سخن از جراحی است و هزینههایی که از عهده هر کسی ساخته نیست. «رویا»ی هجده
ساله برای رهایی از درد باید به تیغ جراحان سپرده شود؛ اما نه برای آن دست
عملهایی که خیلی از هم سن و سالانش به دنبالش هستند. دختری که بیماری
عجیبش، کاری با او کرده که میخواهد دیده نشود؛ حتی به قیمت خانهنشینی
تمام وقت!
به گزارش انتخاب به نقل از «تابناک»، وقتی صحبت از ناراحتیهای پوستی
میشود، بسیاری از ما نگران میشویم و انواع صابونها و کرمها را به
همدیگر توصیه میکنیم؛ سفارشی که اگر درباره صورت باشد، چه بسا حاضر به
ریسک رد کردن آن نباشیم که مبادا به ظاهرمان خللی وارد شود. اینجاست که
روزی چند بار به سراغ آینه میرویم تا اوضاع و احوال صورتمان را رصد کنیم و
مبادا با یک لک، زخم، تبخال و... در انظار حضور پیدا کنیم و خدای نکرده،
غرورمان جریحهدار شود.
اما دختری هست که به شدت از آینه گریزان و از دیده شدن بیزار است. دختر
هجده ساله شوشتری که تنها شش ماه اول زندگیاش به آرامش گذشته و از آن به
بعد، سمت چپ صورتش را گوشت اضافه فرا گرفته است و اکنون کار به جایی رسیده
که از سنگینی نگاه مردم میترسد. میترسد که به جرم ناکرده، زیر ذرهبینی
قرار بگیرد که سزاوارش نیست؛ واکنشهایی که با دیدن تصاویر هم میشود حدس
زد و بیشتر جز تلخی چیزی نیست؛ خیلیهایمان طاقت دیدن نداریم.
به
گزارش پایگاه خبری شوشان، از همان آغاز بروز نشانههای بیماری، پدر و
مادر رویا که نگران سلامت فرزند بودند، احتمال میدادند که در آیندهای
نزدیک این عارضه برطرف میشود و بهبود مییابد، ولی رویا با گذر زمان خوب
نشد و این زمان بود که بدترین رنجها را با خود برای او با تشدید بیماری
به ارمغان آورد.
هرچه او بزرگتر میشد، گوشتهای اضافه صورتش نیز برجستهتر میشد؛ بار
اضافهای که به دست و پای رویا نیز سرایت کرد و موجب شد تا پدر کارگر، قید
مزد روزانه را بزند و با اندک پس انداز موجود، رویای کوچکش را برای درمان
به اهواز ببرد.
پزشکان امید بسیاری نداشتند و با جراحی موافق
نبودند، ولی پدر هر آنچه داشت، دختر کوچکی بود که نگرانی آیندهاش بود و
این گونه بود که انگشت دختر را به تیغ جراحان سپردند و نتیجه خوبی هم داشت؛
نتیجهای خوشحال کننده که البته موقت بود و زمان زیادی پایدار نماند؛ نه
نتیجه و نه عمر پدر زحمتکش؛ با سکتهای در سن ۳۷ سالگی.
رویای پدر، بیمار ماند و روزگار سختی برای مادر تنها رقم خورد. اینجا بود
که خالهاش به کمک میآید و سرپرستی برادر و خواهر کوچکتر رویا را
میپذیرد و دختر بیمار و مادرش به یک اتاق پناه میبرند؛ اتاقی محقر که از
توصیف بینیاز است.
حالا نبود پدر به دهه رسیده است و با گذشت
زمان، شمار روزهایی که دخترک پا از اتاقش بیرون گذاشته، به مرور کمتر و
کمتر میشود، تا جایی که نزدیک به یک سال است همان حضور انگشت شمار در
مدرسه را هم به صفر رسانده و از ترس طعنههای مردم، ترک تحصیل کرده است؛
انگار که اتاقش را به همه جا ترجیح میدهد؛ اتاق خالیاش را!
مادر و دختری که چندین سال است، با اندک مقرری کمیته امداد روزگار
میگذرانند و گاه اهالی محل هم به یاریشان میرسند و همین اندازه را هم
از خدا شاکرند، ولی یک آرزوی بزرگ هم دارند. حالا رویا خانوم به سن مناسب
برای جراحی رسیده و این عمل میتواند دوای درد این همه سالهایش باشد.
اما
سختی این مادر و فرزند گویا پایان ندارد؛ اجاره نشینی، فقر، هزینههای آب و
برق و... نای زیادی برای ناله کردن هم باقی نگذاشته و به ظاهر با درخواست
وام آنها هم مخالفت شده است. گویا بر پایه قوانین موجود (و یا به بهانه
قوانین موجود)، این جراحی در دسته عملهای زیبایی طبقه بندی میشود و فعلا
سنگها به پای لنگ میخورند.
مگر اینکه مسئولان بخواهند به یاری این خانواده بشتابند که در این صورت، «تابناک» هم آمادگی در اختیار گذاردن اطلاعات ایشان را دارد.
ممکنه خواهش کنم شماره حسابی را برای ایشان باز کنند و با توافقی که با بانک می شود صرفاً تا سقف مبلغ مورد نیاز به این حساب بتوان پول واریز کرد و بعد آن شماره را اعلام بفرمایید تا اگر کمکی از دستمان بر می آید انجام دهیم؟
یا من اسمه دوا و ذکره شفا
با ایشالا و ... مشکلی حل نننننننمیییییی شود.
تا به کی انسانها خودشان را خورد کنند تا کمکهای مردمی مشکلاتشان را حل کند؟
به حرمت محمد و آل محمد
لطفا جهت کمک مالی و یا حتی برای انجام عمل جراحی ایشان در آمریکا یک ایمیل به من بزنید
از هیچ کمکی دریغ نمی کنیم
دست همه انتخابی های محترم و ایرانیان غیور درد نکنه،از همدری با هموطنمان
آمین
چامه و چکامه نیستند تا به رشته سخن درآورم
نعره نیستند تا زنای جان برآورم
درد های من نگفتنی
دردهای من نهفتنی است
دردهای من
گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
مردمی که چین پوستینشان
مردمی که رنگ روی آستینشان
مردمی که نام هایشان
جلد کهنه ی شناسنامه هایشان
درد می کند
من ولی تمام استخوان بودنم
لحظه های ساده سرودنم
درد می کند
انحنای روح من
شانه های خسته غرور من
تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است
کتف گریه های بی بهانه ام
بازوان حس شاعرانه ام
زخم خورده است
دردهای پوستی کجا؟
درد دوستی کجا؟
(قیصر امین پور)
ضمن ابراز تاسف بابت وضعیت این هموطن شوشتری آمادگی خود را برای کمک به این خواهر و دختر خوبم اعلام میکنم.لطفا نحوه ارتباط با این عزیزان را به نحو مقتضی اعلام فرمایید.
خدا اجرتان بدهد.
بامید روزی که هیچ جانداری رنج نبیند.
التماس دعا
لطفا شماره و آدرس معتبر ایمیل کنید
دوما "انتخاب" اگر میخواست حتما شماره حسابی هم روی این مطلب میگذاشت.