پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : پس از انتشار خاطرات روزانه آیت الله هاشمی رفسنجانی، «انتخاب» قصد دارد این بار بخش های گزیده ای از خاطرات دیگر شخصیت های مهم و تاثیرگذار کشور را روزانه، مرور و منتشر کند
به گزارش انتخاب، در خاطرات اعتماد السلطنه آمده است:
دیشب باران زیاد آمد. هوا چون بهشت شده بود. صبح شیخ عبدالرحیم مجتهد کرمانشاهی دیدن آمده بود. بعد درخانه [دربار] رفتم. الی ناهار شاه بودم. مراجعت به خانه شد. امروز شنیدم که خوانین قاجار به عضدالملک شوریدهاند. در عرایض خود محق هستند، اما شاه ملاحظه فرمود، طرف عضدالملک را گرفته است؛ که لابد شرح حال عضدالملک را مینویسم:
این شخص موسوم به علیرضا خان است. پدرش موسی خان، پسر سلیمان خان قاجار، است که پدر علیرضا خان عموی والده شاه میشود. این جوان که حالا سنه ۱۲۹۸ است ۳۵ سال دارد. در سنوات اول سلطنت شاه غلامبچه و بعد پیشخدمت شده. در عزل میرزا آقا خان صدراعظم او و جمعی به اتهام خبر بردن جهت میرزا آقا خان چوب خوردند و اخراج شدند. بعد به واسطه قرابت با مادر شاه دوباره او را آوردند. کمکم اعتبار پیدا کرد و سبب اعتبار دو چیز بود: یکی اینکه در نهایت صداقت [و] بیعملی بود، دیگر آنکه تقدس زیادی پیشنهاد خود کرده. شاه بحمدالله نادان نیست که از اینها خوشش بیاید و مقدس نیست که عوام را دوست بدارد؛ اما به یک درجه از اشخاص بیعلم نادان اعتماد دارد. چرا نمیدانم. شاید بعد بنویسم. و از مردمان مقدس، چندان راضی نیست. اما گاهی سلیقه بر خلاف میرود و آنگاه که علیرضا خان غلامبچه بود و محرم مخصوصا در مالش پای شاه استادی و هنری به کار میبرد که خیلی مطبوع [بود]. خان کمکم اعتبار پیدا کرد تا بنا شد خشتهای طلای گنبد مطهر عسکریین را به کسی بدهند ببرد. به توسط مهدعلیا این ماموریت را گرفت. من خود حاضر بودم که معیرالممالک مرحوم استدعا کرد که خلعتی به او داده شود. شاه نمیداد. با هزار مرارت با وجودی که فصل زمستان بود و مناسب نبود یک کلیجه۱ ترمه لاکی دولا به او دادند. خان به طرف عتبات رفت و اردوی شاه به طرف خراسان. در مراجعت خان به فیروزکوه به اردو رسید. اولِ اعتبار و شئونات خان شد. [از] شاه لدیالورود به طهران لقب عضدالملکی گرفت. بعد از ماموریت امیراصلان خان مجدالدوله، خالوی شاه، [که] به حکومت عربستان نائل نشد، به مرض خوارج مرد، نظارت به او رسید. مدتی میشود که مهرداری را به او دادند. در سفر کربلا و دو سفر فرنگستان خان هم همراه بود. ایلخانی قاجار شد. چندی وزیر عدلیه بود. وقتی اقبالِ خان رو به او آورده بود که چند حکومت داشت، به علاوه پنج شش منصب درباری. حالا هم سه چهار منصب درباری که نظارت و مهرداری و ایلخانیگری قاجار باشد دارد. مکنت زیاد اندوخته و املاک زیاد دارد و زندگانی با نهایت خست است. شئونات زیاد به خود قرار میدهد. با باد و بروت [کبر و غرور] است. در عنوانات و تواضع مقید با صدور. غالبا محض بروز شأن و اثبات جلال شانه به شانه میزند. اما همین که مشت چانه خورد فیالفور شیروار که حمله برده بود روباهوار فرار میکند. در چشمهای او یک خاصیت مخصوصی است که هر وقت میل به گریه میکند فیالفور میگرید. این فقره چه قدرها به کار او خورده است. شاه هر وقت جزئی کسالت دارد خان فیالفور گریه میکند و در نظر جلوه میدهد که تنها دوست سلطنت اوست. این است حالت خان معظم افخم، والسلام.
پینوشت:
۱- جامه نیمآستین کوتاهتر از قبا که در روی قبا پوشند. [ناظمالاطبا]