم!
باری صبح که چند ملاقات با سفرای دانمارک و هند و چین داشتم، همه را به هم زدم که ولیان را ببرم منزل بدرهای که بر سر یک کار احمقانه یک زن احمق بین اینها به هم نخورد و به شاهنشاه هم عرض کردم که کار را تمام کردم.
عجب اینکه، چون در کیش بودهام، وقتی این پیشآمد شده، نخستوزیر مطلب را در زوریخ به عرض شاهنشاه رسانده. بیچاره شاه! که ایشان هم دستور رسیدگی به بازرسی شاهنشاه صادر فرمودهاند. البته نخستوزیر، چون با ولیان بد است و ولیان را که وزیر اصلاحات ارضی بود از کابینه اخراج کرد و برخلاف انتظار او شاهنشاه او را به این مقام ارجمند منصوب فرمودند، خواسته شاید اینجا زخمی به ولیان بزند. هرچه فکر میکنم میبینم رضاشاه چه فرمایش بزرگی کرده که: «من یک سرپوش طلا روی یک ظرف پر از گه بودم.» طبقه بالا و حاکم که من هم جزو آنها هستم همیشه همین گه زورگوی بیپرنسیب بوده است که هست. برعکس مردم عادی که تا چه حد آقا و بزرگوار و قدرشناساند، هیچ تناسبی بین این دو طبقه نیست. کی اینها هم خراب بشوند نمیدانم.