پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : پس از انتشار خاطرات روزانه آیت الله هاشمی رفسنجانی، «انتخاب» قصد دارد این بار بخش های گزیده ای از خاطرات دیگر شخصیت های مهم و تاثیرگذار کشور را روزانه، مرور و منتشر کند
به گزارش انتخاب، در خاطرات علم آمده است:
صبح شرفیاب شدم. کارهای جاری را عرض کردم. دیروز آرامش را دیده بودم. مرد دیوانهایست که زمان حکومت قوامالسلطنه وزیر کار بوده و با توده مبارزه کرد. بعد با دستگاه ما درافتاد. ما هم او را اذیت کردیم، منجمله هفت سال حبس بود. بعد آزاد شد. کتاب بسیار بدی نوشته است. به سازمان امنیت گفته، فقط حرفهایم را با علم میزنم. دیشب قبل از رفتن به منزل وان ریون [رئیس کنسرسیوم نفت]، دو ساعتی با او حرف زده بودم. جریانش را عرض کردم.
با والاحضرت شاهدخت شهناز که مدتی ملاقات نکرده بودم، بر حسب امر خودشان ملاقات کردم. میخواستند بدانند چرا من دوری میکنم. خیلی صریح عرض کردم: «حرکات شما بر خلاف منافع شاهنشاه است. من نه تنها دوری میکنم، جلوی حرکات شما را هم میگیرم. فکر نکنید چون دختر شاهنشاه هستید، من باکی دارم. شوهر شما [خسرو جهانبانی] هم پسره جُعلق... پدرسوختهایست، شما را با دادن قرص [السدی] و حشیش تحت تاثیر و نفوذ خود گرفته. شما هم دیگر از بین رفتهاید. شاهنشاه تبرئا شما را نگاهداری میکنند.» خیلی شاهزاده خانم متاثر شدند. این جریان هم عرض کردم.
عرض کردم: «به نخستوزیر گفتم، شما به علیاحضرت عرض نکنید که میخواهند به شیراز برای بررسی برنامه پنجم تشریف بیاورند یا نه. نخستوزیر ناراحت شد، چون خیال داشت عرض کند.» شاهنشاه فرمودند: «خیلی عجیب است. نخستوزیر چرا این فضولیها را میکند؟» گفتم: «چه عرض کنم.» ولی من که میدانم چرا. برنامه وسیعی دارد که دستگاه ملکه را در اختیار بگیرد. کریم پاشا بهادری را هم که رئیس دفتر علیاحضرت است او تعیین کرد. تمام اینها بر علیه من عمل میکنند، چون فقط من ماندهام که ممکن است حرف راست و حقیقی به شاه عرض کنم.
عصری با سفیر انگلیس ملاقات کردم. به او گفتم: «تانکهای چیفتین که به ما فروختید، گفتند ۷۵۰ اسب قوه دارد، حالا ۶۹۰ اسب از کار درآمده است. این ممکن است تمام معامله را به هم بزند.» او خیلی خونسرد گفت: «اشتباه شده، یعنی ما در پیشنهاد اشتباه کردهایم. ولی به هر حال عین همان تانکی است که ما در ارتش خودمان داریم. به علاوه چنین قدرتی برای تانک لازم نیست.» بعد موضوع مقالات تایمز و اکونومیست را گفتم که «انگلشت شما پشت سر آن است.» خیلی تعجب کرد که چطور من چنین حرفی میزنم. گفت: «این خبرنگار پول میگیرد که حرف حقیقت تلگرام کند. میخواهید به روزنامه خودش دروغ بگوید؟» مطالب دیگر هم صحبت شد که بیشتر تجارتی بود. به هر صورت باز گفت: «شما کشور بزرگ و نیرومندی شدهاید. این خبرها را باید تحمل کنید. این همه حساسیت برای چیست؟» گفتم: «ما مثل شما کونگشاد نیستیم.» قدری خندیدیم، ولی مذاکرات جدی بود.
شب مهمانی کاخ والاحضرت عبدالرضا بود، به مناسبت تولد شاهنشاه. مهمانی خیلی آبرومندی بود. در آنجا مفصلا مذاکرات با سفیر انگلیس را به عرض رساندم، یعنی خود شاهنشاه پرسیدند. بعد فرمودند: «خیلی خونسرد بود؟» عرض کردم: «بلی.» فرمودند: «حالا به آنها حالی میکنم.»